یافتن پست: #رامش

zoolal
zoolal
دلتنگت که می شوم...

چشمهایم را می بندم و "تــــــــــــو" را نفس میکشم!!!

نفسی با تمام وجود.... و چه آرامشیست وقتی جاری می شود،

عطر جا مانده از " تن تو" در "تمام من"!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/7 - 16:19 ·
3
Noosha
thumb_HM-201362214529112411398516787.3642.jpg Noosha
سخت است کوه درد باشی و

دیگران به آرامش ظاهرت حسادت کنند ...
zoolal
zoolal
کسی نمـﮯدآند. . .
این آرامش ِ ظاهــر و این دل نـا آرام ،
" چقدر خستـﮧ ام مـﮯکند "
دیدگاه · 1393/02/5 - 20:35 ·
4
bamdad
bamdad
از هيچكس انتظاری‌ ندارم
فقط...

اگر شد!

در اين هجوم سرد تنهايی‌

در اين طوفان تاريكی‌

در اين شب

كه دارد ذره ذره در من رخنه ميكند

برای‌ اين سرگردان

كوچه های‌ شهر

برای‌ اين دل

آرامش آرزو كنيد...!

ديگر از هيچكس انتظاری‌ ندارم...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/4 - 23:00 ·
7
bamdad
bamdad
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل دانایی است
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامت رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی ست
چقدر ..
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/4 - 13:30 ·
3
zahra
zahra
باتوالفبای عشق را آموختم،ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم،تو



همه گمشده ام شدی،به تو و کلبه عشقمان بالیدم،حال که چنین شیفته



توأم، باش تا در کنارت آرامش بیابم
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/4 - 10:58 ·
4
bamdad
bamdad
دلتنگتم.....

نمیدانم!!

به گمانم دلتنگی واژه حقیری ست

برای بیان حس گمنامی

که هنگام اندیشیدن به تو، آرامش فضای پیله ی کوچکم را

در هم می ریزد.......
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/3 - 19:19 ·
3
bamdad
images.jpeg bamdad
یک نخ آرامش دود می کنم !
به یاد نا آرامیهایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند . . .
یک نخ تنهایی ، به یاد تمام دل مشغولیهایم . . .
یک نخ سکوت ، به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام . . .
یک نخ بغض ، به یاد تمام اشکهای نریخته . . .
کمی زمان لطفا !! به اندازه یک نخ دیگر . . .
به اندازه قدمهای کوتاه عقربه . . .
یک نخ بیشتر تا مرگِ این پاکت نمانده . . .
نخ آخر برای وداع
به یاد تمام سلام هایی که بدون وداع بر باد رفت
یه نخ ، یه کام ، یه پاکت ، یه جوانی
یه عمر
این تمام زندگی من بود...

:(
دیدگاه · 1393/02/2 - 19:17 ·
12
zahra
zahra
ოօհʂεղ
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلام عزیزای داداش خوبین ؟؟؟؟؟؟؟
bamdad
index.jpeg bamdad
سكوت كردم

زير اين باران قشنگ ميايستم

سرم را بالا ميگيرم تا تمام صورتم خيس گريه ها شود

نميدانم از چه رو گريه ميكنم...

دوباره پا به كوچه ميگذارم

چه غربتي زير باران دارد

صدايي جز صداي باران نمي آيد

خيلي غم دارم...

كاش ميرفتم از ان خاك غريب بي رحم

كاش كلبه اي اندازه تنهايي خودم داشتم تا آرامش پيدا كنم.

كاش...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/30 - 20:06 ·
8
bamdad
bamdad
تو خود شاهدم باش

در برهوت سنگ ها

تو اينجا مثل صداي باران آرامشم بده...

من فقط سكوت مي كنم..سكوتم را بر همه چيز ترجيح ميدهم.

كاش خاطراتم را...

اينجا احساسم به خاك سپرده شد..
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/30 - 20:04 ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
لحظات شادی خدا را ستایش کن

لحظات سختی خدا را جستجو کن

لحظات آرامش خدا را مناجات کن

لحظات درد آور به خدا اعتماد کن

و در تمام لحظات خدا را شکر کن

به خاطر تمامی نعمتهایی که به ما ارزانی داشته است
... ادامه
zahra
zahra
Mohammad
21933129499531532743.jpg Mohammad
آن هنگام که مادرت پیرتر میشود؛
و چشمهای گرانبها و با ایمان او،
زندگی را آنگونه که [زمانی میدید ] نمیبینند؛
زمانیکه پاهایش فرسوده میگردند،
و برای گام برداشتن نمیتوانند او را یاری دهند؛

در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر،
با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن،
زمانی که اندوهگین است،
بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی،

اگر از تو چیزی میپرسد،
او را پاسخگو باش،
و اگر دوباره پرسید،
باز هم پاسخگو باش،
و اگر دگربار پرسید، دگربار پاسخش گو،
نه از روی ناشکیبایی، بلکه با آرامشی مهربانانه،

واگر تو را به درستی درنمی یابد،
شادمانه همه چیز را برای او بازگو،
ساعتی فرا میرسد، ساعتی تلخ،
که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمیکند .


---------------------------------------------------------------------------
خواهر آدولف هیتلر، در 5 جولای 1946، در مورد رفتار هیتلر با مادرش چنین میگوید :
در آن دوران مادرم بسیار بیمار بود، بسیار اندوهگین بودیم. با یاری من، برادرم آدولف با مهربانی و دلسوزی تمام ، در این دوران زندگی مادرم، از او پرستاری میکرد و در این کار خستگی ناپذیر بود. او میخواست تمامی آرزوهایی را که احتمالاً مادرم داشت، بر آورده سازد و تمامی اینها را برای نمایاندن عشق سرشار خود به او میکرد .
دیدگاه · 1393/01/30 - 11:46 ·
6
صوفياجون
Nadim - Safar.jpg صوفياجون
مائده
مائده
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل دانایی است
اما هوا همیشه آفتابی نیست

عشق همیشه علامت رستگاری نیست

... و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی ست
چقدر ...

"سید علی صالحی"
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/29 - 18:48 ·
5
مائده
62614707824852436679.jpg مائده
من برای رسیدن به آرامش

تنها به تکرار اسم تو بسنده خواهم کرد ...


"سید علی‌ صالحی"
دیدگاه · 1393/01/29 - 18:45 ·
6
zoolal
zoolal
ما آدم معمولیا وقتی دلمون میگیره
میریم لب پنجره
با یه لیوان چایی خیره میشیم به دور دستا،
احساس آرامش می کنیم...
سلامتی ما معمولیا
که نه " آرزوی " کسی هستیم
و نه " آویزون " کسی
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/29 - 08:34 ·
4
hastii
hastii
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/28 - 15:28 ·
6
bamdad
bamdad
منتظر یک معجزه ام

از روزهای تاریخ

از ساعت های گذشته

بپرد بیرون بگوید بیبیدی بابیدی بو!

همه چیز درست شود

همه دلتنگی ها تمام شود

کسی که عصر جمعه سرم را روی شانه هایش بگذارم و ارامشم دهد
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/28 - 12:15 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
آشــــوبــــم آرامشــــــم تــوئــــــــی

بـــه هـــر تـــرانـــه ای ســـر مـیــکــشــم تـــوئـــی {-35-}
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ