یافتن پست: #دلت

متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
وقتی دلت رو با گیره به جایی گیر می دی، همین که گیره شل شد، دلت می افته.

دلت که بیفته زمین، ضربه می خوره،

بعد تکه تکه می شه

هر تکه اش می افته گوشه ای.

بعد اگه تکه های دلت، دلشون برای هم تنگ بشه، معلوم نیست

همه ی تکه ها پیدا بشن یا نه.


تازه ممکنه هر کسی یه تیکشو برداره و قصه سازی کنه


حواست به دلت باشه، با گیره به جایی وصلش نکنی، بزار دلت هر جا که می خواد بمونه
... ادامه
bamdad
bamdad
دلتنگی هایت را در آغوش بگیر …

هیچکس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد …

این جمع پر از تنهاییست

:(
دیدگاه · 1393/11/12 - 20:35 ·
4
Mohammad
Mohammad
یا رسول الله!
اگر مردم مکه اذیتت کردند و آزارت دادند
اگر مردم طائف دندانت را شکستند
اگر اهل مدینه دلت را شکستند
اگر مسلمین بعد از رحلتت به وصیت هایت عمل نکردند
اگر وهابیت کمرت را شکست
اگر فراماسونرها با هتّاکیشان قلبت را مجروح کردند
اگر تروریستها اشکت را جاری ساختند
اگر ما به ظاهر شیعه ها به گونه های دیگر شما را آزردیم
ما را ببخش. تو رحمة للعالمینی. تو به قول قرآن اسوه ی حسنه ای
بزرگی کن و ما را ببخش.
بر جمال و کمال و خصال محمّد صلوات: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
... ادامه
bamdad
bamdad
دلت را به هر کسی نسپار

این روز ها برخی از سپرده ات هم بهره میخواهند...
دیدگاه · 1393/11/10 - 18:56 ·
2
bamdad
bamdad
خدایا.....




این روزها......




دلتنگم......




باورکن این یکی دیگرشعرنیست.....

:(
bamdad
bamdad
خداوندا

خسته ام از فصل سرد گناه

و دلتنگ روزهای پاکم…

بارانی بفرست ،

چتر گناه را دور انداخته ام!!

{-47-}
bamdad
bamdad
هر جا دلت شکست



خودت جاروش کن



تا هر کسی منت دستای زخمیشو سرت نزاره.

:(
دیدگاه · 1393/10/21 - 19:57 ·
7
bamdad
bamdad
الان که این را می نویسم ؛

ساعت دقیقا ... رأس نبودن تـوست .

تـو هر موقع دلت خواست بخوان ...!

:(
دیدگاه · 1393/10/19 - 18:39 ·
7
bamdad
bamdad
‍« دلتنگی ات »

با چنان ترکیب هجومی وارد زمین شده ٬

که با هیچ دفاع اتوبوسی نمیتوان در مقابلش ایستاد . . .

:(
دیدگاه · 1393/10/18 - 17:12 ·
3
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
تبسم را نه می توانيم بخريم،
نه می توانيم قرض كنيم
فقط مى توانيم هديه بدهيم
میســــپارمت به لبخند ها...
گرچه گاهى خودم ميهمان بغض هاى بى دليلم!
در مسير باد بمان
تا بوى مهربانيت تسخير كند اين شهر پر از بيهودگى را...
لبخندبزن دوست من
تنوردلت گرم
{-41-}
bamdad
bamdad
گاهی...

دلت "به راه " نیست !!

ولی سر به راهی...

خودت را میزنی به "آن راه" و میروی...

وهمه ,

چه خوش باورانه فکر میکنند...

که تو ...

"روبراهی" ... !

:(
bamdad
bamdad
میخواهم چیزی بنویسم ...
آن بالا از من عنوان مطلب میخواهد ...
کمی پائینتر اندازه ی قلم ...
دلتنگی نه عنوان میخواهد ، نه اندازه اش را با هیچ قلمی میتوان نوشت ...
بگذریم اصلا نمی نویسم ...

کاش می توانستم راحت حرف بزنم . . .
چیزی بگویم از دلتنگی . . .
میان آدم های دلتنگی که در این اتاق مجازی جمع شدند . . .
فقط می گویم منم مثل تو دلتنگم


:(
دیدگاه · 1393/10/15 - 19:10 ·
3
bamdad
bamdad
دریا . . . دلش که بگیرد
سر می گذارد بر سینه ی ساحل
ابر . . .
سر می گذارد بر شانه ی کوه
چشمه . . .
سر می گذارد بر دامن دشت
اما من . . .
وقتی تو نیستی
سر می گذارم در دست های شعر . . .
و دلتنگی هایم را قطره قطره کلمه می شوم...

:(
دیدگاه · 1393/10/15 - 19:01 ·
4
صوفياجون
صوفياجون
{-29-}{-29-}
فکر کن الان تو یک کافی دنج تنها کنار پنجره نشستی و باران میاد
بین نوشیدنی های زیر کدومو سفارش میدی؟
۱-قهوه تلخ
۲-قهوه شیرین
۳-نسکافه
۴-کاپوچینو
۵-چای ساده با قند
۶-چای با کیک
۷-چای با بیسکوییت
۸-چای میوه ای
۹-آب طعم دار
انتخاب هرکدوم از موارد بالا روحیه شمارو نشون میده.
انتخاب کن
bamdad
bamdad
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...


به کسی توجه نمی کنه ...


از کسی خجالت نمی کشه ...


می باره و می باره و ...


اینقدر می باره تا آبی شه ...


‌آفتابی شه ...!!!


کاش ...


کاش می شد مثل آسمون بود ...


کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ...


بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بود.

{-15-}
دیدگاه · 1393/10/14 - 20:51 ·
6
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
دلت را بتکان....... اشتباهاتت وقتی ا؋ـتاد روی زمیـن..... بگذار همانجا بماند..... ؋ـقط از لا به لای اشتباه هایت،یک تجربـه را بیرون بکش....... قاب کن ....و بزن به دیوار دلت...... اشتباه کردن اشتباه نیست...در اشتباه ماندن اشتباه است.. فروغ فرخزاد
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/12 - 19:11 توسط Mobile ·
3
bamdad
bamdad
به همین غروب غم انگیز دلخوشم
اگر بدانم
تو هم
یک جایی نشسته ای پشت پنجره
و دلت برای من
تنگ شده...

:(
دیدگاه · 1393/10/12 - 18:14 ·
2
√√★nima★√√
1419776937695503_orig.jpg √√★nima★√√
...ﺳﺮد ﺑﻮد...ﺧﺎک را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ...ﺑﺪﻧﺶ ﻫﻢ ﺳﺮد ...ﺻﺪای ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎ را ﻣﯿﺸﻨﯿﺪ...و ﺗﻨﺶ ﻣﯿﻠﺮزﯾﺪ...ﺗﺎ آن ﻫﻨﮕﺎم ﮐﻪ دﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎ را ﻣﯽ دﯾﺪ و دم ﻧﻤﯿﺰد ...آرام ﺷﺪﻧﺪ...ﻫﻤﻪ رﻓﺘﻨﺪ...و او ﻣﺎﻧﺪ ...ﻧﺸﺴﺖ ﺑﻪ روی ﻗﺒﺮش و دﺳﺘﺶ را رو ﺧﺎک ﮔﺬاﺷﺖ ...ﺳﺨﺖ ﺑﻮد...ﺳﯽ ﺳﺎل ﭼﯿﺰ ﮐﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ...آرام آرام ﺑﺎﯾﺪ ﻓﺮاﻣﻮش ﻣﯿﮑﺮد اﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ را و ﻣﯽ رﻓﺖ ...ﻓﻘﻂ ﭼﻬﻞ روز ﻓﺮﺻﺖ داﺷﺖ ...درد ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ از دوری ... ﺳﺮد ﺑﻮد...ﺧﺎﮐﻬﺎ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ و ﺗﻨﺶ ﻫﻢ ﺳﺮد ﻫﻤﻪ ﺑﺮاﯾﺶ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ..ﺗﺎ آن ﻫﻨﮕﺎم ﮐﻪ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎری ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎن رﺳﯿﺪ درد ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ از دوری ... ...ﺳﺨﺖ ﺑﻮد...دوری را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ...ﻓﺸﺎر ﻗﺒﺮ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ...دﻟﺘﻨﮕﯽ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ...ﺗﺎ آن ﻫﻨﮕﺎم ﮐﻪ

ﺻﺪا ﻫﺎﯾﯽ آﻣﺪ...از ﺟﺎ ﺑﻪ ﺟﺎی ﮔﻮرﺳﺘﺎن .......ﺑﺴﻢ اﻟﻠﻪ اﻟﺮﺣﻤﻦ اﻟﺮﺣﯿﻢ ...و اﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ و آل ﻣﺤﻤﺪ وﺑﻌﺚ ﺛﻮاﺑﻬﺎ اﻟﯽ ﻗﺒﺮ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﭘﺎﺷﺎﯾﯽ

...آرام ﮔﺮﻓﺖ آرام ﺑﻮد...ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ....ﻣﺮﺗﻀﯽ را ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/12 - 14:23 ·
1
bamdad
bamdad
خدایا وقتی دلت میگره چیکارمیکنی...؟


میری یه گوشه میشینی...

هی با نگات بازی میکنی که...یادت بره میخواستی گریه کنی...؟!

یه لیوان آب میخوری که همه ی بغضاتو قورت بدی...؟!

اونوقت یادت میاد خدایی وباید تنها باشی؟

خداجون نمیدونی این روزا چقدر خدا بودم..

:(
Majid
3123.jpg Majid
bamdad
bamdad
گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی، دوستش بداری و برایش چای بریزی.

گاهی وقت‌ها، دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی، بگویی سلام، می‌آیی قدم بزنیم؟!

گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد یکی را ببینی، شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.

گاهی وقت‌ها،

آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را ندارد!

:(
دیدگاه · 1393/10/9 - 20:29 ·
4
zahra
zahra
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
*
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
*
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
*
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
*
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
*
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
*
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
*
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
*
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
*
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
*
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
*
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
*
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
*
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
*
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
*
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
*
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
... ادامه
zahra
zahra
شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگمکه چون شب‌بو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم



مرا چون آینه هر کس به کیش خود پنداردو الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگم



شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندمهمان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم



اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیستکه من گریانده‌ام یک عمر دنیا را به آهنگم



به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق استفراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم



“مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید”همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/9 - 10:29 ·
2
zahra
zahra
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !


در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید


یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !


با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/7 - 11:52 ·
bamdad
35324141959243725202_28811141894043526715_7h.jpg bamdad
{-15-}
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ