خدای مهربانم...عزیزترین مونس همه لحظه های تلخ و شیرین زندگی ام
به این ماه عزیز به همه لحظه های پربرکتش و به مناجات روزه داران خاصت قسمت می دهم...
این ماه که می آید ماه استجابت است...ماه از ما گفتن و از تو اجابت...
ماهی که می شود هر چیز خواست و تو بی حساب و کتاب عطا میکنی هر کس را که بخواهی...
و من به بخشش تو ایمان دارم..
محبوب من
برای خودم هیچ نمی خواهم که آنقدر عطا کرده ای که شرمسارم تا پایان دنیا...
اما...
قسمت می دهم به آبروی بندگان خوبت...به عبادت با ارزش عبادت کنندگان مخلصت..به مهربانی و رحمتت...که درد را از جسم بیماران دور کن...
خدایا ...با همه وجودم دست می شوم ..میدانم آبرویی ندارم ..می دانم بنده روسیاهم اما تو که خدای خوبی هستی ..تو که مهربان و بی حد بخشنده ای..تو که اسمت دواست و ذکرت شفا....
کودکی همین حوالی درد می کشد...فرشته ای که هنوز معنای درد را نمی داند و قرار نبوده قشنگ ترین روزهای کودکی اش را با اشک های الماس گونه ش آذین بندد اما...
خدای عزیزم...پدر و مادری از دیدن اشک کودکشان هر روز جان می سپارند...
تو را به همه بزرگی ات قسمت می دهم لحظه های این ماهت را ذکر شفا بخوان برای کودکان بیمار که تن نحیفشان تاب درد ندارد...
خدایا......من هیچ ندارم...اما تو را به صفای دل بندگان مخلصت قسم می دهم کودکان مریض را لباس عافیت بپوشان...
شما را به بزرگی خدای رمضان قسم می دهم امروز و امشب و همه افطارها و سحرهایتان برای شفای یک کودک معصوم که هنوز خیلی زود است تا معنای درد را بفهمد دعا کنید....
1392/05/9 - 23:26دعا
1392/05/10 - 00:091392/05/10 - 05:22
معمولا در این قسمت ما شما را با کارهایی آشنا می کنیم تا با انجام آنها بتوانید تیپ زیبایی بدست آورید. اما هر چند وقت یکبار بد نسیت که این روند را متوقف کنیم و چیزهای دیگری را هم به شما آموزش دهیم.
در این قسمت می خواهیم کارهایی را به شما آموزش دهیم که باید از انجام دادن آنها خودداری کنید، همچنین راه اجتناب از آنها را نیز به شما یاد می دهیم.
1 - رنگ بیش از حد
استفاده از رنگ های زیاد باعث می شود که توجه دیگران نسبت به شما جلب شود البته نه توجهی که منجر به قرار ملاقات شود. سعی کنید در لباس هایتان بیش از 3 رنگ استفاده نکنید و تا آنجا که می توانید پوشش خود را ساده نگه دارید.
سعی کنید از مکمل های رنگی استفاده کنید. رنگهایی که متضاد یکدیگر هستند تکمیل کننده هم نیز باشند ( مثلا بنفش و زرد یا آبی و نارنجی ) رنگ هایی که به هم نزدیک می باشند به نام رنگ های "هم خانواده" شناخته می شوند. ( مثل زرد و نارنجی ) زمانی که می خواهید لباس بپوشید باید سعی کنید که از رنگ های متضاد و یا رنگ های هم خانواده استفاده کنید.
اگر لباس هایتان روشن هستند باید کفش هایتان نیز روشن باشند ولی اگر لباس های تیره بر تن می کنید کفش شما نیز باید تیره باشد.
2 - طرح بیش از اندازه
برای ست کردن رنگ و طرح پارچه باید از لباس هایی استفاده کنید که بیش از 3 طرح نداشته باشند. بهتر است لباس شما دارای یک یا دو طرح متنوع تک رنگ باشد.
البته پیشنهاد ما این است که از لباس هایی استفاده کنید که تنها دارای یک طرح معین می باشند ( مثلا دارای گل های ساده سفید رنگ باشند و یا در پشت آنها مارک کوچکی باشد ) و همیشه همان را بر تن کنید.
3 - پارچه اضافی
برخی از افراد تصور می کنند که هر پارچه مختص طبقه خاصی از افراد اجتماع است. معمولا ابریشم از کتان رسمی تر است. و پارچه لینن نیز از دور داد می زند که با مخمل متفاوت است! چرم هم همیشه خیلی مردانه تر از فاستونی است.
برای اینکه در میان این همه پارچه های مختلف به دام نیفتید می توانید لباس های تابستانی و زمستانی خود را از هم جدا کنید. لباس های زمستانی معمولا کلفت تر، سنگین تر و زبر تر هستند. پارچه های تابستانی نیز از الیاف طبیعی درست شده و بسیار نازک و خنک هستند. آنها را از هم دور نگه دارید تا دچار اشتباه نشوید.
4 - لباس های لکه دار
بهتر است از لباس های لکه دار پیش از اینکه روی آب را به خود ببینند در زیر سایر لباس ها استفاده کنید.
بهتر است هر روز زمانی را به این کار اختصاص دهید که لباس های خود را برای وجود لکه وارسی کنید. به علاوه زمانی که آنها را شستید باز هم نگاه دوباره ای داشته باشید تا مبادا لکه ای از چشم شما دور نمانده باشد.
5 - لباس فصل دیگری را پوشیدن
اگر شما در جایی زندگی می کنید که دارای آب و هوای گرم است، خوش شانس هستید. لباس های شما باید مختص یک فصل ( بهار / تابستان ) باشد.
اما اگر مانند بسیاری از افراد در جایی زندگی می کنید که دارای آب و هوای متنوعی است باید در کمد لباس های خود جایی را برای ذخیره لباس هایی که به درد فصل حاضر نمی خورند باز کنید. همانطور که از قدیم گفته اند "از دل برود هر آنچه از دیده برفت." هر چه که آن پیراهن های لینن را از کت های پشمی دور تر نگه دارید خیلی کمتر اتفاق می افتد که آنها را به طور اتفاقی با هم ست کنید.
6 - شلوارهای خیلی بلند یا خیلی کوتاه
حتی اگر از سایز خودتان مطمین هستید اما باز هم شلوارهایتان را پیش از خرید یکبار پرو کنید. سایز لباس هایی که دارای مارک های متفاوتی می باشند مختلف است.
و همیشه این قوانین را نیز به خاطر داشته باشید: شلوارهای ارتشی و پارچه ای باید تا بالای پاشنه کفش شما بیایند. شلوارهای جین می توانند تا انتهای پاشنه کفش نیز کشیده شوند. قد هر شلواری که بیش از این اندازه باشد برای شما بلند است.
زمانی که راه می روید شلوار شما نباید آنقدر کوتاه باشد که جوراب هایتان از زیر آن معلوم شود. زمانی که می نشینید شلوار شما نباید بیش از چند سانت به بالای جورابتان رود.
7 - شلوارهایی که بالا می ایستند
اگر شما دارای کمر باریکی هستید ( پاهای بلند اما کمر کوچکی دارید ) از شلوارهای جین و ارتشی استفاده کنید که جیب آن در جلو قرار داشته باشد و نه در طرفین. یک حقه دیگری که در این جا می توانید به کار ببرید این است که شلواری خریداری کنید که بزرگتر از سایز شما باشد. این کار باعث می شود که اندام شما پرتر جلوه کند، همچنین قد شلوار نیز بلند تر شده و پاهای شما را ناقص جلوه نمی دهد.
8 - تی شرت هایی که خیلی بلند و یا کوتاه هستند
اگر تی شرت شما خیلی بلند است نباید آنرا هیچ گاه داخل شلوار خود کنید. بر روی این مطلب تاکید داریم. تی شرت باید کمی پایین تر از ناف شما قرار گیرید. هر چیزی که از این مقدار پایین تر باشد بلند است و اگر بالاتر بایستد برایتان کوتاه است. باید مارکی را پیدا کنید که سایز هایش متناسب با اندام شما باشد.
9 - تی شرت های "شلوغ"
از تی شرت های تک رنگ استفاده کنید و از پوشیدن لباس های پر زرق و برق، دارای لگو و کلمات ناپسند به شدت پرهیز کنید. تی شرت های ساده خیلی راحت تر با پلوور و ژاکتهای مختلف ست می شوند.
10 - لباس های چروک
چاره کار شما بسیار ساده است: باید یک اتو و میز آنرا خریداری کنید. اما اگر در حال مسافرت هستید می توانید بر روی محل چروکیدگی کمی آب بریزید و سپس سشوار را بر روی آن بگیرید و با دست محل مورد نظر را صاف کنید. با این کار لباس شما از آن چروکیدگی در می آید. علاوه بر این من آقایونی را دیدیم که این کار را به راحتی در دستشویی های عمومی با دست خشک کن ها انجام می دهند! شاید کار خوبی نباشد اما جواب می دهد.
11 - کراواتی که درست بسته نشده
کراوات باید تا روی سگک کمربند شما پایین بیاید و بر روی گره آن نیز باید یک فرو رفتگی محسوسی دیده شود. برای اینکه شاهد این فرورفتگی باشید باید زمانیکه در حال بستن گره کراوات هستید انگشت اشاره خود را در زیر آن قرار دهید و قبل از محکم کردن گره انگشت خود را از زیر آن به آرامی در بیاورید.
12 - صندل با جوراب
برای مبتدی ها بهتر است که اصلا فکر جوراب پوشیدن را از سر بیرون کنند. اما اگر پوشیدن جوراب اجباری است پیشنهاد می کنیم از جوراب هایی استفاده کنید که اندازه آنها فقط تا قوزک پا است و آنها را با کفش های پارچه ای ست کنید.
13 - زمان اصلاح صورت نقطه ای را جا بگذارید
بعد از اصلاح کردن از ژل پاک کننده استفاده کنید تا بتوانید تمام پوست صورت خود را ببینید. همچنین می توانید یک آینه دستی تهیه کنید تا صورت خود را از نزدیک تر ببینید و اگر جایی اصلاح نکرده باقی مانده بود آنرا راحت تر پیدا کنید.
14 - موهای وسط ابرو
یکبار در هفته موهای وسط ابروهای خود را بردارید یا آنها را شیو کنید. البته می توانید به سراغ لیزر بروید تا برای همیشه از شر آنها خلاص شوید. با یک یا دو جلسه می توانید تمام آنها را از بین ببرید.
خطاهای طرز پوشش
با نگاه اول شاید این موارد لیست بلند بالایی برای انجام دادن به نظر برسند. اما با این دید به آن نگاه کنید : به ازای هر یک موردی که به خاطر می سپارید، شما خود را از اینکه قربانی مدهای ناامید کننده شوید، دورتر منگه می دارید..
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردند وقتی به موضوع خدا رسید آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟
شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت
درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد
و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید
با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم. همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است
با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر گفت: نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تاکید کرد: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.
فوق العاده زیبا بود
1392/05/12 - 16:08 توسط Mobileفدات عزیز
1392/05/12 - 16:36مرسی گلم
1392/04/31 - 00:03وقتی باران می بارد یاد خدا را بیشتر احساس میکنیم
چون باران یعنی نقطه چین تا خدا ...
چتر ها را باید بست"
زیر باران باید رفت.
فکر را " خاطره را" زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر " زیر باران باید رفت.
دوست را " زیر باران باید جست .
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت" حرف زد" نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی"
زندگی آب تنی کردن در حوضچه ئ (اکنون) است.
اسم منم تو شعر هست
1392/04/31 - 00:15تنها مثالش خانواده ست
1392/04/30 - 02:45که مسلما برای هر فردی خانواده کافی نیست
1392/04/30 - 02:50کاملا حرفتو قبول دارم که کافی نیست ولی اینجور انسان ها نادرن اونم در این زمونه که همه بدنبال سود خودشونن
1392/04/30 - 02:53برای همین میگه دلم تنگ است چون نادرن........
1392/04/30 - 02:55منم رد نکردم جمله بالا رو چون زیبا بود در موردش صحبت کردم
1392/04/30 - 02:59منم داشتم صحبت میکردم رد نکردم...مرررسی از نظرت
1392/04/30 - 03:00جناب آقای دکتر احمدی نژاد، محرم ترین رئیس جمهور دنیا
سلام. خسته نباشید
به شهر ما خوش آمدید
من دختری هستم 27 ساله [این قسمتها بدلیل محرمانه بودن حذف شد]راستی من خجالتی هستم و اگر غیر از خود شما کسی این نامه را بخواند راضی نیستم. میدانم سرتان شلوغ است و دارید مصوبه استانی تصویب می کنید دستتان درد نکند. حواستان به روستای ما باشد که اصلا جاده ندارد. من صبح ها که میرم مزرعه نیم ساعت طول می کشه اما عصر ها که بر می گردم یک ساعت و ربع.
مشکل من اینها نیست. من روم به دیوار عاشق شدم. می دونی دکتر، بین خودمون بمونه من توی همین شهر کوچیک که قبل از شما ده بود و شما شهرش کردین، بالغ بر 58 خواستگار دارم. مهندس، دکتر، پمپ بنزینی، طلاساز و... ولی خب سعید یه چیز دیگه اس...اگر به کسی بگم تیکه بزرگم گوشمه. بابا همه ش سر زمینه. وقتی هم خونه س سرش تو تلویزیونه داره حریم سلطان می بینه. مامان هم هی داره به سر و صورت خودش ور میره مثل خرم سلطان بشه. میگه بابات تازگیا مشکوک شده. زیاد این سریالو می بینه...
دکتر خلاصه بگم من عاشق شدم و کسی نیس که از من بپرسه چته...من عاشق سعید شدم. او 28 سالشه. بیکاره ولی خیلی خوش قلبه. خیلی هم منو دوست داره. ]این قسمت هم بدلیل برخورداری از اسرار خانوادگی حذف شد]
آقای دکتر من سعید رو میخوام. شما جای برادر من. من به شما پناه آوردم. یه کاری بکنید. تازه بابام میخواد به زور منو بده به پسرِ عمه لیلا که اونم مهندسه.
من جهیزیه ندارم . سعید هم پول نداره و به همین خاطر برای شما نامه نوشتم. اون مدرک تحصیلی میخواد و کار. یه خونه هم می خواد که اگر مسکن مهر بدین بهش که بندازه پشت قباله من خیلی خوب میشه. فکر کن من خواهر خودتم داداش ... حق منو بگیر..
شب ها خواب می بینم که با یه پاترول سفید میآی بالای تپه می ایستی و برای من دست تکون میدی...داداش محمود...مراقب این خواهرت باش.
من تصمیم مو گرفتم؛ یا سعید یا تنباکوی خیس بابا اصغر...
خواهر غریبت... سوگول باجی دربانی. از توابع سفرهای استانی.
نمیدونم چرا همه عاشق سعیدا میشن از بس خوش قلبن و تو دل برو
1392/04/29 - 23:56تو چرا حالا به خودت گرفتی هر گردی که گردو نیس
1392/04/30 - 00:22دل به دل راه داره
1392/04/30 - 00:30خداییش
1392/04/27 - 00:35باورکن
رید ب حالم
قلف شد مغذم ته دگرگونی
دلم واسه دختره میسوزه دیگه فک نکنم التماسش کنی
1392/04/27 - 00:40میکنم
1392/04/27 - 00:41ایول داداش خودمی دیگه
1392/04/27 - 00:47اینقد واسم ارزش داره ک جونمو واسش میدم
ولی خیلی مغروره
همین عذابم میده
مرسی بامرام
درست میشه ایشالله باور کن مغرور بودن دست خودش نیس خصلتشه میتونه کمرنگش کنه اما محو نمیتونه بکنه
ناراحت میشی بپرسم متولد چ ماهیه اگه اینجا نمیتونی خصوصی بگو
فوزول نیستما کنجکاوم نگی هم ناراحت نمیشم
نه آبجی با کسی خورده پورده ندارم ک
این غرورش داره نابودم میکنه
شهریور
شهریوری ها که خیلی مهربونن من عاشقشونم تو آبانی هستی؟
بعضی اوقات حجب و حیا دختر از طرف مقابل به عنوان غرور تلقی میشه شاید تو داری اشتباه فک میکنی راجبش...
هستن
آره
نهاینطور نیست عشق قربانی مزلوم غرور هست هنوز
دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با او جر و بحث می کرد.
عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد،همه به او شک خواهند کرد،پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به او شک نبرد.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس،اخلاق مادرشوهر هم بهتر و بهتر شد تا آن جا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت : دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت : دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره.
روز اولی که به مدرسه جدید آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند .
نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت.
او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی؟
یک دفعه کلاس از خنده ترکید ...
بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند.
اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند:
اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی .
او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد.
و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و...
به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود.
آری ویژگی برجسته او، تعریف و تمجیدهایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد.
مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت.
آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود.
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم.
پنج سال پیش وقتی برای خواستگاریاش رفتم، دلیل علاقهام را جذابیت سحرآمیزش میدانستم.
و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!
در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست؟
همسرم جواب داد :
من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم.
و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید.
شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت.
آیا می دانید این داستان از کیست؟
ارنستو چه گوارا
خسیس ی گل چرا دادی؟؟؟؟؟؟؟ ما بت 2تا گل دادیم، همه دوتا اضافه میکنن شما 2تا کم کردی
1392/04/25 - 01:43نگو نازنین من که وقت دل بریدنه
شبو شعله ور نکن فصل ستاره چیدنه
خیلی تنهام، سرده دسام، نگو راه ما جداست
هنوزم معبد بارون تنها جون پناه ماست
معبد بارون از نیما مسیحا
هنوزم چشمای تو مثل شبای پر ستارس
هنوزم خاطرهات برام مثل عمر دوبارس
هــــــنـــــوزم وقـــــــتــــــی میخندی دلم از شادی میارزه
هنوزم با تو نشستن به همه دنیا می ارزه
هنوزم با صدای محسن ابراهیم زاده
انقدر زیادن اهنگایی که دوست دارم کـــه مپــــــــــــــــــــــــرس..
1392/04/23 - 00:49متن آهنگ ستاره حمید عسکری: یه روز تو زندگیم بودی همین جا روبروم بودی اما آرزوم نبودی فک میکردم از آسمون باید بیاد یه روزی اون تا آرزوم بشه تموم یه اشتباهی کردم و دل تو رو شکستم و نمی بخشم خودم و حالا پشیمون شدم و میخوام تو باشی پیشم و حق داری که نبخشی
1392/04/23 - 01:31از باغ می برند چراغانیت کنند تا کاج جشنهای زمستانیت کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
با این بهانه که بارانیت کنند
یوسف !
به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانیت کنند
ای گل گمان نکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق بین رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب کرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ای است که قربانیت کنند
وای من میخواستم اینو بزارم البته هنوز اون دفتری که توش نوشته بودمو پیدا نکردم
این متن فوق العاده اس
اره منم کلی گشتم اگه به گروه متن شعر من بری متن شعرای قشنگی گذاشتم
1392/04/23 - 02:00راستی هر چه گشتم گروه متن شعر ندیدم شاید چون چشام خوابش میاد ندیدم
فردا امتحان میکنم
: (
1392/05/11 - 12:49#واقــعا
1392/05/11 - 12:50