وقتی به گذشته ام فکر میکنم میبینم ک الان چقدر غمگین شدم چقدر افسرده شدم دیروز وقتی رو کاپوت ماشین نشستم و کسی ک ماشین رو. روشن کرد با خنده حرکت کرد و دوتایی بلند بلند خندیدیم , یاد مرجان 23 ساله افتادم نه الان 26 سالگیم خیلی شیطنت داشتم خیلی شاد بودم الانم خوبم ولی آرامتر... دختری ک رو جدولهای کنار خیابون قدم میزد میپرید,و..... خیلی شاد بودم. الان آدم سه سال پیش نیستم. روحم آزرده است.
... ادامه
نداشتن خونواده حس خوبیه
1394/06/16 - 07:50والا یه زنگ نزدن حآل منو بپرسن فقط زنگ میزنن ک برو کفترا دونه داشته باشن آب بده
1394/06/16 - 23:15 توسط Mobileخونه رو مراقب باش.
منکه دنبال پدر مادر واقعیم میگردم تو این روزا.
تازه فردا میرن قائمشهر
خب میخواستی باهاشون بری
1394/06/17 - 08:10چجوری برم سرکارم مرخصی نمیتونم بگیرم حوصله شلوغی هم ندارم
1394/06/18 - 13:00اینو دیگه نمیدونم چی بگم
1394/06/18 - 14:38ولی اگه میرفتی خوب بود
امروز اومدن خیلی بهشون خوش گذشته بجز موقع برگشتن ک مامآن و بابام دعواشون شده
1394/06/19 - 22:28 توسط Mobileمقصر تویی دیگه ، ازدواج کنی دعواشون نمیشه
1394/06/21 - 07:36به من چ ربطی داره
1394/06/21 - 20:28 توسط Mobileدیروز با هم دعوا کردن تو خونه من خیلی ترسیدم رگ دستم ازشدت,فشار عصبی گرفته درد میکنه
واقعا ازدواج کنم میرم پشت سرمم نگاه نمیکنم.
الکی میگی
1394/06/22 - 08:35