یافتن پست: #دیگر

رضا
bee4d__106426_961.jpg رضا
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
جان من در دست او دستش به دست دیگری جام من در دست او ، مدهوش و مست دیگری ماه او در چشم من چشمش به چشمان رقیب هستیم از هست او هستش به هست دیگری عمر من شد در فراق، او غرق عیش همرهان قبله ی من روی او ، او بت پرست دیگری تار زلفش دار من ، نوش لبش بر یار خود آرزویم وصل او ، او سوی وصل دیگری کوه کندم بهر او ، سرها سپردم در رهش آمد اما در میان ، گفت:"ناز شصت دیگری"
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/12 - 08:15 توسط Mobile ·
5
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
گاهی باید نبخشید کسی را که بارها او را بخشیدی و نفهمید، تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد! گاهی نباید صبر کرد باید رها کرد و رفت تا بدانند که اگر ماندي رفتن را بلد بوده اي! گاهی بر سر کارهایی که برای دیگران انجام میدهی باید منت گذاشت تا آنرا کم اهمیت ندانند! گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند! و گاهی باید به آدمها از دست دادن را متذکر شد! آدمها همیشه نمی مانند یکجا در را باز میکنند و برای همیشه میروند......
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/6 - 09:22 توسط Mobile ·
6
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد

چشم کنعان نگران است خدایا مگذار
بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد

ترسم این نیست که او با لب خندان برود
ترسم این است که او روز مبادا برسد

عقل می‌گفت که سهم من و تو دلتنگی است
عشق فرمود‌: نباید به مساوا برسد‌ !

گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر ..
درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد

احسان افشاری
... ادامه
دیدگاه · 1394/05/31 - 13:29 ·
6
شهرزاد
شهرزاد
قاضی روی میز خم شد: خب دخترم؛ دلت می خواد با مادرت زندگی کنی یا پدرت؟

دخترک زیر چشمی به قاضی نگاه کرد. چشم گرداند
چند لحظه به زن و مرد خیره ماند.
قاضی از مرد و زن خواست که برای چند دقیقه دادگاه را ترک کنند.
دخترک با نگاه، رفتن آنها را دنبال کرد تا در بسته شد.
قاضی از جا بلند شد.
رفت و روی صندلی کنار او نشست: خب؟!
دخترک آه کشید: گیج شدم.
قاضی خم شد و همان طور که موی اورا نوازش می کرد، پرسید: چرا؟
دخترک رو به او کرد: آخه سارا میگه خودمو نصف کنم. یه نصفه رو بدم به پدر نصفه ی دیگرو به مادر. این طوری هیچ کدوم تنها نمی مونن. مگه نه؟{-60-}
دیدگاه · 1394/05/31 - 12:44 ·
6
Mohammad
mordadiaaaaaa-300x240.jpg Mohammad
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقـــی
به صد دفتر نشاید گفت شرح حال
-----------------------------------------------
امروز آخرین روز ماه مردادِ، خوش به حال اونایی که از این ماه بهره کافی رو بردن
واسه اونایی هم که بیخیال بودن، ناراحت نباشن مرداد 95 نزدیکه {-18-}
رضا
رضا
به نظرم مدیر یک کسب و کار شکست خورده باشی بهتره تا برای دیگران کار کنی .
مرجان بانو :)
images مرجان بانو :)
Mohammad {-233-}{-233-} تولدت مبارک{-21-}{-21-} البته من زودتر تبریک گفته بودمااااااا نمیدونم یهویی بسته شد {-220-}{-220-} ایشالا سالهای سال در کنار خونواده محترمت زندگی کنی و شاد و سلامت باشی.... {-241-}تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک {-221-}{-221-} اشک شادی شمع و نگاه کن که واست میچیکه چیکه چیکه... کام همه رو بیا شیرین کن بیا کیک و ببر تیکه تیکه... (توضیح :کیک اورجیناله و پلاستیکی نیست{-217-}
شهرزاد
شهرزاد
متن شعر از :
Mohammad
Mohammad
ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩم
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﭼﻪ ﻣﺎﻫﯽ هستی ؟؟ ﻣﻦ : مرداد
ﺭﻓﺖ……ﮔﻔﺘﻢ : ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺮﯼ ؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻟﯿﺎﻗﺘﺘﻮ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﻣﺘﻮﻟﺪﯾﻦ مرداد {-18-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
آدم‌هایی‌ که ما را ترک میکنند سه‌ دسته اند
یک گروه آنهایی که بر میگردند گرچه نه آنها دیگر همان آدم‌های سابق هستند و نه ما
گروه دوم کسانی‌ هستند که هرگز بر نمی‌گردند چه آنهایی که نمی‌خواهند ، چه آنهایی که نمیتوانند
گروه آخر آنهایی هستند که باید دعا کنیم آنچنان پلهای پشت سرشان را خراب کنند که اگر هم بخواهند ، نتوانند برگردند.
خطرناک‌ترین گروه سومی‌‌ها هستند . چون موقع رفتن طوری ما را میشکنند ، که ما تا مدت‌ها در کما می‌‌مانیم و خیلی‌ دیر می‌‌فهمیم که برای چه آدم‌های بی‌ ارزشی اشک ریختیم ، احساس گناه کردیم، از خود گذشتگی کردیم ، و تا مرز نابودی ، زندگی‌ را فدا کردیم ... خیلی‌ دیر میفهمم ... خیلی‌ دیر ... ولی‌ یک روز میفهمم ...
چیزی که هرگز نمی‌فهمیم این است که اصلا چه چیز این آدم‌ها را آنقدر دوست داشتیم؟؟؟؟
(روزی که آدم‌های بزرگتری ، با ارزش‌های والاتری وارد زندگی‌ ما شدند ، آن روز قدرِ خودمان را بیشتر می‌دانیم)
... ادامه
دیدگاه · 1394/05/18 - 12:19 ·
6
مرجان بانو :)
811718506_26225.jpg مرجان بانو :)
ﺩﻓﺘﺮ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ...

ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



ﺟﺎﻡ ﻗﻠﺒﻢ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ

ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﺑﺸﮑﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﻋﺸﻘﻢ ﮐﻨﯽ ، ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺗﻮ !!!

ﺑﺎ ﺷﺮﺍﺏ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



ﻣﺎﻩ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ... ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﻭﺳﺖ

ﺍﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



ﺧﻮﺍﻩ ﻟﯿﻠﯽ ، ﺧﻮﺍﻩ ﺷﯿﺮﯾﻦ ، ﯾﺎ ﺯﻟﯿﺨﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ

ﺩﻓﺘﺮِ ﻋﺸﻖِ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



ﻣﻦ ﻧﻪ ﻣﺠﻨﻮﻧﻢ ، ﻧﻪ ﻓﺮﻫﺎﺩﻡ ، ﻧﻪ ﯾﻮﺳﻒ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻡ !

ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩِ ﺑﺪﻣﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



محمد علی بهمنی
... ادامه
مرجان بانو :)
Valentine_2015 (9).jpg مرجان بانو :)
{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}
#ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ،ﺗﻌﺒﯿﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺎﺭ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻤﺖ، ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺩﻭﺭ
ﭘﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ ﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﮐﻮﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﻭﺭﯾﺖ ﮐﺎﻩ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺳﺎﺧﺘﻪ
ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﯾﮏ ﺷﯿﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻃﻌﻢ ﺧﻮﺷﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻕ
ﺑﺎ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﺣﺮﻑ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﻣﺎ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ
ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﯿﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ..
... ادامه
دیدگاه · 1394/05/12 - 11:07 ·
6
شهرزاد
عکس-های-عاشقانه-ی-غمگین-و-دخترانه-ی-زیبا-12.jpg شهرزاد
کوچه ها را بلد شدم
خیابان ها را
مغازه ها را
رنگ های چراغ قرمز را
جدول ضرب را حتی
و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم
اما هنوز گاهی میان آدم ها گم می شوم
آدم ها را بلد نیستم
می فهمی

رضا
1d737f5c38e5c190249b5dbc2e539739_XL.jpg رضا
دیدگاه · 1394/05/9 - 19:34 در وبگردی ·
6
bamdad
n.jpg bamdad
ساعت شنی به من یاد داد

باید خالی شوی تا پُر کنی...

تا پُر کنی کسی را،دلی را،چشمی را،گوشی را....

خالی کنی خودت را از نفرت تا پُر کنی کسی را از عشق

خالی کنی دلت را از غم تا پُر کنی دلی را از شادی

خالی کنی چشمت را از کینه تا پر شود چشمی از آرامش

خالی کنی گوش هایت را از دروغ تا پر کنی گوش هایی را از زمزمه های عاشقانه

و مبادا اشتباه کنی

مبادا خالی شوی به قیمت لبریزی دیگران...

یادت باشد ساعت شنی روزی می چرخد

و این بار این تو هستی که پُر میشوی از آنچه خودت پُر کرده ای دیگران را...

{-35-}
دیدگاه · 1394/05/9 - 14:28 ·
6
شهرزاد
شهرزاد
خوبم...
درست مثل مزرعه ای که
محصولش را ملخ ها
خورده اند
دیگر نگران داس ها نیستم...



فریبا عرب نیا
دیدگاه · 1394/05/6 - 15:18 ·
5
vibershetab
vibershetab
دیدگاه · 1394/05/6 - 13:56 ·
رضا
رضا
سعی کنیم به دیگران خوب گوش کنیم .
دیدگاه · 1394/04/29 - 01:49 ·
3
bamdad
bamdad
بعضی شب ها باران می بارید و همه جا را می شست... همه جا تمیز میشد... اما باران کارهای دیگری هم می کرد... مثلاً صبح یکی از روزها دیدم که دیوار گلی همسایه توی کوچه دراز کشیده است... چه ناراحت شدم و چه رنج می بردند آن بیچاره ها... دیوار حفاظ خانه است... کسی نمی داند که پشت دیوار چه خبر است... هر کاری می کردند کسی خبر نداشت... ای دل غافل تو نگو باران هم دشمن آدم های فقیر است.



:: کاظم سادات اشکوری

:(
دیدگاه · 1394/04/27 - 21:27 ·
3
bamdad
bamdad
مواظب آدم های خیلی صبور و خیلی مهربون زندگیتون باشید . . .

اگر بمانند برای همیشه است و اگر بروند ،

می روند که دیگر برنگردند . . .

:(
دیدگاه · 1394/04/27 - 21:03 ·
3
bamdad
bamdad
ما گشته‌ایم، نیست، تو هم جستجو نکن

آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن

دیگر سراغ خاطره‌های مرا مگیر

خاکسترِ گداخته را زیر و رو مکن

در چشم دیگران منشین در کنار من

ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

راز من است غنچه‌ی لب‌های سرخ تو

راز مرا برای کسی بازگو مکن

دیدار ما تصور یک بی‌نهایت است

با یکدگر دو آینه را رو برو مکن

{-35-}
Mohammad
images Mohammad
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود
هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
وقتی که از محاسن او می‌چکید خون
عباس را به صورت بابا نگاه بود
«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود
استاد سازگار
... ادامه
bamdad
bamdad
اگر می خواهی خوشبخت باشی برای خوشبختی دیگران بكوش؛

زیرا آن شادی كه ما به دیگران می دهیم به خود ما بر می گردد...

... بتهوون ...

{-35-}
دیدگاه · 1394/04/13 - 21:55 ·
4
zoolal
zoolal
پروردگارم!
قاضی تویی
کمک کن هیچوقت قضاوت نکنیم ...

خوب یاد گرفته ایم برانداز کردن همدیگر را!
یک خط کش این دستمان !
یک ترازو آن دستمان !
اندازه می گیریم و وزن می کنیم
آدم ها را
رفتارشان را
انتخاب هایشان را
تصمیم هایشان را
حتی قضا و قدرشان را !!

به رفیقمان یک تکه سنگینی می اندازیم،
بعد می گوییم
خیر و صلاحت را می خواهم !
غافل از اینکه چه برسر او می آوریم !

در جمع ، هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهیم
آن یکی را به ازدواج نکرده اش
این یکی را به نوع رابطه اش
آن دیگری را...

یکی هم نیست گوشمان را بگیرد که :
چندبار به جای او بوده ای
که حالا اینطور راحت نظر می دهی

حواسمان نیست که چه راحت
با حرفی که در هوا رها میکنیم
چگونه یک نفر را به هم می ریزیم
چندنفر را به جان هم می اندازیم
چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذاریم
چقدر زخم میزنیم...
حواسمان نیست آبروی مومن از کعبه حرمتش بیشتر است

حواسمان نیست که ما می گوییم و رها میکنیم و رد می شویم
اما یکی ممکن است گیر کند
بین کلمه های ما
بین قضاوت های ما
بین برداشت های ما
دلی که می شکنیم ارزان نيست ..
... ادامه
دیدگاه · 1394/04/13 - 19:49 ·
3
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ