اونکه یه وقتی تنها کسم بود
تنها پناه دل بی کسم بود
تنهام گذاشت و رفت از کنارم
از درد دوریش من بیقرارم
هوم ههوووووم
خیال میکردم پیشم میمونه
ترانه عشق واسم میخونه
خیال می کردم یه همزبونه
نمیدونستم نامهربونه
هوم هووووووم
با اینکه رفته اما هنوزم
از داغ عشقش دارم میسوزم
فکر و خیالش همش باهامه
هرجا که میرم جلو چشامه جلو چشامه
دلم میخواد تا دووم بیارم
رو درد دوریش مرحم بزارم
اما نمیشه راهی ندارم
نمیتونم من طاقت بیارم
نمیتونم من طاقت بیارم
... ادامه
سلام مصطفی خوبی... اره متاسفانه روز عید غدیر مادربزرگم فوت شد واس همین ی مدت نبودم ....
1392/08/12 - 00:05آخیییییییی
1392/08/12 - 00:11غم آخرت باشه عزیزم
تسلیت
شرمنده نمیدونستم اینشالله خدا باقی عزیزاتو برات نگه داره تسلیت میگم
1392/08/12 - 00:15خدا بیامرزتشون = MahnaZ
1392/08/12 - 00:16ممنون صوفیاجون ...زنده باشی عزیزم.... من پست تو با ندا رو اشتباه گرفته بودم تو پست ندا جواب دادم که چرا نیومدم فک کردم تویی... که پست تو بت گفتم قبلا جای دیگه جواب دادم ببخشید صوفیا جون حواسم نبود...
1392/08/12 - 00:16مصطفی و علی جان ممنون .... خدا عزیزای شمارو براتون حفظ کنه....
1392/08/12 - 00:17آخی الهی خدا بیامرزتشون ایشالا خدا نصیب هیچکس نکنه ک عزیزاشو از دست بده غم آخرت باشه خانمی
1392/08/12 - 16:27محمد ممنون، زنده باشی....
1392/08/12 - 20:38یلدا جان قربونت... اره واقعا خدا نصیب نکنه خیلی سخت بود...
خدا بیامرزدش ابجی مهناز،خدا بهتون صبر بده
1392/08/12 - 20:41ممنون داش محمد...زنده باشی
1392/08/12 - 20:45