ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون «باد»
به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر میشود از خویش گریخت
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوختهای
#اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
«فاضل نظری»
حامد آخه نیم کیلو شکمو
1392/12/24 - 00:26اره خدای مردم ازاری چرا تو اخه
1392/12/24 - 00:27بفرما رفتم یخچالو غارت کردم دوتا کیک با چای اگه گذاشتی ما سر وزن باشم حالا
1392/12/24 - 00:31صوفیا کاسه و شاشق بیار بستنی زیاده / حامد من خیلی شیطونم اینجا رعایت میکنم
1392/12/24 - 00:35باشه قاشق میارم میریزم تو ظرف میزارم تو فریز آشپزخونه #نمیدونم رو درشم پرچسب میزنم وای بحالتون بخورینش فردا میام برش میدارم
1392/12/24 - 00:37اخ پس مث خودمی به قول قدیمیا دست پنا ه چرا غ داری پس
1392/12/24 - 00:41بسیار هم خوب من که بهش دست نمیزنم البته حامد و مصطفی و متین و بامداد و سامان و ... رو نمیدونم
1392/12/24 - 00:41یلدا رو یادم رفت حتما صبح میاد نمیدونم میره سر یخچال
1392/12/24 - 00:44من که شدمنم داداش دس که خوبه پام قاشوقم بش میزنم
1392/12/24 - 00:49به به خیلی خوشمزه بود دست شما درد نکنه
1393/01/8 - 08:39