حموم رفتن زمان ما :
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه عر میزدیم از سوزش،
مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر.
بعد با اون صابون زرد گنده ها که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن.
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش.
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم، میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!
عشق چه کار که نمیکنه .
1393/12/26 - 13:45عشق نیست بی تربیته
1393/12/26 - 14:04بهش فکر نکن
1393/12/26 - 14:05خیلی بیشعوره واقعا خسته شدم
1393/12/26 - 14:07این دیگه گیه ؟؟/
1393/12/26 - 14:53
1393/12/26 - 18:15جریان شوخی چیه حالا؟!
بلاک میدونی چیه؟
1393/12/27 - 15:15والا این خیلی بی ادبه... من باهاش حتی حرف زدم همش حرفای ناراحت کننده بهم میزد:
1393/12/28 - 09:05چرا با آقایون راحت حرف میزنی... زیادی روشنفکری...
خونتون دوره نمیشه بیام ببینمت.....
هرکی ندونه فکر میکنه من رفتم دنبالش ....
والا خودش با التماس اومد تا قبول کردم حرف بزنم بعدش همش اذیتم کرد
طی سه روز هر برخوردی دلش خواست کرد حالا میگه شوخی بوده... آخه شوخی این حرفا رو بر نمیداره اونم با کسی که بهش پیشنهاد ازدواج داری
بلاک بودش نمیدونم چجوری آن بلاک شده... احتمالا پاک کردم نصب کردم یادم رفته بازم بلاک کنم...
خلاصه پریروز زنگ زد با یه شماره ناشناس چون با شماره خودش رد تماس میزدم مجبورا و با التماس اون قطع نکردم بعد از نیم ساعت ور زدن گفتم من از شما بدم میاد دیگه ادامه ندید! و قطع کردم
شخصیت هم خوب چیزیه