یافتن پست: #شیر

مرجان بانو :)
download (7).jpg مرجان بانو :)
شیرخشک عروس...{-33-}
مرجان بانو :)
images.jpg مرجان بانو :)
Mohammad
1393933060560480_large.jpg Mohammad
ıllı YAŁĐA ıllı
سبز ترین خاطرات ازآن کسانیست که ، در ذهنمان دوستشان داریم
تولدت مبارک آبجی خانوم ، انشاالله به تمام آرزوهای خوبت برسی {-180-}{-155-}{-130-}
{-220-}{-221-}{-222-}
{-224-}{-224-}
Mohammad
rainy.matalebeziba.ir.jpg Mohammad
هوا بدجورى طوفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند...
هر دو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزیدند
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم.
مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.

گفتم: بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.
آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند، بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم.
زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد، بعد پرسید: ببخشین خانم! شما پولدارین؟
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: من اوه نه!
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.
آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند ...

فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم،
بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم.
سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم، لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم.
مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.

*
*

با دلبستن به دلخوشی های زندگی، می توان برای فردای بهتر تلاش کرد
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/26 - 09:17 ·
6
bamdad
01052670331360562614.jpg bamdad
دستم به سمت تلفن می رود و بر میگردد

مانند کودکی که به او گفته اند

شیرینی روی میز برای مهمان هاست....

:(
bamdad
bamdad
...
مگر مي اين چراغ بزم جان مستي نمي آرد ؟
مگر افيون افسون كار
نهال بيخودي را در زمين جان نمي كارد ؟
مگر اين مي پرستي ها و مستي ها
براي يك نفس آسودگي از رنج هستي نيست ؟
مگر دنبال آرامش نمي گرديد ؟
چرا از مرگ مي ترسيد ؟

كجا آرامشي از مرگ خوش تر كس تواند ديد ؟
مي و افيون فريبي تيزبال وتند پروازند
اگر درمان اندوهند ،
خماري جانگزا دارند .

نمي بخشند جان خسته را آرامش جاويد
خوش آن مستي كه هشياري نمي بيند !

چرا از مرگ مي ترسيد ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد ؟
بهشت جاودان آنجاست .
جهان آنجا و جان آنجاست...

... فریدون مشیری ...

{-35-}{-35-}{-35-}
Mohammad
Com-Com-043-01.gif Mohammad
به سلامتی اونایی که وقتی دست میدن
یه دنیا تعهد تو دستاشونه !
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
گاهی دلم می گیرد...

از آدم هایی که در پس نگاه سردشان

با لبخند گرمی فریبت می دهند!

از کلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهند!!

دلم می گیرد...

از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشارد!!

و نگاهی که به توست... و هیچ وقت تو را نمی بیند!

از دوستی که برایت

هدیه

دو بال برای پریدن می آورد...

و بعد...

پرواز را با منفورترین کلمات دنیا معنی می کند!!!

دلم می گیرد از چشم امید داشتنم به هوسبازانی که ترانه عشق میخوانند!!

این همه هیچ...

گاهی حتی

از خودم هم دلم میگیرد...!
... ادامه
رضا
رضا
واقعا جوانان نمیدونم را چه شده ؟ فید رو نگاه میکنی فلسفی و سنگین نظرات رو باز میکنی پارتی و رقص {-7-}
ıllı YAŁĐA ıllı
0_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
{-197-}
√√★nima★√√
images-87.jpeg √√★nima★√√
ﭘﺎرﻩ ﺗﻨﻢ، ﺑﻪ ﺗﻦ دﯾﮕﺮی رﻓﺘﯽ!؟ ﻋﺎدﺗﻢ راﮐﻪ ﻣﯿﺪاﻧﯽ!؟ !! ﭼﻨﺪﺷﻢ ﻣﯿﺸﻮد ﻟﺒﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻦ دﯾﮕﺮی رﻓﺘﻪ ﺑﭙﻮﺷﻢ !!! ﺗﮏ ﭘﺮم ﻧﻤﺎﻧﺪی ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ !! دﯾﮕﺮی ﭘﺮﭘﺮت ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺷﮏ ﻧﮑﻦ ...ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ...دﻟﺨﻮری ﻫﺎﯾﻢ ...دﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ ...وﺗﻤﺎم اﺷﮑﻬﺎی ﻣﻦ ... ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﺮای ﺑﻌﺪ ...ﺗﻨﻬﺎﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ! ﺑﺎاوﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﮕﺬرد ﮐﻪ ﺑﺎﻣﻦ ﻧﻤﯿﮕﺬﺷﺖ؟؟؟... دوﺑﺎرﻩ آﻣﺪﻩ ای ... اﯾﻨﺒﺎر ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ از ﻗﺒﻞ دروغ ﻣﯿﺒﺎﻓﯽ ... زﯾﺮﮐﺎﻧﻪ ﺗﺮ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻧﯽ !!! و دﻟﺒﺮاﻧﻪ ﺗﺮ ﻧﺎزﻣﯿﮑﻨﯽ ... اﻣــــــــــــــــــــــــــــــــﺎ .... ﺑﻌﺪ از رﻓﺘﻨﺖ ... دﻟﻢ ﻣﺮد ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ دﯾﮕﺮ ﻣﻐﺰم ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮدﻧﻪ دﻟﻢ ...ﭘﺲ ﻟﻮﻧﺪ و دﻟﺒﺮاﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ و ﺻﺎدﻗﺎﻧﻪ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﯾﯽ ..... ﻦ دﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/6 - 12:45 ·
3
صوفياجون
عکس۰۰۷۴.jpg صوفياجون
3 دیدگاه · 1393/07/5 - 17:46 توسط Mobile ·
9
soheil
soheil
به امید پاییزی كه نه از فاصله خبری باشد نه ازدرد.
نه از زخم نه از جنگ نه از فقر،
به امید پاییزی که وقتی به آخر رسید جوجه ای از جوجه هایمان کم نشده باشد....
به اميد عشق....
به اميد شیرین ترین لبخند ها

...

همه روزهای سال بکامتان...
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/1 - 21:53 ·
6
رضا
رضا
نمایشگاه و تو تهران شروع شده این حرکت رو نقشه ای بر علیه خودمان تصور می کنیم {-7-}
Mostafa
Mostafa
صعود والیبالو به همه تبریک میگم ;)
خیلی شیرین بود
Mohammad
14.jpg Mohammad
کریم شیره ای وعباس گنده از دلقکان معروف ناصرالدین شاه
Mohammad
aa.jpg Mohammad
صبوحی(مهران مدیری): میدونی لمس کردن بدن شیر چه حسی داشت؟

امیر (بهرام رادان): نه !!!
صبوحی: فهمیدم که قدرت شیر توی عضلاتش نیست...توی وجودشه...
وقتی میخواد چیزی رو بدست بیاره, با تمام وجود بلند میشه, با تمام وجود دنبالش میکنه , و با تمام وجود بدستش میاره...
رویاتو بدست بیار...
... ادامه
√√★nima★√√
√√★nima★√√
ﻣﺎﯾﻪِ اﺻﻞ و ﻧَﺴَﺐ در ﮔﺮدش دوران زَر اﺳﺖ داﺋﻤﺂ ﺧﻮن ﻣﯿﺨﻮرد ﺗﯿﻐﯽ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺟﻮﻫﺮ اﺳﺖ ﮐُﺮﻩ اﺳﺐ ، از ﻧﺠﺎﺑﺖ از ﭘﺲ ﻣﺎدر رود ﮐُﺮﻩ ﺧَﺮ ، از ﺧﺮﯾﺖ ، ﭘﯿﺶ ﭘﯿﺶِ ﻣﺎدر اﺳﺖ دود اﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﮐﺴﺮِ ﺷﺄن ﺷﻌﻠﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺟﺎی ﭼﺸﻢ اﺑﺮو ﻧﮕﯿﺮد ﮔﺮﭼﻪ او ﺑﺎﻻﺗﺮ اﺳﺖ ﺷﺼﺖ وﺷﺎﻫﺪ ﻫﺮدو دﻋﻮای ﺑﺰرﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﭘﺲ ﭼﺮا اﻧﮕﺸﺖ ﮐﻮﭼﮏ ﻻﯾﻖ اﻧﮕﺸﺘﺮ اﺳﺖ ؟ آﻫﻦ و ﻓﻮﻻد از ﯾﮏ ﮐﻮرﻩ ﻣﯽ آﯾﻨﺪ ﺑﺮون آن ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﮔﺮدد دﯾﮕﺮی ﻧﻌِﻞِ ﺧﺮ اﺳﺖ ﮔﺮ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻧﺎﮐﺴﺎن ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ روی درﯾﺎ ﮐﻒ ﻧﺸﯿﻨﺪ ، ﻗﻌﺮ درﯾﺎ ﮔﻮﻫﺮ اﺳﺖ{-35-}
دیدگاه · 1393/06/17 - 19:15 ·
Mohammad
134602054414.jpg Mohammad
همیشه دوستت خواهم داشت
مادر کودکش را شیر می دهد
و کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد

وقتی کمی بزرگتر شد
... کیف مادر را خالی می کند
تا بسته سیگاری بخرد

بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود

وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :

عقل زن کامل نیست ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/16 - 10:57 ·
4
رضا
Polaris-Office-1.jpg رضا
negaaaar
negaaaar
گاه و بی گاه به یاد می اورم و میترسم

به یاد می آورم آن عشق شیرینی که زندگیم را شیرین

و وجودم را مبهوت خویش کرده بود

به یاد می آورم روزی را که بچگانه شیرینی و طراوت عشق را

به پنجه طوفانی سهمگین سپردم

میترسم باز رخ دهد این اتفاق

ترس دارم از عاشق شدن دوباره

ترس دارم که او را دیگر نبینم دیگر نشنوم دیگر....احساس نکنم او را

این ترس و خاطره ی تلخ بهای ناچیزیست در برابر

ار دست دادن عشق بهایی با نام پشیمانی برای از دست دادن او
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/13 - 16:52 ·
4
bamdad
fu5494.jpg bamdad
شیر پرچرب
{-18-}
رضا
irancell3g.png رضا
bamdad
bamdad
رییس کارخونه شیر کاله: شیر ما روغن پالم نداره
رییس کارخونه شیر چوپان: شیر ما روغن پالم نداره
رییس کارخونه دامداران:شیر ما هم روغن پالم نداره
رییس بهداشت: من از تمام ملت ایران معذرت میخام ک شیر ننه من روغن پالم داره

{-7-}
صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ