یافتن پست: #حقیر

shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!

چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !

چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !

چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!

چه بیرحمانه! من سوختم ....
... ادامه
ABOLFAZL
ABOLFAZL
من به هر تحقیری که شدم با صدای بلند خندیدم ....

نام مرا گذاشتند "با جنبه" ! بی آنکه بدانند؛

خندیدم تا کسی صدای شکسته شدن قلبم را نشنود
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/28 - 21:56 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
تحقیرت هم کنم کافی نیست…
تفریقت میکنم از تمام زندگی ام
دیدگاه · 1391/10/21 - 19:41 ·
3
...
...
وقتی به دست دشمن گرفتار آمد او را در سلولی زندانی کردند. از نگاه های تحقیر آمیز و برخوردهای خشن زندانبانان فهمید که روز بعد اعدام خواهد شد. داستان را از زبان راوی اصلی آن بشنوید:
” اطمینان داشتم که مرا خواهند کشت. به همین خاطر خیلی ناراحت و عصبی بودم. جیب هایم را گشتم تا شاید سیگاری از بازرسی آنان در امان مانده باشد. یک نخ سیگار یافتم و چون دست هایم می لرزید آن را به دشواری میان لبهایم نهادم. اما کبریت نداشتم، آنها قوطی کبریتم را گرفته بودند.

از میان میله های سلول به زندانبانم نگریستم. نگاهش از نگاهم گریزان بود، چون معمولاً کسی به مرده نگاه نمی کند. به صدا درآمدم و گفتم: ببخشید، کبریت خدمتتان هست؟ نگاهم کرد، شانه هایش را بالا انداخت و برای روشن کردن سیگار به من نزدیک شد.کبریت را که روشن کرد چشمانش ناخواسته به چشمانم دوخته شد. در این لحظه، من لبخند زدم. نمی دانم چه دلیلی داشت. شاید ناشی از حالت عصبی ام بود. شاید هم به خاطر این بود که وقتی آدم خیلی به کسی نزدیک می شود لبخند نزدن کار مشکلی بنظر می رسد. به هر ترتیب، لبخند زدم

در آن لحظه، انگار جرقه ای میان قلب های ما، میان دو روح انسانی،
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/18 - 21:46 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دیروز تو خیابون خواستم دوستم رو صدا کنم
به شوخی صداش کردم دکـــــــــتر
همه برگشتن نگاه کردن
اون موقع فهمیدم که ۸۰ درصد مردم این کشور
اگه چیزی تو اعتماد به نفس از من حقیر زیادتر نداشته باشن چیزی کمتر هم ندارن
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 14:37 ·
4
صوفياجون
صوفياجون
تقدیم به او كه میداند حرف دلم را:
من لبریز از گفتنم نه از نوشتن . باید که اینجا روبروی من بنشینی و گوش کنی . ایمان من به تو ، ایمان من به خاک است . به شکوه آنچه بازیچه نیست ، بیندیش . من خوب آگاهم که زندگی، یکسر صحنه بــازی است . اما بدان که همه کس برای بازی های حقیر آفریده نشده است . مرا به بازی کوچک شکست خوردگی مکشان . تو چون دستهای من، چون اندیشه های سوگوار این روزهای تلخ و چون تمام یادها از من جدا نخواهی شد
حدیث غریب دوست داشتن را اینک از زبان کسی بشنو که به صداقت صدای باران سخن می گوید . من هرگز نخواستم که از عشق ، افسانه ای بیافرینم . باور کن . من می خواستم که با دوست داشتن، زندگی کنم . کودکانه و ساده و روستایی . من از دوست داشتن فقط لحظه ها را می خواستم . آن لحظه ای که تو را به نــام می نامیدم . من هرگز نمی خواستم از عشق، برجی بیافرینم .
مـــرگ سخن ساده ای است . مگذار که خالی روزها و سنگینی شب ها در اعماق من، جایی از یاد نرفتنی باز کند . ما برای فرو ریختن آنچه کهنه است آفریده شدیم . بـــــــــــــــــــــــازگــــــــــــــــرد !
{-31-}{-31-}{-60-}{-60-}
شهرزاد
شهرزاد
یاد چشم‎هایت،
هنوز هم،
آتشم می زند...
چه حقیرست این زمستان،
با تمام سرمایش. . .
دیدگاه · 1391/10/7 - 13:17 ·
6
نگار
نگار
اگر خواستار آرامش خیال هستید؛ نگرانی را کوچک و حقیر بشمارید.

«دیل کارنگی»
دیدگاه · 1391/09/20 - 13:53 ·
6
MONA
MONA
برای ملوانی که مقصد را نمی داند هر بادی مخالف است....

آدم میتونه فقیر باشه اما حقیر نباشه.....

عقل افسرده خیلی بدتر از دل افسرده ست....
... ادامه
Majid
DSC01682.JPG Majid
به خیلیها میگیم “دوست”…
به هرکسی که بتوونیم باهاش بیشتر از یه سلام و یه حال و احوالپرسی ساده حرف بزنیم.
خیلی از این “دوست”ها، دوست نیستن.
همکارن، همکلاسین،فامیل دورن،همسایه ن، یه آشنان
”دوست” اونیه که باهاش رازهای مشترک داری.
اونیه که وقتی دلت گرفت اول از همه شمارهء اونو میگیری.
اونیه که برای قدم زدن انتخابش میکنی.
اونیه که جلوش لازم نیست به چیزی تظاهر کنی.
که اگه دلت گرفت بهش میگی “دلم گریه میخواد!”
اونیه که دستت رو میگیره و میگه “میفهمم”.
که نمیخواد براش توضیح واضحات بدی.
اونیه که سر زده خراب میشی سرش.
نمیگی شاید آمادگی نداشته باشه.
چون مهم نیست.
نه برای اون نه برای تو.
حتی اگر خونه ش خیلی کثیف باشه.
یا سرش خیلی شلوغ باشه.
چون همیشه برای تو وقت داره.
دوست اونیه که همیشه برات گزینهء اوله.
اونیه که بهت سرکوفت نمیزنه.
تحقیرت نمیکنه. بهت نمیخنده…
بقیه یا همکارن، یا همکلاسین، یا فامیل دورن، یا همسایه، یا یه آشنان
همهء اینا رو گفتم که بگم آدما عوض میشن
اما معیار دوستی عوض نمیشه.
برای همین یکی که تا دیروز برات “دوست” بود میشه یه خاطره یا یه همکلاسی قدیمی…
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/5 - 16:37 ·
8
شهريار
خدايا.jpeg شهريار
خداوندا من در کلبه حقیرانه ي خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری، من تو را دارم ... و تو، خود را نداری !
نگار
نگار
آدم وقتی
فقیر میشه خوبیهاشم حقیر میشه
اما کسی که زور داره یا زر داره ، حقارت هاش هنر میشه

(دکتر
علی شریعتی
salar
salar
من به هر تحقیری که شدم با صدای بلند خندیدم .... نام مرا گذاشتند "با جنبه"! بی آنکه بدانند ؛ خندیدم تا کسی صدای شکسته شدن قلبم را نشنود … !!!
... ادامه
Majid
Majid
آقا ما تف، شما آبشار نیاگارا

ما بدبخت حقیر، شما کوروش کبیر

ما واشر، شما ارباب حلقه ها

ما طرح مسکن مهر، شما برج العربی

ما مینیمم نسبی، شما ماکسیمم مطلق

ما مداح، شما دی جی!



آقا اصن ما قیژقیژ دیال آپ، شما امواج وایرلس

آقا ما پراید، شما پرادو

آقا ما باد بزن دستی، شما کولر گازی نانو

آقا ما امشب، شما هزار و یک شب!

آقا ما پت ومت، شما آیکیو سان

آقا ما بخیه، شما چفیه

آقا ما شب تار، شما صبح امید!

آقا ما ورزش از نگاه دو، شما برنامه نود!

آقا ما فـــ، شما فرحزاد !

آقا ما بتمرگ، شما بفرما!

آقا ما هی آره، شما هی نه …

آقا ما شورش قبیله‌ای، شما گفتگوی تمدن‌ها

آقا ما لکنت زبون، شما سخنگوی دولت !

آقا ما پوچ، شما گل !

آقا ما بنال بینیم با …، شما خواهش می‌کنم بفرمایید

آقا ما چی کوفت می‌کنی …، شما چی میل داری عزیزم؟!

آقا ما فلافل شما، مدیر عامل پخش فراورده‌های گوشتی

آقا ما مخـمون تاب داره، شما حیـاط ویلاتون!

آقا ما افتاده، شما پاس کرده

آقا ما کولر آبی، شما کولر گازی ال جی

آقا ما برف، شما بهمن

آقا ما چاکریم، شما نایس تو میت یو

آقا ما کوله پشتی، شما کوله باری از تجربه

آقا ما
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/18 - 19:21 ·
3
نگار
نگار
آدم وقتی فقیر میشه خوبیاشم حقیر میشه
اما کسی که زور داره یا زر داره ، حقارت هاش هنر میشه
(دکتر علی شریعتی)
دیدگاه · 1391/06/29 - 15:16 ·
6
Mostafa
Mostafa
این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.
Mostafa
Mostafa
وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را میخورد
وقتی میمیرد ... مورچه ها او را میخورند
زمانه و شرایط در هر موقعی میتواند تغییر کند
در زندگی هیچکس را تحقیر یا آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید ... اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمند تر است !!
یک درخت میلیونها چوب کبریت میسازد
اما وقتی زمانش برسد ... فقط یک چوب کبریت
برای سوزاندن میلیونها درخت کافیست ...
پس خوب باشید و خوبی کنید ..
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/13 - 23:10 ·
6
محمود داداشی نیاکی
محمود داداشی نیاکی
سلام. بعد از مدتها امشب دلم هوای نمیدونم کرد...<br>از پیامهای خصوصی و دیدگاههای دوستانی که در این مدت به حقیر لطف داشتند تشکر میکنم.<br>امیدوارم در سایه پروردگار موفق و پیروز باشید...
... ادامه
a.ž.ה.a.$
a.ž.ה.a.$
سکوت کرده ام<br> نه به این دلیل که حرفی برای گفتن ندارم.<br> واژه ها حقیر.....شده اند.!!!
دیدگاه · 1390/08/10 - 17:14 ·
4
abbasali
abbasali
<strong>عاقبت کارتون های دوران کودکی مون!</strong>» آقای سکسکه عمل کرده, میره سر کار و میاد و زندگیشو می کنه! » لفی دیگه از هیچی نمی ترسه! » آلیس, شوهر کرده, دو تا بچه ام داره و یه زندگی حقیر توی یه آپارتمان 50 متری ساده, » آن شرلی! ارایشگر معروفی شده تو جردن و چند تا محله بالا شهر شعبه زده حسابی جیب مردم و خالی میکنه به اسم گریم و رنگ موهای عالی.... » ای کیو سان کراکی شده و مخش تعطیل تعطیله! » بامزی یه خرس بزرگ شد و شکارش کردن!... شلمان هنوزم خوابه! » پت پستچی بازنشسته شده و الانم تو خونه سالمندان منتظر مرگشه! » بنر رو یادته؟ پوستشو تو خیابون منوچهری 30 تومن می فروختن! » بالتازار و زبل خان آلزایمر گرفتن. » دامبو ، پلنگ صورتی, پسر شجاع, خانوم کوچولو, شیپورچی, یوگی و دوستاش همه توی یه سیرک بزرگن! » تام سایر حسابی با کلاس شده و موهاشو مدل جوجه تیغی درس میکنه! » تام و جری دوتا دوست صمیمی شدن! » تن تن تو یه روزنامه خبرنگار بود, الان تو زندانه!(لابد به جرم آزادی اندیشه!!) » ....
... ادامه
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ