یافتن پست: #شعر

حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
... {-154-}{-180-}{-180-}{-180-}{-134-}

دادش شرمنده کردی بخاطر شعر زیبات سپاسگذارم شماتا ج سری
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
شب بخیر ... نیما جان یا علی {-35-} وهر کی که بیداره الان تونمیدونم {-35-}
...
...
الاای قاصدعشق بیقرارم
خبرآورده ای ازسوی یارم؟
به احزان کلبه ازهجرش چویعقوب
براهش هرزمان چشم انتظارم
دریغارفت بهاری چون جوانی
خزان ازهجراوگشته بهارم
چوپیران گشته خم چون قامت من
دگرتاب فراقش راندارم
بترسم که بمیرم من زهجرش
ببالینم چوآید برمزارم
شعربداهه ازنیما
نیمه شب{-60-}
دیدگاه · 1392/12/17 - 02:05 ·
2
...
...
خدایامرگ به ازاین زندگانی
به گوراندربه ازدنیای فانی
اجل جانم بگیروجان ببخشم
چوجانانم برفت به جان ستانی
شعربداهه ازنیماراد
نیمه شبی دلگیر
دراتاقم.{-60-}
دیدگاه · 1392/12/17 - 01:49 ·
2
bamdad
bamdad
تودرهوای تمام شعرهایم جامانده ای...

خودت راکه میگیری ازبیت هایم...

تمام جملاتم ابری میشود...

بامن بمان تاپاییزشعرهایم اردیبهشت شوند...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/16 - 09:31 ·
5
bamdad
bamdad
خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...
... ادامه
شهرزاد
Montakhab12_095.jpg شهرزاد
تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
براي برفي که آب مي شود دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که دوست نداشته ام دوست مي دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم
براي اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت
لبخندي که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست مي دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست مي دارم
براي پشت کردن به آرزوهاي محال
به خاطر نابودي توهم و خيال دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به خاطربوي لاله هاي وحشي
به خاطر گونه ي زرين آفتاب گردان
براي بنفشیِ بنفشه ها دوست مي دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه کساني که نديده ام دوست مي دارم
تورا براي لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شيرين خاطره ها دوست مي دارم
تورا به اندازه ي همه ي کساني که نخواهم ديد دوست مي دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ي ستاره هاي آسمان دوست مي دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست مي دارم
تو را براي دوست داشتن دوست مي دارم
تو را به جاي همه ي کساني که نمي شناخته ام ... دوست مي دارم
تو را به جاي همه ي روزگاراني که نمي زيسته ام ... دوست مي دارم
براي خاطر عطر نان گرم و برفي که آب مي شود و براي نخستين گناه
تو را به خاطر دوست داشتن ... دوست مي دارم
تو را به جاي تمام کساني که دوست نمي دارم ... دوست مي دارم ...

" پل الووار ، ترجمه احمد شاملو "
... ادامه
شهرزاد
7c59447f109caf611.jpg شهرزاد
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد
گل از تو گلگون تر
امید از تو شیرین تر.
نمی شود پاییز
فضای نمناک جنگلی اش
برگ های خسته ی زردش
غمگین تر از نگاه تو باشد.
نمی شود،
می دانم،
نمی شود آوازی
که مرد روستایی و عاشق
با صدایی صاف
در اعماق دره می خواند
در شمال شمال
رنگین تر از صدای تو باشد
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد.
و - صدای شیهه ی اسبی تنها در ارتفاع کوه
و - صدای عابر پیری که آب می خواهد
به عمق یک سلام تو باشد
شب هنگام
که خسته ایم از کار
که خسته ایم از روز
که خسته ایم از تکرار.
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد.
نمی شود که تو باشی، به مهربانی مهتاب
در آن زمان که روح دردمند ولگردم
بستری می جوید
بالینی می خواهد
تا شاید دمی بیاساید
نمی شود که تو باشی به مهربانی مهتاب
و این روح دردمند ولگرد
باز هم کوله را زمین نگذارد
و سر را بر زانوی مهربانی تو.
نمی شود که از تو سبزتر باشد
شکوفه از تو شاداب تر
از تو غمگین تر.
نمی شود که تو باشی و شعر هم باشد
نمی شود که تو باشی ترانه هم باشد
نمی شود که تو باشی گلدان یاس هم باشد
نمی شود که تو باشی بلور هم باشد
نمی شود که شب هنگام
عطر نگاه تو باشد
"محبوبه های شب" هم باشند.
نمی شود که تو باشی, من عاشق تو نباشم
نمی شود که تو باشی
درست همین طور که هستی
و من, هزار بار خوبتر از این باشم
و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم.
نمی شود... می دانم...
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد...
" نادر ابراهیمی "
fatima
fatima
در این شب های وهم انگیز
تنها آوایی که می شنوی ،
شعر ناامیدی است . . .
« بازی تمام شد و تو را در بازی کشتند »
و اینک . . .
” او ” در پی بازی دیگریست !
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/13 - 18:53 ·
6
bamdad
bamdad
پدران ما هرگز جمله عاشقانه‌ای
به مادرانمان نگفتند ...!
شعری از نیما و سهراب
برایشان نخواندند ...!
شعر کوچه را از بر نداشتند ...!
پس چگونه بود که تا همیشه
کنار هم ماندند و گذشتند
از آرزوهایی که ما
نه به آن می‌رسیم
و نه از آن می‌گذریم ؟!!
"حتی به بهای گذشتن از هم" !!!
... ادامه
...
Reza_Sadeghi_Darde_Eshgh.jpg ...
بده دستاتوبمن تاباورم شه پیشمی
میدونم خوب میدونی
توتاروپودوریشمی
توکه ازدنیاگذشتی واسه یک خنده من
چرامن نگذرم از
یه پوست وخون به اسم تن
توخیالمم نبوددوباره عاشقی کنم
ممنونم اجازه دادی باتوزندگی کنم
نمیدونم چی بگم تاباورت شه جونمی
توی این کابوس دردرویای مهربونمی
میدونی باتوپرم ازشعروستاره
بی تولحظه حرمتی نداره
میدونی درتواین خدابوده که تونسته گل عشقوبکاره..
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/8 - 13:59 ·
5
...
...
چقدربامن تومیگفتی:
الاای یارمن نیما
""تورامن دوست میدارم""
ولی
حالاکه تورفتی
همه احساس من اینست:
""هزاران دفعه وصدبار ازاین تکراربیزارم""
شعرازنیما
{-60-}
دیدگاه · 1392/12/8 - 02:36 ·
1
...
...
تورفتی!
من ماندم و
شعروتنهایی؛
ویک غزل نیمه تمام!
که نمیدانم
چرا
برای بیت آخرش قافیه ای ردیف نمیشود؟!!
آری!
غزل خداحافظی راکه خواندی
من قافیه راباختم!
شعربداهه :ازنیما
سات2:5دقیقه چهارشنبه
دراتاقم
{-6-}
دیدگاه · 1392/12/8 - 02:11 ·
3
رضا
رضا
یه وقتهایی سعی میکنی حواست رو پرت کنی حتی خودت رو گول بزنی که به یک سری چیزها فکر نکنی اما گول نمیخوری همش یادش میفتی .
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ