ایستگاه

دور سرم میچرخد

مغزم سوت میکشد

و قطار

قطره

قطره

روی ریل گونه ام

راه می افتد.



به خودم می آیم

تو رفته ای

ولی حرف خودتون قبول نیست بقیه باید شهادت بدن

اره وقتی شکلات بخواد بهش ندن لج میکنه این شکلی میشه

شقایق حالا لو نده

نه اقا رضا گله تکذیب میکنم حرفمو

خخخخخ..واقعا؟!

SeTaReH به کسی نگو آره

باشه نميگم

پس بالاخره اعتراف کردی جنابه مدیر

نه ببخش نه نا ديده بگير به موقع بزن دهن طرفو سرويس كن ...

محمد من همیشه خودم بودم و هستم بدون تظاهر یا ریا شهریار و مصطفی و امید منو خوب میشناسن . آدم رکی هستم با کسی تعارف ندارم حرفم رو مستقیم میزنم .
منا نترس منظورم چند تا مثلا رفیق هست.

اینکه همیشه خودت هستی بدون تظاهر خیلی عالیه
حرررررررررررررررررررررف نداره

خب یک سری میگن زبونم تنده نیش داره

باید دید که رفتار بقیه چجوری بوده که میگن زبونت نیش داره

البته تیرماهیا یکم زبونشون اینجوری هستا..ولی فقط یکم..

یجورایی دست به تیکه انداختنشون خوبه..

من در برم..

شهریار بیا جواب بده
شهريار

اتفاقا خردادي ها بدترن

چ ترسناک

باشه داش دمت گرم

محمد اينقدر كباب كباب گفتيم - جدي جدي هوس كردم

منم کبابــــــــــ میخوام..ی روز نبودما..قضیه چیه؟

منا ميخواييم سنجاب فهيمه رو كباب كنيم

قرار بود فهیمه به ما کباب بده مثل اینکه خبری نیست

کباب سنجــــــــــــــــــــــاب؟!!!

نه قرار شد که از سنجابش بگذریم بجاش به ما کباب بده

يا كباب گوساله يا كباب سنجاب

من سر حرفم هستما هنوز

نه داداش شما تاریخ بوگو من مشکل ندارم :دی اینجور که معلومه ماشینمو باید بفروشم )

مــُـــــــــنا ما نياييم بهتره - چون تو نميذاري اونجا چيزي گيز ما بياد- بياييم فقط حسرت و بوي كباب به ما ميرسه با حضور تو

نخیــــــــــــرشم..هیچم اینجوری نیستم من آقای شهریار..

مونا با فهیمه مذاکره کن

منا خب شوخي كردم ايششششششش آبجي بد اخلاق نميخواما اصلنشم

بداخلاقی نکـــــــــــردم که..

فهيمه ما راضي نيستيم به خدا شما ماشينتو بفروشي به ما كباب بدي اصلا من يكي ديگه كباب نميخورم ...

نه خب داری اینجوری که گروه جم میکنی مجبور میشم ماشین بفروشم در حد همین چن نفر که حقوقم کفایت میکنه :دی

یادم اومد بگم شهریار به شدت تمیز هست مثل خودم وسواس داره . سند هم از این حرفم دارم

رضا

شهریار اون عکسهای شرکت رو یادت هست؟

يادمه يادته ميز من چقدر تميز و مرتب بود - مثل ميز سعيد مصلح بود

وای سعید رو گفتی دلم براش تنگ شد باید بهش زنگ بزنم .

باشه توی یک شبکه اجتماعی تعدادشون ازانگشتهای یک دست هم کمتره....

من ارزش تعیین نمیکنم . منظورم اینه تو شبکه اجتماعی حتما نباید کلمات قصار ارسال کرد . حس میکنم بچه ها اینجا راحت نیستند . یا اینکه فاز احساسیشون خیلی بالاست

راحت ازچه بابت؟

مثلا اگه پست بفرستن که امروز رفتم بستنی خوردم . حالم خوب نیست مشق دارم یا هر چی خیلی بد میشه . بقیه چی فکر میکنن .

دیگه این حرفاشونو که معمولا" ارسال نمی کنن... از نظر من سلام و خدا حافظی یه دوست واجبه و نظر دهی به سوالا و اظهار علاقه نوشته های مورد نظر

صوفیا متوجه حرفم نشدی . منطورم اینه حضور تو شبک های اجتماعی فقط گذاشتن مطالب سنگین و رسمی نیست .

میدونم خب من همه دوستامو دوست دارم بخدا من کسیو ناراحن نکردم همشم به یادشون یادتون هستم .گرفتم ولی حتما تو بیانم مشکل بوجود آمد شما بدل نگرین./

منظورم چیز دیگه ای بود اما ممنون که توجه کردین .

خاكم نكنيد بذاريد اونم برسه بزاريد اونم ببينه وقتي به حرفم ميرسه

تو اونوره دنیا باشی/پشت ابرا باشی/دوست دارم من/آرزومه دلت با من بمونه,تو عشق مهربون من

من به ياد عطر بارون زده ي گلهاي پونه ... ميكشيدم پاي خستمو توو جاده ... به هواي بوي خونه ... وقتي صداي خونه ... منو تا اخر جاده ميكشونه ... اين سراب توي جادس كه چشامو ميپوشونه ...

انيل

چشای منتظر به پیچ جاده/دلهره های دل پاک و ساده

تو بارون که رفتی دلم زیرو رو شد...

اگه یه روز بری سفر بری ز پیشم بی خبر

چشمای منتظر به پیچ جاده دلهوره های دل پاکو ساده....