یافتن پست: #دشت

Mostafa
Mostafa
من عاشق نان داغم ای دوست

پروانه دشت و باغم ای دوست
گویند که زن چراغ خانه است
من کشته چلچراغم ای دوست! {-7-}
صوفياجون
صوفياجون



آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
دل ديوونه رو كشوندي تو دشت و بيابون
از اين سو به اون سو
چه پاك و آشناست ساده نگاهت
چه بي رياست نجابت سلامت
من حتي توي خوابم نمي ديدم
كه چشمام وا بشه به روي ماهت
از تو پس كوچه تنهاي دل
عشق تو منو صدا كرد
خودمو بي خبر از من گرفت
با تب عشق آشنا كرد
آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
دل ديوونمو كشوندي تو دشت و بيابون
از اين سو به اون سو
همه عالمو من گشتمو ديدم
تا به دشت و ديار تو رسيدم
زير چارقد گلدار روي موهات
منم به عشق آخرم رسيدم
آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
دل ديوونمو كشوندي تو دشت و بيابون
از اين سو به اون سو
از اون راه رفتنت برقصه موهات
گل بوسه خورشيد روي لبهات
منو تا اوج بودن مي كشوني
اگه جا بدي دستامو تو دستات
هوس بوسه ز لبهاي تو
انگاري خوابه و رويا
شبو تا صبح به سحر رسوندم
با تو انگار كه يه دنيام
آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
منه ديوونه رو كشوندي تو دشت و بيابون
از اين سو به اون سو
آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
گل عشقو تو صحراي دلم كاشتي چه آسون
تو كاشتي چه آسون
آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
{-205-} {-225-}{-220-}
MahnaZ
MahnaZ
تاریخچه ضرب المثل «دسته گل به آب دادن»
Mostafa
Mostafa
عزیز جان فریدون اسرایی{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}
Mostafa
Mostafa
متن آهنگ عزیزجان از فریدون آسرایی
خسته و پریشانم

در غم تو گریانم

از همه گریزانم

تا رود ز تن جانم

تو که گفتی به پیش من بمان

چرا چنین نهان، مرا به حال خود رها کردی؟

چرا ندیده ای که از غمت فغان ،رود به آسمان

چه گویمت؟؟

مرا فدا کردی!!

مگر که جان به لب رسد

که یادت از نظر رود

چرا تو بی خبر ز ما رفتی؟؟!!

چه می شود عیان شوی؟

مرا عزیز جان شوی ؟

بگو چرا؟

بگو کجا رفتی؟

دیده بر رهت دارم

در دل شب تارم

در غم تو بیمارم

تا دوباره برگردی

به هر کرانه رفته ای

به یک بهانه رفته ای

به هر نشانه رفته ای

بجویمت ز بی نشان ها

دوباره پیش من بیا

ببین که می شود به پا

نوای شور و نغمه ها به کوه و دشت و آسمان ها

ببین که دل شکسته ام

به گوشه ای نشسته ام

به جز تو دل نبسته ام

دمی بمان به پیش من عزیز جانم

ز دیده خون شود روان ،به یاد ت ای امید جان

ز چشم من نشو نهان ،که در فراق روی تو رسد خزانم

دیده بر رهت دارم

در دل شب تارم

در غم تو بیمارم

تا دوباره برگردی
... ادامه
mohammad
mohammad
امید
با این اهنگ امید من میسزم :
باران میبارد امشب ...... دلم قم دارد امشب... ارام جان خسته ره میسپارد امشب......
در نگاهت مانده چشمم شاید از فکر سفر برگرده امشب..... از تو دارم یادگاری سردیه
این بوسه را پیوسته بر لب ...
قتره قتره اشک چشمم میچکت با نم نم باران به دامنم بسته ای بار سفرا با تو ای عاشقترین
بد کرده ام من.

رنگ چشمت رنگ دریا سینه ی من دشت غم ها یادم آید زیر بازن با تو بودم با تو تنها.
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/27 - 01:40 ·
6
Mostafa
Azadeh_Akhlaghi_Photo-8.jpg Mostafa
فروغ فرخزاد – ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ – تهران |
Forough Farokhzad – ۱۳ February 1967 – Tehran | Detail
Mostafa
Mostafa
سیاوش
از ماست که بر ماست
یه دشت سر سبز یه رود پر آب
یه سد محکم داشتیم تو سیلاب
ما از خوشی ها دلامون آزرد
سد رو شکستیم دنیا رو آب برد

حالا از اون درو دشت چیزی نمونده باقی
انگار از این میخونه صد ساله رفته ساقی
حالا غم ما قد یه دریاست
جایی که باید دل به دریا زد همینجاست
نه کار ایناست نه کار اوناست
از این و اون نیست از ماست که برماست


یه دشت سر سبز یه رود پر آب
یه سد محکم داشتیم تو سیلاب
ما از خوشی ها دلامون آزرد
سد رو شکستیم دنیا رو آب برد

حالا از اون درو دشت چیزی نمونده باقی
انگار از این میخونه صد ساله رفته ساقی
حالا غم ما قد یه دریاست
جایی که باید دل به دریا زد همینجاست
نه کار ایناست نه کار اوناست
از این و اون نیست از ماست که برماست

حالا از اون درو دشت چیزی نمونده باقی
انگار از این میخونه صد ساله رفته ساقی
حالا غم ما قد یه دریاست
جایی که باید دل به دریا زد همینجاست
نه کار ایناست نه کار اوناست
از این و اون نیست از ماست که برماست

نه کار ایناست نه کار اوناست
از این و اون نیست از ماست که برماست

نه کار ایناست نه کار اوناست
از این و اون نیست از ماست که برماست
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
دو تا پرنده هستیم رو شاخه های غربت نه اهل قصه گفتن نه خوندن و نه صحبت ما بس که نپریدیم پریدن یادمون رفت تو راه موندیم و دیگه رسیدن یادمون رفت نه رفیقی نه سلامی نه کسی با یه پیامی رو درختی تنها توی دشت و صحرا بی پناهیم سر توی بال هم اما باز محتاج یه نگاهیم پاک و معصوم بی گناهیم خالی از حرف پر آهیم تو راه موندیم و دیگه رسیدن یادمون رفت هر زمستون که میمیریم تو بهار باز جون می گیریم تنای سرد ما واسه دست آفتاب بیقراره تا بهارو دیدن چاره ما تنها انتظاره انتظاره انتظاره چاره تنها انتظاره
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
گل_پونه ها
گل پونه های وحشی دشت امیدم

وقت سحر شد

خاموشی شب رفت فردایی دگر شد

من مانده ام تنهای تنها

من مانده ام تنها میان سیل غمها

گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد

گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد

می خواهم اکنون تا سحر گاهان بنالم

افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم

گل پونه های وحشی دشت امیدم

وقت سحر شد

خاموشی شب رفت فردایی دگر شد

من مانده ام تنهای تنها

من مانده ام تنها میان سیل غمها
{-35-}زنده یاد ایرج بسطامی{-35-}
عسل
عسل
خدایا
تورا شکر بخاطر این زمین و این آسمان
بخاطر کوه و دره و دشت
بخاطر گیاه و جانور
بخاطر برگهای سبز درختان
بلکه بخاطر گرد و خاک بیابان
بخاطر هر آن چیزی که با دیدنش به یاد تو می افتیم
و لطف بیکرانی که به ما داری
ایا اینها همه نشانه های تو نیست
و آیا تو مهربان عالم نیستی ؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/4 - 21:43 ·
8
نگار
069.jpg نگار
شهريار
تو نفسهای منی...
نمیدانم آن روز که تو را ندارم ، میتوانم لحظه ای زنده بمانم!

نمیدانم اگر زنده بمانم ، میتوانم برای یک لحظه بی تو زندگی کنم!

اگر بتوانم زندگی کنم ، آیا میتوانم یک لحظه نیز شاد باشم!

نه عزیزم بی تو جای من در این دنیا نیست ،

دشت سر سبز عشق برایم کویری بیش نیست!

تو طلوعی هستی در آسمان تاریک زندگی ام ،

نمیخواهم در این طلوع زیبا غروب همیشگی ام را ببینم !

نمیدانم آن روز که دلتنگت نیستم ، کسی میداند که من در این دنیا نیستم؟

صدای مهربانت را همیشه میشنوم ، همیشه میبینم چهره ی ماهت را ،

همیشه مینشینم به انتظارت ، میمانم در حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت!
نمیدانم که بی تو چه روزگاری را دارم ، آیا روزگاری را دارم ؟

میپذیرم همه ی تاریکی ها را ، غصه های تلخ دنیا را ، غمهای ناتمام روزگار را ،

اما نمیپذیرم یک لحظه غم بی تو بودن را !

میدانم که چرا هستم ، تو هستی که من نیز هستم!

میدانم که چرا زنده ام ، تو مال منی که هنوز نمرده ام!

میدانم که چرا دوستت دارم ، تو نفسهای من هستی که با تو عاشق

لحظه به لحظه نفس کشیدنم!روزت مبارک شهریارم{-41-}
Mohammad
Mohammad
به تو ميرسم يقين تا به سينه ام قلب عاشقی هست
در اين دشت بی کسی تا نشانه ای از شقايقی هست
ندانم کجا، چگونه، ولی روزی عاشقونه
گل عشق ما ز نو روی شاخه ها ميزند جوونه
به آنها که می شناسی سلامی بده دوباره
بگو با تو گفته ام گردش فلک يار عاشقونه
بخند ای عزيز بومی تو ای نازنين عاشق
بخند ای تو پاک و معصوم تو ای تا هميشه صادق
سلامی دوباره بايد به لبخند صبح فردا
بخند عاشقونه با من که خندد سپيده باما
ندانم کجا، چگونه، ولی روزی عاشقونه
گل عشق ما ز نو روی شاخه ها ميزند جوونه
به آنها که می شناسی سلامی بده دوباره
بگو با تو گفته ام گردش فلک يار عاشقونه
بيا تا به حرمت عشق کلامی دوباره باشی
در اين بُهت شب گرفته بلوغ ستاره باشی
به ويرانيم رسيدی بيا و بسازم از نو
از اين من مرا رها کن که شايد بميره در تو
ندانم کجا، چگونه، ولی روزی عاشقونه
گل عشق ما ز نو روی شاخه ها ميزند جوونه
به آنها که می شناسی سلامی بده دوباره
بگو با تو گفته ام گردش فلک يار عاشقونه
_
[فایل]
دیدگاه · 1392/03/1 - 00:27 در موسیقی ·
7
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1368807121216211_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
{-54-}
Mohammad
fardin&davood-rashidi3.jpg Mohammad
داود رشیدی: فردین هنرمندی مردمی بود
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
از عذابِ جاده خسته نرسيده و رسيده
آهي از سر رسيدن نكشيده و كشيده

غمِ سرگردونيامو با تو صادقانه گفتم
اسمي كه اسمِ شبم بود با تو عاشقانه گفتم
با تنم زخمي اگه بود بي رمق بود اگه پاهام
تازه تازه با تو گفتم اگه كهنه بود دردام
منِ سرگردونِ ساده تورو صادق مي دونستم
اين برام شكسته امِا تورو عاشق مي دونستم
تو تموم طول جاده كه افق برابرم بود
شوق تو راهتوشه من اسمِ تو همسفرم بود
منِ دلشيشه اي هر جا هر شكستن كه شكستم
زيرِ كوه،بارِ غصّه هر نشستن كه نشستم
عشق تو از خاطرم برد كه نحيفم و پياده
تورو فرياد زدم و باز خون شدم تو رگِ جاده
نيزه نمبادِ شرجي وسط دشت تابستون
تازيانه هاي رگبار توي چلّه زمستون
نتونستن،نتونستن جلوي منو بگيرن
از منِ خستة خسته شوق رفتنو بگيرن
حالا كه رسيدم اينجا پرِ قصّه براگفتن
پر نياز تو براي آه شنيدن و شنفتن
تورو با خودم غريبه از خودم جدا مي بينم
خودمو پر از ترانه تورو بيصدا مي بينم
من سرگردون ساده تو رو صادق ميدونستم
اين برام شکسته اما و رو عاشق ميدونستم
اون هميشه با محبت براي من ديگه نيستي
نگو صادقي به عشقت آخه چشمات ميگه نيستي
من سرگردون ساده تو رو صادق ميدونستم
اين برام شکس
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
کودکی بودم و دنبال خدا

در بیابان در دشت
در دل جنگل سبز
همه جا می گشتم
کلبه ای در گذرم بود پر از نور
که خورشید دگرگونه بر آن می تابید
پیرمردی دیدم که پس از خوردن یک جام شراب
به خدا گفت : سپاس
آری احساس من این بود
خدا آنجا بود
من خدا را دیدم
من شنیدم که خدا گفت : بنوش
گوارای وجود
Mostafa
Mostafa
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس/ دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس

گفتم: سلام حافظ گفتا علیک جانم / گفتم: کجا روی؟ گفت والله خود ندانم

گفتم: بگیر فالی گفتا نمانده حالی / گفتم: چگونه‌ای؟ گفت در بند بی خیالی

گفتم: که تازه تازه شعر وغزل چه داری ؟ / گفتا: که می‌سرایم شعر سپید باری

گفتم: ز دولت عشق گفتا که : کودتا شد / گفتم: رقیب! گفتا: او نیز کله پا شد

گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟ / گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایی

گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز

گفتم: بگو زمویش گفتا که مش نموده / گفتم: بگو ز یارش گفتا ولش نموده

گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟ / گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون

گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ / گفتا: خریده قسطی تلویزیون به جایش

گفتم: بگو زساقی حالا شده چه کاره؟ / گفتا: شدست منشی در دفتر اداره

گفتم: بگو ز زاهد آن رهنمای منزل / گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‌ها / گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا

گفتم: بگو ز محمل یا از کجاوه یادی / گفتا: پژو، دوو، بنز یا گلف نوک مدادی
... ادامه
Mostafa
Mostafa
میون یه دشت لخت زیر خورشید كویر
مونده یك مرداب پیر توی دست خاك اسیر
منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدام
داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام


من همونم كه یه روز می خواستم دریا بشم
می خواستم بزرگترین دریای دنیا بشم
آرزو داشتم برم تا به دریا برسم
شبو آتیش بزنم تا به فردا برسم


اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر
اما از بخت سیام راهم افتاد به كویر
چشم من به اونجا بود پشت اون كوه بلند
اما دست سرنوشت سر رام یه چاله كند


توی چاله افتادم خاك منو زندونی كرد
آسمونم نبارید اونم سرگرونی كرد
حالا یه مرداب شدم یه اسیر نیمه جون
یه طرف میرم تو خاك یه طرف به آسمون


خورشید از اون بالاها زمینم از این پایین
هی بخارم می كنن زندگیم شده همین
با چشام مردنمو دارم اینجا می بینم
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/18 - 14:49 ·
3
Mostafa
Mostafa
نکاتـی مهـم برای آمـادگی لازم در برابر زلـزله
♥هـــُدا♥
fu2947.jpg ♥هـــُدا♥
ﻧﺎﻣﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ{-5-}
نگار
نگار
آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل،
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد
به مادرم…
که مهرش تا ابد در دلم جای دارد
دیدگاه · 1392/02/10 - 23:52 ·
5
Noosha
16.jpg Noosha

روستاى ليوس در 73 كيلومترى شمال شهرستان دزفول در بخش سردشت واقع شده است. على رغم گذشت ساليان زياد از عمر اين روستاى تاريخى، در بافت كهن آن، هنوز هم شاهد نحوه معيشت ،فرهنگ و سنن، گويش، آداب و رسوم و برپايى مراسم مختلف به شيوه كاملاً سنتى مي باشيم.
... ادامه
ebrahim
ebrahim
آسمان
حسين نيازي
مي دانستم كه صاف زل زده اي به آنها و چيز غريبي را به ياد مي آوري. صداي خنده هاشان دشت خشك را پر
كرده بود . هميشه در اين فصل با سر و صدا از آن بالا رد مي شوي. حالا نشسته اي و صداي بق بقوي خودت
را ول كرده اي و جفتت را از آن بالا پايين مي كشي.
وقتي اوستا فرياد مي كشد نيمه يا چارك تو پا به پا مي شوي و تنه به تنه ي جفت ات مي زني. من از صداي فرو
كردن بيل داخل كپ ههاي ماسه لذت مي برم.
از آن كودكي كه هر وقت تو هستي او هم هست مي پرسم چند سالش است؟ پایان قسمت اول
... ادامه
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ