آن پیک نامور که رسید از دیار دوست/آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش میدهد نشان جلال و جمال یار/خوش میکند حکایت عز و وقار دوست
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم/زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
شکر خدا که از مدد بخت کارساز/بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار/در گردشند بر حسب اختیار دوست
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند/ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح/زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست
ماییم و آستانه عشق و سر نیاز/تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک/منت خدای را که نیم شرمسار دوست
#حافظ
غزل شماره ۶۰
مصطفی جون خسته نباشی.شبت بخیر.
1392/10/24 - 02:48