یافتن پست: #زبان

Morteza
DSC00219.jpg Morteza
دیروز سفری کوتاه به دانشگاه سابقم داشتم.. دانشگاهی که برای من حکم بهترین ها رادارد.. هیچ گاه یادم نمی رود زمانی که پایم به آنجا باز شد برای انتقالی و بازگشت به هر دری می زدم به هیچ قیمتی نمی خواستم بمانم.. همه اش گله از خدا که چرا چنین شد.. حالا می فهمم که چرا می گویند اگر خدا نامطلوبی را سر راهت قرار داد بدان به صلاح توست.. این جمله برای من مصداق دارد..
چندماهی گذشت و عادت کردیم.. جای پایمان حسابی سفت شد..
دوستان بودند و زندگی شیرین خوابگاهی.. اما اگر بخواهم از حال دلم بگویم آنچنان روبراه نبود.. گویی چیزی کم داشت که در پی اش به هر دری می زد.. نمی دانم اسمش را چه بگذارم..
به قول حافظ سخن عشق نه آن است که آید به زبان...
چند ترم گذشت.. کسانی را دیدم که خوب تر از هر خوبی بودند.. دلشان مثل آینه صاف و زلال بود.. نگاهشان آدم را آرام می کرد.. حرف هایشان چون مرهمی زخم را درمان می کرد.. آنها خدا را جوری می دیدند که با نگاه من فرق داشت.. از زندگی چیزی می خواستند که من نمی خواستم.. به یقین آنها بندگان مخلص خدا بودند.. و کسانی که زندگیم را رنگ و بویی دیگر دادند.. گمشده من همان بود که از آنها آموختم... و آرام آرام همه چیز عوض شد... دیگر خوشی های گذشته برایم بی معنی شدند... هرچند نگاه های اطرافیان عوض شد اما من این "شدن" را دوست داشتم..
و دوستی من با شهدا از آنجا آغاز شد... وهمین آشنایی سرآغاز زندگی دوباره من شد..
دیروز که در دانشگاه قدم می زدم لحظه لحظه ی آن روزها برایم زنده شد.. دلم حسابی تنگ شد.. برای همه چیز.. یادم آمد اعتکاف سال پیش را.. مراسم هایی که در مسجد برگزار می شد و با دوستان می رفتیم.. مراسم چهلم شهید رحیمی و..
سری هم به دوستان شهیدم زدم.. سه شهید گمنام..سه دوست..سه همراه.. سه عزیز.. کسانی که لحظه های دلتنگی ام را همدم بودند.. شنواتر از هر کسی به حرف هایم گوش می دادند و در آن شهر غریب برایم برادری می کردند.. خدا می داند که چقدر دلم برایشان تنگ شده بود...
گاهی یک لحظه یک تصویر یک نگاه یک حال و یک تلنگر زندگیت را زیر و رو می کند...
و چه خوب می شود اگر آن تلنگر راهت را به سمت نور و آرامش عوض کند...
... ادامه
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
بریز ای نم نم باران دلم خون شد ز تنهایی
اسیر دردم ای باران چرا دردم نمی کاهی ؟
ببار ای قطره ی مرهم ، زبانم تشنگی دارد
به این دل خسته عاشق که او هم عالمی دارد
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/6 - 16:59 در دوستها ·
8
Noosha
07.jpg Noosha
{-41-}

دریاچه آب شیرین زریوار یكی از مهم‌ترین دریاچه‌های غرب كشور است كه در سه كیلومتری مریوان قرار دارد. مساحت این دریاچه 720 هكتار است كه حداكثر شش متر عمق دارد. وجه‌ تسمیه‌ زریوار و زریبار كه‌ هر دو در منطقه‌ متداول‌ است‌، به‌ واژه‌ "زری" كه‌ در زبان‌ كردی‌ به‌ معنی‌ دریاچه‌ است‌، باز می‌گردد. پسوند "دار" و "بار" پسوند تشبیهی‌ و زریبار یا زریوار به‌ معنی‌ دریاچه‌وار است‌.
درباره‌ این‌ دریاچه‌ افسانه‌های‌ متعددی‌ وجود دارد كه‌ مشهورترین‌ آنها حکایت از وجود شهری‌ مدفون‌ در زیر آب‌های‌ دریاچه‌ دارد‌. در این دریاچه ماهی‌هایی چون سیاه ماهی خالدار، سیاه ماهی معمولی و عروس ماهی و همین طور 31 گونه پرنده بومی‌و مهاجر زندگی می‌كند. اگر به دریاچه زریوار سفر كردید، ماهی كباب‌هایی كه كنار این دریاچه پخته می‌شوند و قایقرانی روی آن به طور حتم خاطرات خوبی برایتان می‌سازند.
Reza Babaei
Reza Babaei
اصـولن دعوت مهمون برای مـا حکم میزبانی بازی های المپیک رو داره
کـل زیر سـاخـت هـای خـونمـون دچـار پیشـرفـت هـای چشمگیـری میشـه{-7-}
bamdad
bamdad
ﻣﻦ ....
ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ ...
ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﻡ ...
ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﭘﺮ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ...
ﻣﻦ ...
ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ...
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺍﺯ " ﺗﻮ " ﮔﺪﺍﯾﯽ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ...
ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ ...
ﻣﻦ ...
ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﺎ " ﺗﻮ " ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﺑﺎ ﻫﻤﻪ " ﺗﻮ " ﻫﺎ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻦ، ﻣﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﻋﺎﻟﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ...
ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ....
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﻭﺳﻌﺘﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ...
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ، ﺍﺯ " ﺗﻮ " ﻫﺎ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ.
... ادامه
ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
دیدگاه · 1392/09/2 - 11:59 در دوستها ·
6
bamdad
bamdad
گاهی قـــبل از رفتن


قبـــل از به زبان آوردنِ


خداحافظ


چشمانت را ببـــند


به لحظه هایتان


به خنده هایتان


به دعوا و بچه بازی هایتان


به بی حوصلگی ها و بعد دلتنگی هایتان


به حسادت هایِ عاشقانه تان


به لحظه هایتان


فکر کـــن !


اگـــر لبخندی رویِ لبهایت آمــــد


اگر دلـــت برایش بــی تابی کرد


اگر فـــکرِ دستهایش مجنونت کرد


یک قدم به عقــب بــــــردار


نـــگاهش کن !


بگــــو :


راستی . . .





فردا با هم به کافه ی همیـــشگی بریـــم
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/1 - 19:17 ·
4
samyar
samyar
آن که می گوید دوستت می دارم
خنیاگر غمگینی ست

که آوازش را از دست داده است

ای کاش عشق را زبان سخن بود

آن که می گوید دوستت می دارم

دله اندوهگین شبی ست

که مهتابش را می جوید

ای کاش عشق را زبان سخن بود
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 10:51 ·
2
Mohammad
1384548355501343_large.jpg Mohammad
هميشه لحظه ي خداحافظي،
ميزبان دم در ايستاده و با لبخند مهمونش
رو بدرقه ميکنه ،
لبخند خداوند؛ گواراي وجودتان ...
شب خوش:)


Morteza
Morteza
اخیرا کشف کردند که حرف مورد علاقه ی دختر های ایرونی در



زبان فارسی ( پ ) و ( خ ) می باشد،باور ندارید متن زیر رو بخونید!!!



مثلا : دوست دارندکه



( پول ) ( خرج ) کنند.



( پسر ) ( خر ) کنند.



( پدر ) ( خام ) کنند.



( پراید ) ( خرد ) کنند.



( پاسپورت ) بگیرند برن ( خارج) .



( پر رو ) و ( خوشگل ) باشند و





( پسرا)بهشون بگن دوست دارم بعد(خر)میشن!...
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/28 - 15:15 ·
8
Noosha
006b2500c859b81e3ee5bd63377cb600-425 Noosha
آدمهایی هستند که شاید کم بگویند “دوستت دارم” یا شاید اصلا به زبان

نیاورند دوست داشتنشان را , بهشان خرده نگیرید !

این آدمها فهمیده اند “دوستت دارم” حرمت دارد، مسئولیت دارد…

ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی، دوست داشتن واقعی را میفهمی…

میفهمی که همه کار میکند تا تو بخندی…

تا تو شاد باشی… آزارت نمیدهد…

دلت را نمیشکند…. به هر دری میزند که با تو نباشند…

تا دلت را نشکنند!!!!

من این دوست داشتن را می ستایم…!!

زویا پیرزاد{-35-}
صفحات: 15 16 17 18 19

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ