اون پست اورخان رو میگی من با گوشی یه لحظه اومدم دیدم عکسم تو پستشه بازنشرش کردم زودی رفتم . به #اصطلاح وقتی با #گوشی میام #من نیستم #روح#صوفیاجونه. ولی الان تازه نزدیک یه ساعتی هست.
مرسی عزیزم اشکال نداره کمی کار داشتم .الان هستم.
متین (میراثدار مجنون)
یه انتقاد البته ناراحن نشیااا
میشه اهنگ پروفایلتو عوض کنی سال 93 داره میاد بابا مردم از بس اینو گوش کردم
کمی تنوع تو پروفایلت ایجاد کن البته فقط اهنگتو عوض کن باشه #داداش#متین#جون
باتشکر #صوفیاجون گل و گلاب
اجی خوب از صب رفتم خونه مامان بابام عمم اینا از تهران اومده بودن رفتیم اونجا تو حیاط یه خونه اسکیمویی درست کردیم از 11 تا 4 داشتیم اونو درست میکردیم....بعدشم از 5 تا 8 با مسا دوستمو شوهرش امیر با امیر خودم رفتیم بیرون...بعدش از 8.30 تا الانم با شاهینو پسر عمه هامو دختر عممو امیرم داشتیم بازی میکردیم...جات خالی بود اجی...انقد تو شیخ زاهد به ماشینای مردم برف زدیم دهن ماشینا سرویس شد امشب همه ریخته بودن اونجا میزدن همو با ماشینارو....بعدشم رفتیم کاشف السلطنه با تیوپ اومدیم پایین کلی کبود شدیم انقدر خوردیم به چراغ برقو درخچه ها....
شیخ زاهد گرفتم کجاست ولی کاشف کجاست؟؟؟ خوووشبحالت بجاش من صبح کمی اوومدم#نمیدونم
بعدازظهر اووومدم #نمیدونم کمی خوابیدم و غروب هم اووومدم #نمیدونم بعدشم ساعت ۱۱اووومدم #نمیدونم الانم زیر پتو بسر میبرم جایی هم نرفتم از سرما فقط مسافت آشپزخونه به پذیرایی و بالعکس
اتفاقا صبح زنگید منم گفتم نمیام تو برف بیرون آخه بند نیومده که میباریدش ، جولی هم گفتش مامانم میگه این تو روز معمولی میلرزه از سرما همش بعد تو روز برفی باهات میاد بیرون
شب همگی خوووش من برم لالا که فردا قراره برم زیارت حضرت معصومه (قم) واسه همتون دعا میکنم و اعلام میکنم فردا با گوشیم نظاره گر پستهاتون هستم .روحم تو سایت هست
شب عروسيه، آخره شبه ، خيلي سر و صدا هست. ميگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چي منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسيمه پشت در راه ميره داره از نگراني و ناراحتي ديوونه مي شه. مامان باباي دختره پشت در داد ميزنند: مريم ، دخترم ، در را باز کن. مريم جان سالمي ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمياره با هر مصيبتي شده در رو مي شکنه ميرند تو. مريم ناز مامان بابا مثل يه عروسک زيبا کف اتاق خوابيده. لباس قشنگ عروسيش با خون يکي شده ، ولي رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به اين صحنه نگاه مي کنند. کنار دست مريم يه کاغذ هست، يه کاغذي که با خون يکي شده. باباي مريم ميره جلو هنوزم چيزي را که ميبينه باور نمي کنه، با دستايي لرزان کاغذ را بر ميداره، بازش مي کنه و مي خونه :
سلام عزيزم دارم برات نامه مي نويسم. آخرين نامه ي زندگيمو. آخه اينجا آخر خط زندگيمه. کاش منو تو لباس عروسي مي ديدي. مگه نه اينکه هميشه آرزوت همين بود؟! علي جان دارم ميرم. دارم ميرم که بدوني تا آخرش رو حرفام ايستادم. مي بيني علي بازم تونستم باهات حرف بزنم.
ديدي بهت گفتم باز هم با هم حرف مي زنيم. ولي کاش منم حرفاي تو را مي شنيدم. دارم ميرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردي، يادته؟! گفتم يا تو يا مرگ، تو هم گفتي ، يادته؟! علي تو اينجا نيستي، من تو لباس عروسم ولي تو کجايي؟! داماد قلبم تويي، چرا کنارم نمياي؟! کاش بودي مي ديدي مريمت چطوري داره لباس عروسيشو با خون رگش رنگ مي کنه. کاش بودي و مي ديدي مريمت تا آخرش رو حرفاش موند. علي مريمت داره ميره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سياهي ميرند، حالا که همه بدنم داره مي لرزه ، همه زندگيم مثل يه سريال از جلوي چشمام ميگذره. روزي که نگاهم تو نگاهت گره خورد، يادته؟! روزي که دلامون لرزيد، يادته؟! روزاي خوب عاشقيمون، يادته؟! نقشه هاي آيندمون، يادته؟! علي من يادمه، يادمه چطور بزرگترهامون، همونهايي که همه زندگيشون بوديم پا روي قلب هردومون گذاشتند. يادمه روزي که بابات از خونه پرتت کرد بيرون که اگه دوستش داري تنها برو سراغش.
يادمه روزي که بابام خوابوند زير گوشت که ديگه حق نداري اسمشو بياري. يادته اون روز چقدر گريه کردم، تو اشکامو پاک کردي و گفتي گريه مي کني چشمات قشنگتر مي شه! مي گفتي که من بخندم. علي حالا بيا ببين چشمام به اندازه کافي قشنگ شده يا بازم گريه کنم. هنوز يادمه روزي که بابات فرستادت شهر غريب که چشمات تو چشماي من نيافته ولي نمي دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزي که بابام ما را از شهر و ديار آواره کرد چون من دل به عشقي داده بودم که دستاش خالي بود که واسه آينده ام پول نداشت ولي نمي دونست آرزوهاي من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل مي کنم. هنوزم رو حرفم هستم يا تو يا مرگ. پامو از اين اتاق بزارم بيرون ديگه مال تو نيستم ديگه تو را ندارم. نمي تونم ببينم بجاي دستاي گرم تو ، دستاي يخ زده ي غريبه ايي تو دستام باشه. همين جا تمومش مي کنم. واسه مردن ديگه از بابام اجازه نمي خوام. واي علي کاش بودي مي ديدي رنگ قرمز خون با رنگ سفيد لباس عروس چقدر بهم ميان! عزيزم ديگه ناي نوشتن ندارم. دلم برات خيلي تنگ شده. مي خوام ببينمت. دستم مي لرزه. طرح چشمات پيشه رومه. دستمو بگير. منم باهات ميام ….
پدر مريم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالاي سر جنازه ي دختر قشنگش ايستاده و گريه مي کنه. سرشو بر گردوند که به جمعيت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکي تو سرش شده که توي چهار چوب در يه قامت آشنا مي بينه. آره پدر علي بود، اونم يه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک يکي شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهي که خيلي حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتي که فرياد دردهاشون بود. پدر علي هم اومده بود نامه ي پسرشو برسونه بدست مريم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولي دير رسيده بود. حالا همه چيز تمام شده بود و کتاب عشق علي و مريم بسته شده. حالا ديگه دو تا قلب نادم و پشيمون دو پدر مونده و اشکاي سرد دو مادر و يه دل داغ ديده از يه داماد نگون بخت! مابقي هر چي مونده گذر زمانه و آينده و باز هم اشتباهاتي که فرصتي واسه جبران پيدا نمي کنند…
آخ جون آخ جون آخ جون خیلی دوست دارم برم تو پروفایل دوستام آهنگاشونو گوش کنم
دوستانی که هنوز اهنگ نزاشتن برن هر چه سریعتر اهنگ خوگشل حالا نمیگم شاد دیمل دیمبو باشه واسه محرم غمگین و نوحه بزارین من گوش کنم
باتشکر صوفیاجون
1393/07/11 - 23:47مبارک مبارک