روزی در یک اتوبوس پشت سر راننده یک پیرزن نشسته بود و هر چند دیقه به راننده میگفت : ننه مغز بادام میخوری و راننده جواب میداد بله و میگرفت و میخورد وبعد از چند دفعه گرفتن مغز بادام و خوردن یکدفعه پرسید ننه جون این بادامها رو از کجا میاری و چطوری مغز میکنی و...
پیرزن جواب میده :ننه اینا مغز شکلات هستند و من کاکاوهاشو میک میزنم و چون دندون ندارم مغزه بادومهاشو میدم به تو
دندونی که لقه رو باید کشید ، اولش درد داره
بعد حس خالی بودن رو اعصابته
بعدش انگار نه انگار که روزی دندونی اونجا بوده...
واین درست حکایت بعضی ادمای زندگیمونه....
جالبه
1392/09/15 - 11:40