امشب نمیدونم چرا سیستمم با قلبم بازیش گرفته...
الان باز یه چیز دیگه شد منو ترسوند...
دیگه کم کم برم فک کنم روح اومده... میگم #نمیدونم روح داره ها
حالا شما حرفمو باور نکنید.. ببینید کی گفتم..
دوستان ما بریم ... شبتون بخیر...
وقتی تو نیستی , نه هستهای ما چونان که بایدند
نه بایدهای ما ,مثل همیشه
آخر حرفم را
و حرف آخرم را
با بغض فرو می خورم
عمریست لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم
باشد
برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست....
..............................................
گمانم من شمارادوست...
حسی غریب وآشنارادوست...
نه!نه!
چه میگویم
فقط اینکه...
آیاشمایک لحظه مارادوست؟
منظورمن اینکه شمابامن...
من باشمااین قصه هارادوست...
ای وای!
حرفم این نبوداما
سردم شده
آب وهوارادوست...
ازدورمی آیدصدای پا
حتی همین پاوصدارادوست...
اینباردیگرحرف خواهم زد
........گمانم من شمارادوست......
من عمه نیستم اما ی روزی میشم... و اصلا خوشم نمیاد راجع به عمه تو پستای من حرف زده بشه.... چون عمه هامو خیلی دوس دارم...
به عمه های تعمیرات و پشتیبانی یعنی چی؟؟؟ مسلما فحش... هاااا؟؟
گفتی به چی داره فکر میکنه منم گفتم به اون موضوع تو ذهنت منحرفه به من چه شاید کار دیگه ای داره
منم رو عمه هام حساسم کسی جرات نداره بهشون حرفی بزنه
ولی خدایی از شوخی گذشته بعضی وقتا گیرایی میدی که ادم میمونه چی بگه
اگه کلا به کامنت های من حساسی کامنت نزارم؟
من ذهنم کجا منحرفه اون نظرت راجع به عمه خوبه اگه خوبه من حرفی ندارماما معلومه که فکرو به جاهای بد میکشونه
شما که رو عمه حساسی پس باید راجع به عمه ها حرفی نزنی و اجازه هم ندی دیگران راجع به عمه حرفی بزنند اما شما بیخیالیالبته بمن ربطی نداره اما من معتقدم کسی که راجع به عمه،خاله کسی دیگه ای توهین میکنه واسه عزیزای خودش ارزش قائل نیست...این اعتقاد منه
گیر نیست مصطفیمن رک و صریح میحرفم و سیاست ندارم جلو خوب باشم و پشت سر بحرفم... جنگ اول به از صلح آخر...
شما از بحث باهام ناراحت میشی کامنت نزار...من زور به کسی نمیگم کامنت بزار یا لایک کن...
دیگه واسه آدم چاره نمیزارین ایندفه رو از ضرب و شتم میگذرم، چون تازه باهم خوب شدیماگه دوست داشتی ج بده چرا خندیدی اگرم نه که ایندفه کوتاه میام میدونی که در مرام من کوتاه آمدن نیست پس گذشت میکنم اما دفه های بعد دیگه گذشت نمیکنم...
نگار
دستهایم نمیرسد که ستاره ی
آرزوی محال را بچینم
آنچه از چیدن ستاره مهم تر است .....
رویای ناب آرامش توست....
لحظه لحظه زندگیت آرام....
تولدت مبارک خانومی .... به هرچه که تو دلته برسی....
انشالله جشن 120 سالگیتو باهم جشن بگیریم
روزای قشنگی در انتظارت باشه.....
خب بریم بزن و بکوب
وااای برم خوشگل کنم جشن شروع شد
چی بودم چی شدم....
آهاااااااااااااااا حالا بریم وسط
برادرا حجابشونو رعایت کنن....
حالا همه باهم بخونیم شعر تولدو تا کیکمون از راه برسه
خودت باش
آرام ،زلال و شاد
هر لحظه از خود بپرس:
«آیا واقعا" خواهان انجام این کارم؟»
و تنها زمانی انجامش ده که پاسخت «آری» است.
بدین سان آنان که از با تو بودن چیزی نمی آموزند
دور می شوند
و آنها که از تو می آموزندو ازآنان می آموزی ،جذب می گردند...
خــــاکـم نکـــنید
خاکم نکنید بزارید اونم برسه
بزاری اونو ببینم وقتی به حرفم میرسه
خاکم نکنید هنوزعشقمو ندیدم
این همه آماده شدم یه کفن دورم کشیدن
تابوت منو بزارید اونم بگیره
حس کنم عاشقمه وقتی که گریش میگیره
اشکای اونو کی به جای من کنه پاک
خداحافظ عشقم که منو بردن زیر خاک
خاکم نکنید بزارید اونم ببینه (ببینه)
پیکره آشفتی من میرم از روی زمینه
خاکم نکنید بهش بگین حالا که مردم
تو این جشن خشک و خالی اونو به خودا سپردم
اونو به خودا سپردم
بعد رفتن من دو سه روز تنهاش نزارید
روی سنگ قبرم آینه و شمدون بزارید
می بینید چی شد عشق ما با تو عاشق تو مرده
مـــــــــــــــجید خـــــــــــــراطها
خود شماها رو وقتی که خونه شوهرتون میرید دلم میخواد ببینم
فکر کردین خونه پدرتونه که دست به هیچی نزنید
اینجاست که شاعر میگه :
روزای رفته خداحافظ/خونه ی بابا خداحافظ
ما نگفتیم که دست ب هیچی نمیزنیم اما شوهری که کمک نکنه رو خاکبرسری میکنیم که خونه بابا براش آرزو بشه
اون شاعرم احتمالا مرد بوده و ازشرایط خودش می نالیده
آهااااااااااا من زوری بخندم چرا ؟؟؟ دست و پامو مگه بستن زور بزنم.... هه...
یادت باشه راجع ب همسرم درست بحرفی من رو شوهر آیندم غیرتیم و اجازه نمیدم احدی راجب شخص شخیص ایشون بحرفه
اوکی شد...
هر جا نیاز باش بنده از لبخند بسیار بسیار زیبایم استفاده میکنم
برو چایی بیار خسته شدم انقد شیرین بیانی کردم
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش...
من رسیدم رو به آخر تو بیا شروع من باش...
شب و از قصه جدا کن چکه کن رو باور من...
خط بکش رو جای پای گریه های آخر من...
اسمتو ببخش به لب هام بی تو خالیه نفس هام...
قد بکش رو باورمن زیر سایبونه دستهام...
خواب سبز رازقی باش عاشق همیشگی باش...
خسته ام از تلخیه شب تو طلوع زندگی باش...
من پر از حرف سکوتم خالی ام رو به سقوطم...
بی توئو آبیه عشقت تشنه ام کویر لوتم...
نمیخوام آشفته باشم آرزوی خفته باشم..
تو نزار آخر قصه حرفمو نگفته باشم...