یافتن پست: #دشت

♥ یلدا♥
n00178220-r-b-000.jpg ♥ یلدا♥
تازه ترین عکسها از سریال جدید سریال طنز ( ){-29-} داستان سریال طنز ( ویلای من ) درباره پیرمردی ۹۰ ساله و پولدار است که قرار است به‌زودی فوت کند. وی هشت فرزند دارد و فرزندانش که تعدادی از آنها در خارج از کشور حضور دارند، می‌خواهند به نوعی بر سر پیرمرد کلاه بگذارند و سرمایه او را بالا بکشند. در این میان یکی از فرزندان که در ایران کارمند بانک است و پسر خوب خانواده به شمار می‌رود با دیگر خواهران و برادران همراه نمی‌شود و حتی پدر را هم در این راه کمک می‌کند. بازیگران : سیامک انصاری، برزو ارجمند، کمند امیر سلیمانی، رابعه اسکویی، امیرکاوه آهنین جان، بهار ارجمند، افسانه چهره‌آزاد، پانته‌آ رهنمون، ماندانا سوری، الیکا عبدالرزاقی، رضا فیض نوروزی، مهدی فقیه، محسن قاضی مرادی، هادی کاظمی، مریم کاویانی، علی لک پوریان، عارف لرستانی، مهران مدیری، شبنم مقدمی، علیرضا محمدی، نگین معتضدی، دریا مرادی دشت، غلامرضا نیکخواه، علی برقی و مهرداد مسعودنیا.
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
عاشق عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو كه رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون كه فكر نمی كردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای كفتر و گنجشك كلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده كارش فراموشی ، شده كارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو كه نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشكیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، كوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر كردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذركردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم كه تو می دونی،سرخاك
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
دل از
تو
... ادامه
Majid
Majid
شتها نام تو را مي گويند .

كوهها شعر مرا مي خوانند .



كوه بايد شد و ماند،

رود بايد شد و رفت،

دشت بايد شد و خواند .



در من اين جلوه اندوه ز چيست ؟

در تو اين قصه پرهيز - كه چه ؟

در من اين شعله عصيان نياز،

در تو دمسردي پاييز - كه چه ؟



حرف را بايد زد !

درد را بايد گفت !

سخن از مهر من و جور تو نيست .

سخن از

متلاشي شدن دوستي است ،

و عبث بودن پندار سرور آور مهر
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 21:09 ·
2
Majid
Majid
گل به گل، سنگ به سنگ اين دشت

يادگاران تواند .

رفته اي اينك و هر سبزه و سنگ

در تمام در و دشت

سوكواران تواند .

در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد

رفته اي اينك، اما آيا

باز بر مي گردي ؟

چه تمناي محالي دارم

خنده ام مي گيرد !
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 21:06 ·
2
شهرزاد
Avazak_ir-Love89.jpg شهرزاد
یک روز از بهشتت
دزدیده ایم یک سیب
عمری است در زمین ات
هستیم تحت تعقیب
خوردیم در زمین ات
این خاک تازه تاسیس
از پشت سر به شیطان
از روبرو به ابلیس
از سکر نامت ای دوست
با آن که مست بودیم
مارا ببخش یک عمر
شیطان پرست بودیم
حالا در این جهنم
این سرزمین مرده
تاوان آن گناه و
آن سیب کرم خورده
باید میان این خاک
در کوه و دشت و جنگل
عمری ثواب کرد و
برگشت جای اول ...!
یه شعر طنز از استاد بیابانکی
... ادامه
MONA
MONA
اشکایی که بی هوا رو گونه هام میریزه
وقتی که از همه ی خاطره هات لیریزه..
بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بیخیال قلبی که این همه تنها مونده..

لایک
Majid
Majid
متأسفانه يا خوشبختانه، نگاه کردن به پر شدن دانلود از نگاه کردن به منظره‌ي دشت‌هاي پيچيده در باد لذيذتر است.
دیدگاه · 1391/10/15 - 00:25 ·
4
MAZYAR
MAZYAR
مردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند
بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند !

خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !
دشت داغ سینــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند

چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند
خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــی ! تر می کنند

روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند
دیده را از خون دل ، دریای احمـــــر مــــی کنند !

در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیـــــر !!
بر رخ ناهیـد و مینـــــا و صنــــــوبر می کنند !

بعدِ چنـــدی کز وفات جانگــــــداز ! او گذشـــت
بابت تسلیّت خــود ! فکـــر دیگـــــر مـــی کنند

دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشیـــــن بی بدیل یار و همســــــر می کنند
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/13 - 04:36 در Lawless ·
9
شهريار
شهريار
قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی .
کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن
از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من کردم
اشکهایی را بریز که من ریختم
دردها و خوشیهای من را تجربه کن
...سالهایی را بگذران که من گذراندم
روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم
دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن
همانطور که من انجام دادم ...
بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی
... ادامه
Mostafa
Mostafa
شعری از زنده یاد شیـــون فـــــومــنی
=======ஜ۩۞۩ஜ========
او روزان کی بد و خوبه نَنِستیم
سه شاخه بادبانَ نخ دَوَستیم
زهیم می خط بزه مشقانَ پاکون
خودا جی شنبه صبح می مرگَ خواستیم

او روزان کی جوخوفتیم مرغ لانه
شویم گریه مره تا ملا خانه
نبو حالی مره داشتن ندشتن
مَرَ اخته خمس بو آبو دانه

او روزان کی به سر دَشتیم هوایی
آغوز بازی کودیم لشت نشایی
اویی که هول نخوردی از سیاهی
می سر داشتی هزار جور پادشاهی

او وقتان کی سفاله شُستی باران
کولا پوستی به سر دشتیم زمستان
ئیتَ لوله وجیو از لوله پرده
کودیم ایوان گرزه خوله ویران

او روزانی که دم بو می تن رخت
پینیک پاره کودی می مار غروب وقت
هتو تا عید بوستی تازه رخته
می لخت سینه جا گیفتی می دیل سخت

او وقت کی ترسئیم ای سر دوگوشه
می مار سنجاق زئی شب می روپوشه
نئی تا کی می دندان نخوره
کل آتش کودیم سوراخ موشه

او روزان کی می نازان بَردنی بو
غم دونیا می ورجه مَردنی بو
نبوم حرف حساب خلق پاپی
مَرَ انجیل کفتک خوردنی بو

نهالی بوم نهالی تازه و تر
نَهَبو کاکل غنچه به می سر
الونی چوبی اسب زاک و زوکم
چه تقدیری دَرَم ؛ الله اکبر
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/8 - 21:50 ·
4
نگار
نگار
ماموریت بودیم. زن ترکمنی نماز اول وقت می‌خواند توی دشت. مصداق کامل شعر سهراب بود؛ «... دشت سجاده من / در نمازم جريان دارد طيف / سنگ از پشت نمازم پيداست ...».
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/8 - 01:51 ·
6
صوفياجون
صوفياجون
(متن گیلکی)
لوچه داره تی تی وابُونه باز
می دیل هانده تی خاطیرخوا بونه باز

پورا کونه بنفشه کوه و دشته
تی ور هانده لاکوی می جا بونه باز
(متن فارسی)
شکوفه درخت آلوچه باز می شود دوباره
دل من باز خاطرخواه تو می شود دوباره

دشت و دمن را پر می کند گل بنفشه
کنار تو باز دختر جای من می شود دوباره
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/8 - 01:18 ·
8
صوفياجون
216607_983.jpg صوفياجون
یاد_فریدون_پوررضا
فریدون پوررضا خواننده و پژوهشگر موسیقی منطقه شمال ، ۳ مهر ۱۳۱۱ در لشت نشا گیلان متولد شد .تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ناصر خسرو به پایان رساند و سپس در مغازه پدر به آرایشگری پرداخت.او از استادان آوازی چون یونس دردشتی، سعادتمند قمی و غلامحسین بنان آواز ایرانی را آموخت و در سال ۱۳۳۳ کار تعزیه را به همراه علی به کیش آغاز کرد. او در همان سال نمایشنامه‌ای برای تئاتر و اجرای آن در سالن سینمای لشت نشاء نگاشت.شش سال بعد در آزمون خوانندگی رادیو گیلان رتبه اول را کسب کرد و به طور رسمی به عنوان خواننده شروع به کار نمود.از اردیبهشت ۱۳۵۰ همکاری با تلویزیون را آغاز کرد. و در همان سال به عنوان پژوهشگر آواهای بومی و با همراهی مشاهیر فرهنگی و هنری ایران سیمین دانشور، محیط طباطبائی، منوچهر آتشی، محمود عنایت، ایرج افشار و دیگر استادان برجسته دانشگاه تهران به لندن سفر کرد.وی در سال ۱۳۶۷ همکاری اش را با اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران به عنوان کارشناس موسیقی آغاز و در همان سال کنسرتی رادر رشت برگزار نمود.
... ادامه
نگار
نگار
خدا، آن حس زیبایی است که در تاریکی صحرا

زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را

یکی همچون نسیم دشت می گوید :

«کنارت هستم ای تنها!!!»
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/6 - 00:33 ·
6
salar
salar
حس یه گرگ تنها وسط یه دشت پر از برفو دارم من سردمه نه از سردی هوا از سردی آدما
دیدگاه · 1391/10/4 - 00:05 ·
5
شهريار
شهريار
خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره
خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره
خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره
خونه ی مادربزرگه گیاه و سبزه داره

کنار خونه ی ما
همیشه سبزه زاره
دشتاش پز از بوی گل
اینجا همش بهاره
دل وقتی مهربونه , شادی میاد میمونه
خوشبختی از رو دیوار، سر میکشه تو خونه
... ادامه
شهريار
شهريار
لحظه اي با من باش، تا که از آن لحظه برويم تا گل
که ببندم از نگاه تو به هر ستاره پل
لحظه اي با من باش، تا که از تو نفسي تازه کنم
تا از آن لحظه با تو، سفر آغاز کنم
سفري تا ته بيشه هاي سر سبز خيال
تا به دروازه هاي شهر آرزوهاي محال
سفري در خم و پيچ گذر ستاره ها
از ميون دشت پر خاطره ترانه ها
لحظه اي با من باش
لحظه اي با من باش
لحظه اي با من باش تا به باغ چشم تو پنجره اي باز کنم
از تو شعر و قصه و ترانه اي ساز کنم
شعري هم صداي بارون رنگ سبز جنگل و آبي دريا
قصه اي به رنگ و عطر قصه هاي عاشقاي دنيا
از يه لحظه تا هميشه، ميشه از تو پر گرفت تا او ج ابر ا
کوچه پس کوچه شهر و با خيالت پرسه زد تا مرز فردا
لحظه اي با من باش
لحظه اي با من باش
قميشي
نگار
نگار
خدا آن حس زیبایی است که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ می دزدد

سکوتت را کسی همچون نسیم دشت آهسته می گوید کنارت هستم ای تنها
دیدگاه · 1391/09/28 - 23:27 ·
4
iman
ebru-gundes_3208_1.jpg iman
{-57-}
Noosha
4f522f9edbf84f8ae9cfa93b4.jpg Noosha
دشت لاله های وحشی -منطقه گردشگری کوچری- گلپایگان
شهرزاد
Black Wallpapers Part 4 (11) - Copy - Copy.jpg شهرزاد
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل ان روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر، به ما می‌خندد!
یا زمینی را که دلش از سردی شب‌های خزان
نه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست!
ماه من، غصه چرا؟!
تو مرا داری و من هر شب و روز،
آرزویم، همه خوشبختی توست!
ماه من !دل به غم دادن و از یاس سخن‌ها گفتن
کار آنهایی نیست، که خدا را دارند .....
ماه من! غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه‌ای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست!
او همانی است که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید
نشانم می‌داد .....
او همانی است که هر لحظه دلش می‌خواهد، همه زندگی‌ام، غرق شادی باشد .....
ماه من! غصه اگر هست، بگو تا باشد!
معنی خوشبختی،
بودن اندوه است .....!
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغ‌اند
...
... ادامه
صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ