iman
من مورچه ای را مسخره میکردم که عاشق یک تفاله چای بود خودم را
فراموش کردم که زمانی عاشق آشغالی بودم که فکر میکردم آدمه
فراموش کردم که زمانی عاشق آشغالی بودم که فکر میکردم آدمه
آقایون
Mostafa
یه کلوچه دادیم بهش دادیم اول راه تا بالا 2 3 ساعت راه بود اومد اونجا با ما موند با ما دوباره برگشت خیلی بچه خوبی بود بعضی جاها شیبش زیاد بود از مسیری که اون میرفت میرفتم
قدرت گرفته توسط شِیرترانیکس
فارسی
اون 
نمیدونم نیاز به تعریف نداره چون کاملا مشخصه...اون چیزی که عیانه نیاز به بیان نیست
خیلی باحال بود لیلا جونی 
اونکه حتــــــــــما
لباس زنبوری دیگه چیه؟
آجی مهناز
خواهش میکنم
چرا؟ هنوز روزه ای؟
یعنی ایمان مسخرس؟
یعنی میخوای بگی ایمان دلقکه؟
یعنی میخوای....
