Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #حک

متین (میراثدار مجنون)
متین 4.jpeg متین (میراثدار مجنون)
نمیخوام محکومت کنم به از هم گسستن روحم ،

ولی میتونستی

به قد یک صدا

یک نگاه

نفسی کوتاه

آرامم کنی!!
دیدگاه · 1393/03/2 - 13:10 در دوستها ·
6
zoolal
zoolal
چگونه می شود از خدا گرفت چیزی را که نمی دهد ؟!!

می گویند قسمت نیست ، حکمت است.

من قسمت و حکمت نمی فهمم.

تو خدایی ، طاقت را می فهمی …!
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/1 - 23:30 ·
7
iman
iman
قسمـــ خورده بودی کنارمـــ بمونی

چرا زیر حرفاتـــ داری میزنی ؟!

خدا شاهدم بود بترس از نگاهش

نمیذاره ساده ازمـــ بگذری

نگو اشتباه بوده عشــــق مـــن و تــــو

نگو روزگار واسمون بد نوشتـــ

بیا باورمـــ کن منو خوبـــ نگاه کن

نذار کمـــ بیارمـــ توی سرنوشتـــ

یه دنیا بهونه چقد بچگونه

نمیبخشمتـــــ

شبـــ و روز نداری چرا بیقراری

نمیفهممتـــــ

شکایتـــ ندارم از این روزگــــار

مـــــن از ســــادگی خودمـــ دلخورمـــ

چرا باورمـــ شد میگفتی یه عمر

کنارتـــ میمونمـــ ، قسمـــ میخورمـــ ...!!!



نگاه به من نکن اینمـــ یه روزی من کسی بودمــــ

عشق تو باعثش شده حالا که اینجوری شدمــــ

آرومه قلبـــ من قراره ارومــ ارومـــ ازمـــ جدا شه

تا زیر گریه میزنمـــ من انگار که اونمــــ از خداشه

غزال سردر گمــــ من فداتــــ بشمــــ چرا پّری

یه جور باهامــــ حرف میزنی انگار که خیلی دلخوری

بگو بذار خالی بشی بزن دلتـــ خنکــــ بشه

بزن که جای دستــــ تو رو صورتــــ من حکــــ بشه
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/1 - 16:54 ·
4
iman
iman
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !

من را به من نبودن محکوم نکن !

من همانم که درگیر عشقش بودی !

یادت نمی آید ؟!

من همانم !

حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/1 - 16:46 ·
3
ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
یاد تو حکایت همان سیگاریست
که ماه هاست میگویم:
این نــــــخ اخــــــــــــــــر است...
دیدگاه · 1393/02/31 - 13:52 ·
7
atefe
atefe
من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی...

و محکم در آغوشم بگیری...

و شیطنت وار ببوسیم...

و من نگذارم!

عشق من، بوسه با لجبازی، بیشتر می چسبد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/30 - 12:50 ·
6
zahra
zahra
از عارفی پرسیدند روی نگین انگشترم چه حک کنم ؟

که وقتی شاد شدم به آن بنگرم و وقتی غمگین شدم ب آن نظر کنم گفت حک کن ((میگذرد))
دیدگاه · 1393/02/30 - 11:00 ·
9
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
گناه چشم بارانی چیست وقتی هوای دل ابریست !
تقصیر سکون پاها چیست وقتی نایی برای حرکت نیست !
جرم لبهای فرو بسته چیست وقتی گوشی برای شنیدن نیست !
چرا باید عشق را محکوم ساخت وقتی راهی برای عاشقی نیست !
آری دلتنگی را باید بارید
از سکون برید
راز دل شنید
و به عشق رسید...
... ادامه
کاپیتـان رستمی
کاپیتـان رستمی
وقتی در آفریقا هر 5 ثانیه یک کودک از گرسنگی میمیرد

شکست عشقی تو، بسیار مسخره و مضحک به نظر می آید {-60-}{-60-}{-60-}
حمید
1111111.jpg حمید
امام صادق علیه السلام:

کجایند زیبارویانی که به جوانی‌ خود می‌نازیدند؟
کجایند پادشاهانی که شهرها ساختند و آن‌ها را با دیوارها مستحکم کردند؟
کجایند کسانی که در جنگ‌ها همواره غالب بودند؟
روزگار با خاک یکسان‌شان کرد و راهی تاریکی‌ قبرها شدند.

بشتابید، بشتابید!

خود را نجات دهید، خود را نجات دهید
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/28 - 11:41 ·
7
متین (میراثدار مجنون)
112222.jpg متین (میراثدار مجنون)
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !


من را به من نبودن محکوم نکن !

من همانم که درگیر عشقش بودی !

یادت نمی آید ؟!

من همانم !
... ادامه
zoolal
zoolal
چگونه می شود از خدا گرفت چیزی را که نمی دهد ؟!!

می گویند قسمت نیست ، حکمت است.

من قسمت و حکمت نمی فهمم.

تو خدایی ، طاقت را می فهمی …!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/26 - 23:23 ·
6
bamdad
bamdad
صوفياجون
در جواهر القرآن آمده است هر که بیمار باشد و این دعا را در آن بیماری چهل مرتبه بخواند، به امید خدا شفا پیدا کند.

” لا اله الا انت سبحانک انی کنت من ظالمین “

اگر آن مریض خدای نکرده فوت کرد ثواب شهدا را دریابد و اگر صحت یابد گناهان وی آمرزیده گردد.
hastii
rain-again-300x200.jpg hastii
خـــودتان را محکم بچسبید … قـــدر خودتان را بدانید … ارزان نـــفروشید خـــودتان را؛ به لَبخندی ، به حَرفی ، به نَقلی ، به هَدیه ای ، به اَندک توجهی … بگذارید تلاش کند ……
... ادامه
zoolal
zoolal
براي تمــــــام رنـج هايـي كه مي بري صــبــــر كن

صبـــــــــــر اوج احترام به حکمت های خداست...
دیدگاه · 1393/02/18 - 18:31 ·
3
ıllı YAŁĐA ıllı
1333908996.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
آهــــاے בُختر سرزمیــטּ مــטּ
آخ ببخشید باز جنسیتت را فراموش کرבم
آهــــاے پسر سرزمیــטּ مــטּ

معلوم هســـت کجایـے ؟؟
خیلی وقت است که تورا گم کرבه ایم
בیروز داشتـے مرבانه در میــבان میجنگیـבے
امروز בارے توی آرایشگاه ها ابرو برمیـבارے
مو رنگ میکنـے .. בَماغت را سربالا میکنـے
آهــــاے پـــسر ســرزمیــטּ مــטּ
בُختران سر زمیــטּ مــטּ
احتیاج به مرבے دارنـב
که محکم باشـב
آنقدر قوے باشـב که تمام בُنیا در برابرش کم بیاورב
آهاےپسر سرزمیــטּ مــטּ
کمــے آهـــسته بــُرو
به کـــجا چــنیــטּ شتـــاباטּ ؟!
... ادامه
...
...
وقتی به دیگری عشق میورزم
احساس پیشکشی ام به دیگری رامحکوم کرده وحکم به بیوفایی وهرزگی ام میدهی!!!
ولیکن
آندم که بتوعشق میورزم باسکوتی بیصدافریاد عشقم رادرنطفه خفه کرده وباغروری بیگانه با احساسم مراازخودمیرانی!
حال بگو..
حس حسادتت راگاه عشق ورزیدن به دیگری باورکنم یاراندنم رابه غرور؟!!!!!
متن ازنیماراد
من که هیچوقت نشناختمت...
تقدیم به تویی که هرگزنشناختمت..!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/16 - 19:37 ·
2
...
...
این من واین جام زهروکام من
مرگ به ازاین روزگاربی توچون ناکام من
ای اجل ای ساقی میخانه روزالست
پرکن ازنوشین شراب تلخ مرگ درجام من
اندرآن غسالخانه گوکه غسالم بشوید
آنچنان که پاک گرددزجهان اندام من
برمزارمن بیفروزیدشمعی عاشقان
چون غریبانه به بزم سوگ عشق چون شام من
حک کنیدبرسنگ قبرم مردم ازدردفراق
ذیل آن آید؛گمنام ،عاشق بینام من
شعرازنیماراد
{-38-}
دیدگاه · 1393/02/16 - 18:36 ·
4
...
...
زیرپایشان که له شدی
روی سرشان جای داری!!!!
البته به عزت وشرف"لااله الا لله"
تابوتت راروی سرشان میگیرند!
آری!
اینست حکایت آدمها....!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/16 - 15:39 ·
3
Majid
Majid
آنان که کهن شدند و آنان که نوند

هریک به مراد خویش لختی بدوند

این کهنه جهان به کس نماند جاوید

رفتند و رویم و دیگر آیند و روند

حکیم عمر خیام
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 09:14 ·
4
Majid
Majid
دست هایم را محکم تر از همیشه حصار میکنم بر اندام مردانه ات
خودم را در آغوشت چنان رها میکنم که گویی آن روز که خدا ما را از بهشتش راند نقشه اش این بود که میان جهنم و زمین ٬آغوش تو رویایی تر از هر بهشتی سهم من و دست هایم شود !
حالا تو بگو : بعد از این همه تکاوپوی ۱۰۰۰ساله کدام دیوانه ای حاضر میشود از بهشت برود حتی اگر رجیم تر از هر شیطانی رانده شود ؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 09:12 ·
1
Majid
Majid
روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟....

بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!!
... ادامه
Majid
Majid
بهترین راه ابراز عشق
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود».
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند.پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:26 ·
Majid
438892_9E9oL59B.jpg Majid
در چمنزاری خرها و زنبورها در کنار هم زندگی می کردند.

روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار می آید و مشغول خوردن می شود. از

قضا، گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود،

می کند و زنبور بیچاره که.....


خود را بین دندانهای خر اسیر و مردنی می بیند،

زبان خر را نیش می زند و تا خر دهان باز می کند او نیز از لای دندانهایش

بیرون می پرد. خر که زبانش باد کرده و سرخ شده و درد می کند،

عر عر کنان و عربده کشان زنبور را دنبال می کند. زنبور به کندویشان پناه می برد.

به صدای عربده خر،

ملکه زنبورها از کندو بیرون می آید و حال و قضیه را می پرسد.

خر می گوید :

« زنبور خاطی شما زبانم را نیش زده است باید او را بکشم.»

ملکه زنبورها به سربازهایش دستور می دهد که زنبور خاطی را گرفته و پیش او بیاورند.

سربازها زنبور خاطی را پیش ملکه زنبورها

می برند و طفلکی زنبور شرح


میدهد که برای نجات جانش از زیر دندانهای خر مجبور به نیش زدن

زبانش شده است و کارش از روی دشمنی و عمد نبوده است.

ملکه زنبورها وقتی حقیقت را می فهمد،

از خر عذر خواهی می کند و می گوید:

« شما بفرمائید من این زنبور را مجازات می کنم.»

خر قبول نمی کند و عربده و عرعرش گوش فلک را کر می کند

که نه خیر این زنبور زبانم را نیش زده است و باید او را بکشم.

ملکه زنبورها ناچار حکم اعدام زنبور را صادر می کند.

زنبور با آه و زاری می گوید:

« قربان من برای دفاع از جان خودم زبان خر را نیش زدم.

آیا حکم اعدام برایم عادلانه است ؟

»ملکه زنبورها با تاسف فراوان می گوید: «

می دانم که مرگ حق تو نیست.

اما گناه تو این است که با خر جماعت طرف شدی که زبان نمی فهمد و سزای کسی که

با خر طرف شود همین است»
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:24 ·
1
Majid
2urpaxjzo61plo33nku.jpeg Majid
پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم می‌زد.


روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد.


همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند:


عجب بد شانسی‌ای آوردی


پیرمرد جواب داد: بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟


چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر


به خانه‌ی پیرمرد بازگشت.


این‌بار همسایگان با خوشحالی به او گفتند:

عجب خوش شانسی‌ای

آوردی!اما پیرم


رد جواب داد: خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه می‌داند؟


بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی می‌کرد یکی از آن


اسب‌های وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست.


باز همسایگان گفتند: “عجب بد شانسی‌ای آوردی!” و این‌بار هم پیرمرد


جواب داد: “بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟”


در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند.


آن‌ها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند.


از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند،


اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمی‌تواند


راه برود، از بردن او منصرف شدند.


“خوش شانسی؟ بد شانسی؟


چـــه می‌داند؟


هر حادثه‌ای که در زندگی ما روی می‌دهد، دو روی دارد.


یک روی خوب و یک روی بد.


هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست.


بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم.


زندگی سرشار از حوادث است…
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:06 ·
صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ