Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #شعر

...
...
ندارم رفتنت راباورای یار
چرارفتی به ناگه ازبرمن
بمردم آخرازهجروفراقت
چوکم شدسایه توازسرمن
دوچشمانم که بودندچشم براهت
بگشتندبی توچشمان ترمن
چومرغی درقفس بی تواسیرم
شکست بی تودگربال وپرمن
الاای قاصدان عشق بنالید
چورفت ازکوی دل پیغمبرمن
شعرازنیما
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/12 - 01:54 ·
4
mostafa AZ
mostafa AZ
سلام
...
...
میخواستم یه قصری بسازم
پنجره هاش آبی باشه؛
ولی افسوس که من وتومانشدیم...
نیما
orkhan
orkhan
هی هی هی چه فازه سنگینی همه چی سفید سیاهه چیزی رنگی نی بازم منو یه جسم لشو بی حال دوباره رنگه پوسته شده کچه دیوار وای انقد کشیدم که نمیگیره خندم با چشمام قفلم به این آتیشه رو فندک یه اتاق تاریک با بوی دود گاهی چه بخت گندی داری تو جیب خالی نگو که هستیم رنگ مشابه من یه عمره رو صورتم خنده قاچاقه من مردم پسر یه عقدم که سر تا پای مسیرو همیشه خوردم به سنگ اگه که مردم حلال کنید اما آره تا الان ساختم ولی الان بریدم از خودم از همه از میزه محکمه از فکره فرداها که روی مغزمه من مردم یا زندم دقیق نمیدونم یه زمین خورده خاکی از دنیا بدورم بی خی زندگی شدم که پره پیچو خمه رسیدم تهش کشیدم بیرون کل زیرو بمش اونقد بالاعم که نمیتونم حرفی بزنم اونقد میکشم تا بمیرم دل نمیکنم گوشت نشد به تنم اونکه تا حالا خوردم باختم هموناییم که تا حالا بردم ببین قانونشه فرصتاتو پشت سر میذاری اونوقتی که تو رویاهات داری چشماتو میمالی ولش کن بابا بزا یه بارم دنیا ببره قبل اینکه یکی تو رو 3 تا گل اون بزنه حسرت جفت پاهام واسه صاف وایسادن ببین چیه با وجدان خودم داستان دارم این رسمه روزگاره مثله تنه ماره دور دو دستتو تو زندگیت ادامه داره
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
بود
ميروم در ايوان، تا بپرسم از خود

زندگي يعني چه؟

مادرم سيني چايي در دست

گل لبخندي چيد، هديه‌اش داد به من

خواهرم تكه‌ي ناني آورد، آمد آنجا

لب پاشويه نشست

پدرم دفتر شعري آورد، تكيه بر پشتي داد

شعر زيبايي خواند، و مرا برد به آرامش زيباي يقين

با خودم مي‌گفتم:

زندگي، راز بزرگيست كه در ما جاريست

زندگي فاصله‌ي آمدن و رفتن ماست

رود دنيا جاريست

زندگي، آبتني كردن در اين رود است

وقت رفتن به همان عرياني، كه به هنگام ورود آمده‌ايم

دست ما در كف اين رود به دنبال چه مي‌گردد؟

هيچ!!!

زندگي، وزن نگاهي است كه در خاطره‌ها مي‌ماند

شايد اين حسرت بيهوده كه بر دل داري

شعله‌ي گرمي اميد تورا خواهد كشت

زندگي درك همين اكنون است

زندگي شوق رسيدن به همان

فردايي است، كه نخواهد آمد

تو نه در ديروزي، و نه در فردايي

ظرف امروز، پر از بودن توست

شايد اين خنده كه امروز، دريغش كردي

آخرين فرصت همراهي با، اميد است

زندگي ياد غريبي است، كه در سينه‌ي خاك

به جا مي‌ماند

زندگي، سبزترين آيه، در انديشه‌ي برگ

زندگي، خاطر يك قطره، در آرامش رود

زندگي، حس شكوفايي يك مزرعه، در باور بذر

زندگي، باور درياست در انديشه‌ي ماهي، در تنگ

زندگي ترجمه‌ي روشن خاك است، در آيينه‌‌‌ي عشق

زندگي، فهم نفهميدن‌هاست

زندگي، پنجره‌اي باز به دنياي وجود

تا كه اين پنجره باز است، جهاني با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازي اين پنچره را دريابيم

در نبنديم به نور، در نبنديم به آرامش پرمهر نسيم

پرده از ساحت دل برگيريم

روبه اين پنجره، با شوق، سلامي بكنيم

زندگي، رسم پذيرايي از تقدير است

وزن خوشبختي من، وزن رضايتمنديست

زندگي، شايد شعر پدرم بود كه خواند

چاي مادر، كه مرا گرم نمود

نان خواهر كه به ماهي‌ها داد

زندگي شايد آن لبخنديست، كه دريغش كرديم

زندگي زمزمه‌ي پاك حياتست، ميان دو سكوت

زندگي، خاطره‌ي آمدن و رفتن ماست

لحظه‌ي آمدن و رفتن ما تنهاييست

من دلم مي‌خواهد

قدر اين خاطره را دريابيم


{-41-}{-41-}{-35-}{-35-}
صوفياجون
صوفياجون
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد...
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ...
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پیوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد ...
خواهم آمد ،سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت
{-35-}{-35-}{-35-}
شهرزاد
شهرزاد
تو تنهاییت را "شعر"میکنی
من "دود"
دیگری "سکوت"
وشاید ...دختری در سرزمینم رو بر گرداند و با گوشه روسری اشکهایش را پاک کند !!!...
تنهایی تو کجا و تنهایی او کجا....
باز هم بگویید یک برابر یک است...
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/11 - 01:05 ·
8
bamdad
bamdad
تنهايي آنقدر ها هم كه اين آدمها مي گويند سخت نيست !!

من و خودم از اين تنهايي ها لذت مي بريم .

باهم به پارك مي رويم ...،

باهم موزیک گوش میدهیم ...،

باهم گریه میکنیم ...،

باهم شعر مي خوانيم و شعر مي نويسيم ...،

آه ... باز گفتم شعر !!

راستي اين آخرين باري كه چشمانم

با اَشك عشقبازي مي كرد ،

من شعر نوشتم يا شعر مرا ...؟!

عجيب است !!

حرفهايم كلمه مي شوند و بعد جمله ...

اما كسي هست كه بخواند و درك كند ؟

اصلن كسي هست كه بفهمد ؟

نه نيست ... و من درك مي كنم كه آن تنها منم ،

و باز هم هي مي نويسمو

مي نويسمو مي نويسم...

تا يك روز كه ديگر اين كلمات محو مي شوند ...

فقط آن روز كه من نيستم...

يعني مي شود كسي با گريه بيايد و بگويد

ديگر نيست ...

از دستش دادم ...! نه !!

باز هم كسي نيست .
... ادامه
bamdad
bamdad
در وجودم کسی هست !

به وسعت تو ....

که
هر شب موهایش را شانه میزند

و هر شب یاد آخرین نگاه تو...


آوار میشود...


بر تنهاییم!


بر بی کسی این اتاقم...

و من با خودم فکر میکنم

حریمِ کدامین خیال را شکسته ام
که اینگونه حقیقت میشوی در باورم؟
باور کنی یا نه
باشی یا نباشی
دوستت دارم
فرقی نمیکند خیال باشی
آرزو باشی
یا عکسی در قابِ این مانیتور
در این دنیای مجازیِ پر از مجازات
فرقی نمی کند که شعرِ کدام شاعر را میخوانی
فرقی نمیکند که میشناسیم
یا اینکه من تو را میشناسم
فرقی نمیکند که روی نیمکتی دو نفره نشسته باشیم
فرقی نمیکند که لبخندت سهم من بود یا دیگری
فرقی نمیکند که خوشحال بودیم یا ناراحت
همین را میدانم که دوستت دارم
و تو میشوی شروعِ حرف زدن
خودخواهیم را ببخش
ببخش که تو را به خواب میبینم
ببخش که واژه به واژه ی شعرم از تو داد میزند
ببخش که من
"عاشقت" هستم...

{-41-}{-41-}{-41-}
دیدگاه · 1392/11/9 - 22:37 ·
8
bamdad
bamdad
در اين نيمه‌ي روز دوست داشتم مي‌شد
شعري بگويم و نام تو در آن باشد.
شعري درباره‌ي تو.
درباره‌ي نبودنت و درباره‌ي كف دست‌هات.
شعري درباره‌ي اين كه چرا مال من نيستي...

زمستان هم تمام شد، اما تو فاصله هارا تمام نکردی...
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/9 - 21:54 ·
6
๓เรร-รєթเ๔єђ
๓เรร-รєթเ๔єђ
خـــــــیال کـــــــردی ؟! .. مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم.. می بینی ؟ تا ابد دهانت از شعر های عاشقانه من سرویس است !! :::::::::::D
orkhan
orkhan
معلم: عزیزم الفبای فارسی رو بگو.

شاگرد : الف – ب – پ – ت – ث – چهار – پنج – شش – هفت ...

معلم : الفبای انگلیسی رو بگو ببینم

شاگرد : ای – بی – سی – چهل – پنجاه – شصت – هفتاد ...!

معلم : الفبای یونانی رو بگو ببینم

شاگرد : آلفا – بتا – ستا – چهارتا – پنج‌تا ...!

معلم : نخواستم بابا یه شعر بگو

شاگرد : نابرده رنج گنج – پنج – شش – هفت
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/9 - 00:15 ·
7
bamdad
bamdad
من...
شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم

که بــهانه نزدیک تر نشستن مان می شود


و من

روبه روی تو

می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را...

...یک جا بگویم!
... ادامه
bamdad
bamdad
بعضی آدم‎ها بی اینکه بد باشند، کوچک‌اند.

بعضی آدم‎ها، بدون اینکه زهر داشته باشند، تلخ‌اند.



بعضی آدم‎ها بدون اینکه نیش داشته باشند، گزنده‎اند.



بعضی آدم‎ها بدون اینکه سیاه باشند، از روشنی دورند.



بعضی هم ...خرده هوشی دارند،




سر سوزن ذوقی،گاه‎گاهی،فقط از روی هوا،



شعر خوشی می‎بافند؛تا به هر نیش ِ کلام،زخم ِ تنهایی ِ ما تازه کنند ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/8 - 22:00 ·
7
...
...
بازباران
باترانه
چشم خیس و
یک بهانه
شعله عشقی درونم
میکشدهردم زبانه
یادآنروز
زیرباران
باتومیخواندم ترانه
خیس بارانه
شاعرانه
هردوباهم
عاشقانه
یادآنشب من سرودم
ازدل وجان این ترانه
آری
آنشب که تورفتی
زیر باران بی بهانه
حال بی تو
زیرباران
میسرایم
شاعرانه
ازتووآن عاشقانه
یک ترانه
این دلم کرده هوایت
ای دلیل این بهانه
شعرازنیما
زیرباران
درحیاط{-38-}
دیدگاه · 1392/11/8 - 20:14 ·
6
...
...
زیرباران
درکوچه های بیکسی
قدم زنان
خیس خیالت میشوم
عابران
چتربدست
مراباانگشت اشاره خویش
نشان هم داده و
درگوش هم نجوامیکنند:
یاعاشق است یادیوانه!
دوست دارم
بلندفریادبزنم
که
آری
دیوانه وارعاشقش بودم
ولی
اونماندورفت!
شعربداهه ازنیما
تهران
زمستانی بارانی
درحیاط خانه امان
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/8 - 19:51 ·
6
...
...
تهران بارانیست
ومن بازهوای توراکرده ام
وقت رفتنت
باران میبارید
ومن خیس باران
رفتنت رانظاره گربودم
تومیرفتی ومن
رفتنت رامینگریستم
تودورمیشدی
ومن
آرام میگریستم
رفتنت بهانه ای بود
برای نگریستن
ودورشدنت
برای گریستن
*********
باران بندآمد
ولیکن
دیده ام میبارد
رفتنت را
گونه هایم خیس است
همچون سنگفرشهای خیس حیاطمان
کاش بودی
تاباهم استشمام میکردیم
بوی خاک باران زده را
کاش بودی
کاش بودی
شعرازنیما
... ادامه
...
...
بی تودرخلوت تنهایی خویش
دراتاقی که به تابوت شبیه است
دریغ!
رفتنت را
به هزاران واژه
میسرایم
به گه هجروزوال
گوکجایی؟!
که تورامیطلبد
این جانم!
مانده بی توبرهت چشمانم
همچونیما
شاعرچشم براه یوشم
که تورامیخوانم
تونمی آیی دگر
من خودم میدانم
بی تودرخلوت تنهایی خویش
تاابدمیمانم
من خوداین میدانم
من خوداین میدانم
که چه بیهوده تورامیخوانم
خودندانم که چه میگویم باز
بگذرازهذیانم
تب عشقت برده
چوقرارازجانم
تونمی آیی باز
من خوداین میدانم
من خوداین میدانم
شعرازنیماراد
تقدیم به تویی که نشناختمت
تهران
دراتاقم
ساعت16:40دقیقه
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
2014-01-27_donbaler_1390843537152118_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
يادت باشد مثل ِ بــــــــاران .....مـــَرا بـــي واسطه دوســـت داشته باشـــي.... {-61-}
رضا
1604876_363671953773430_1208190920_n.png رضا
Morteza
Morteza
نام اهنگ:mard bash
رپر:nima
شعر از moeein&moree
[لینک]
دیدگاه · 1392/11/6 - 21:05 ·
6
...
615596_JiUEFk51.jpg ...
تقصیردلم نیست چشمان توزیباست
مهسارخ ماهت مهسان وفریباست
دیوانه زهجرت درکلبه احزان
یعقوب به یوسف..مجنون تونیماست
شعرازنیما
تقدیم به تویی که نشناختمت
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/5 - 23:21 ·
8
soheil
soheil
شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت
لیک شعری نسرود
نه که معشوقه نداشت
نه که سرگشته نبود
سال ها بود دگر کوچه ی مهتاب
خیابان شده بود
دیدگاه · 1392/11/1 - 23:27 ·
10
صفحات: 15 16 17 18 19

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ