سلامممممم اومدم حاضريمو بزنم و برم فوتبال ببينم به اميد برد بارسا - باي ي ي

خنده داره شخصیت #جیگر تو برنامه #کلاه_قرمزی ممنوع التصویر شد

به گزارش "زمان ما" به نقل از خبرگزاری میراث فرهنگی یکی از عروسک‌های محبوب و تازه ساخته شده توسط گروه ایرج طهماسب و حمید جبلی شخصیت «جیگر» بود. عروسک خری که با نام «جیگر» خیلی زود توانست به عنوان یکی از کاراکترهای محبوب تلویزیون در نوروز 91 بدل شود.
این عروسک با تکیه بر برخی کلمات و تکرار آن جایگاه قابل اعتنایی بین طرفداران برنامه «کلاه قرمزی 91» پیدا کرده بود.
شبکه‌های جام جم 1 و نمایش در اقدامی مشابه تصمیم به باز پخش مجموعه «کلاه قرمزی 91» کردند که در این بازپخش قسمت‌ها و آیتم‌هایی که در آن «جیگر» حاضر بود به طور کامل سانسور شده است.

پیشتر و در ایام اعیاد مذهبی و پخش قسمت‌های جدید این برنامه نیز خبری از این کاراکتر نبود.

بنا به این گزارش با پیگیری‌ها از مسئولین شبکه‌های مذکور و همچنین گفت‌وگو با روابط عمومی شبکه دو مشخص شد بنا به صلاحدید مدیران نظارتی تلویزیون این کاراکتر به دلیل بد آموزی‌های رفتاری از جمع شخصیت‌های محبوب مجموعه «کلاه قرمزی 91» کنار گذاشته شده است.


محبوبیت این کاراکتر به حدی رسید که در ایام پخش

سلام به همه بچه های گل نمیدونم خوبین؟ بیاین حاضری بزنین .

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است/چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خدا/کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم/آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است

ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست/در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست/چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست/اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

آن شد که بار منت ملاح بردمی/گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست/احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار/می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود/با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

#حافظ

یکرنگ بمان ،

حتی اگر در دنیایى زندگی می کنی که مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند . . .

صفای باطنت را دوست دارم / کلام و ظاهرت را دوست دارم / تو گرچه دوری از من ای عزیزم / وفای حاضرت را دوست دارم .

از هرچه می رود ، سخن دوست خوشتر است / پیغام آشنا ، نفس روح پرور است / هرگز از وجود حاضر غایب شنیده ای / من در میان جمع و دلم جای دیگریست .

<strong>داستان خیلی جالب</strong><br>یک نفر عتیقه فروش به منزل روستایی ساده ای وارد شد. دید تغار قدیمی نفیسی دارد و در آن گوشه افتاده است و گربه ای در آن آب می خورد. ترسید اگر قیمت تغار را بپرسد روستایی ملتفت مطلب شود و قیمت گزافی طلب کند. پس گفت : عمو جان چه گربه ی قشنگی داری ! آیا حاضری آن را به من بفروشی ؟ روستایی گفت : چند می خری؟ گفت : هزار تومان. روستایی گربه را در بغل عتیقه فروش گذاشت و گفت : خیرش را ببینی. عتیقه فروش پیش از آنکه از خانه روستایی می خواست بیرون برود ، با بی اعتنایی ساختگی گفت : عمو جان این گربه ممکن است در راه تشنه شود ، خوب است من این تغار را هم با خود ببرم. قیمتش را هم حاضرم بپردازم. روستایی لبخندی زد و گفت : تغار را بگذارید باشد ؛ چون که بدین وسیله تا به حال ۵ گربه را فروخته ام!!