شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

شهرزاد

خوشبختی یعنی اینکه
یه نفرجلو مادرشوهرت ازت خاستگاری کنه بعد تو بگی متاهلم
بگه حیف من دنبال همچین عروسی میگشتم
تـــــــا چشـش درآد {-7-}

دیدگاه · 1394/06/7 - 11:59 در خنده بازار ·

5

مرجان بانو :)

ﺑـﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺑﺎﻳﺪ ﻟﯿﻠـﺎ ﻓـﺮﻭﻫـﺮ ﻭ ﺷﻬـﺮﻩ ﻭ ﻋﻤـﻮﭘـﻮﺭﻧﮓ ﻭ ﺍﻧـﺪﯼ ﺭﻭ ﺑﺠـﻮﺷـﻮﻧﻦ . ﻋﺼـﺎﺭﻩ ﺷـﻮﻧـﻮ ﺑﮕﯿـﺮﻥ ﺑـﻪ ﻋﻨـﻮﺍﻥ ﻋﺼـﺎﺭﻩ ﯼ ﺟﻮﺍﻧـﯽ ﺑﻔـﺮﻭﺷﻦ

ﺷﻬﺮﺍﻡ ﺻﻮﻟﺘﯽ رو ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺑﮕﯿﺮﯾﻦ ﺑﻤﺎﻟﯿﻦ ﺑﻪ ﭘﻮﺳﺘﺘﻮﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ ..

18 دیدگاه · 1394/05/31 - 23:19 توسط Mobile ·

5

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

مرجان بانو :)

محمد جان عروسی آقاسالار بود منم دعوت نداشتم تو رو کی دعوت کرده؟ {-7-}

1394/06/22 - 12:20

Mohammad

عروسی آقا سالار بود؟؟؟ یعنی عروسیش گذشته؟؟؟ پس چرا ما رو دعوت نکرد
انشاءالله که خوشبخت بشن

1394/06/28 - 09:53

مرجان بانو :)

آره محمد خبر نداری
عروسی گرفته بودن تو همون کامیون سفیده
از زنجان تا ارومیه میزدن و می رقصیدن
خود سالارم فیلمش اومده بیرون داره مارال مارال رو میخونه چشمک میزنه به عروس خخخخخ
فقط منو تو زیادی بودیم دعوتمون نکرد

1394/06/28 - 23:23 توسط Mobile

Mohammad

پس بیمعرفت چرا ما رو دعوت نکرد

1394/06/29 - 07:54

مرجان بانو :)

1394/06/29 - 15:31 توسط Mobile

Mohammad

مگه گذشته چه خبر بوده

1394/07/8 - 07:37

مرجان بانو :)

آره این گذشته چی توش بوده محمد یعنی ؟ یکسری رازها در گذشته خفته است که ما باید کشف کنیم {-204-}

1394/07/8 - 09:20

Mohammad

کشف می کنیم

1394/07/8 - 17:42

مرجان بانو :)

سالار بیا خودت اعتراف کن تا سناریوی کشف و جستجو رو اجرا نکردیم برات
خخخ

1394/07/8 - 19:53 توسط Mobile

مرجان بانو :)

پس نمیخوای با زبون خوش بگی هاااان؟

1394/07/9 - 20:26 توسط Mobile

مرجان بانو :)

بفرما برادر

Mohammad
اینم کادوی تولد، {-233-}

دیگه ببخشید ما وسع مون در همین حد بود {-7-}

باز هم صمیمانه تولدت رو تبریک میگم.
برات آرزوی بهترین ها رو در کنار خونواده محترمت و پسرت در آینده دارم

3 دیدگاه · 1394/05/26 - 11:39 ·

6

مرجان بانو :)

Mohammad

تولدت مبارک {-21-}

البته من زودتر تبریک گفته بودمااااااا نمیدونم یهویی بسته شد {-220-}

ایشالا سالهای سال در کنار خونواده محترمت زندگی کنی و شاد و سلامت باشی.... {-241-}

تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک {-221-}

اشک شادی شمع و نگاه کن که واست میچیکه چیکه چیکه... کام همه رو بیا شیرین کن بیا کیک و ببر تیکه تیکه... (توضیح :کیک اورجیناله و پلاستیکی نیست {-217-}

77 دیدگاه · 1394/05/26 - 11:28 ·

9

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

مرجان بانو :)

شهرزاد تو فکر اینجا رو کردی از اونجا غافل بودی دیگه ما فاکتور رو میبریم اونجا

1394/06/3 - 21:36 توسط Mobile

شهرزاد

داداش محمد و آبجی مرجان من فکر همه جا رو کردم {-27-} تلاشتون بی نتیجه ست {-64-}

1394/06/3 - 22:21

Mohammad

حالا میبینی آبجی خانوم

1394/06/4 - 08:16

✔♥Дℓɨ♥✔

ببخشید دیر رسیدم

تبریک میگم
داداش محمد خیلی مخلصیم
ایشالا همیشه سلامت باشی و پیروز و سربلند♥

{-41-} یدونه ای {-35-}

1394/06/4 - 09:57

Mohammad

خواهشات داش
همچنین شما
خیلی لطف کردی {-35-}

1394/06/4 - 15:44

Mostafa

آقا تولدت با یکم تاخیر مبارک {-54-}

1394/08/3 - 23:50

Mohammad

تشکر داش

1394/08/4 - 09:07

مرجان بانو :)

مصطفی یه کم تاخیر؟ {-105-}
محمد الان دیگه دندون هم درآورده بعد تو الان تبریک می گی؟ {-7-}

1394/08/4 - 10:34

Mostafa

1394/08/4 - 13:57

Mohammad

1394/08/4 - 14:37

مرجان بانو :)

#مرد اونه که وقتی بعد از دوسال قهر و جواب هایی ک ندادی خودت بهش پیام میدی بعد از روی غرورت میگی دستم خورده یا پیام اتوماتیک بوده و من نفرستادم

مدام ابراز خوشحالی میکنه، احترام میذاره و همش میگه خوشحال شدم!

... ادامه

13 دیدگاه · 1394/05/3 - 09:04 ·

4

مرجان بانو :)

16 دیدگاه · 1394/03/5 - 15:39 ·

5

رضا

لبه میز رو چرا طوری نمیسازن زانوی آدم هی بهش برخورد نکنه

53 دیدگاه · 1394/02/21 - 15:16 ·

4

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

Mohammad

ریشه ظلم رو می کَنیم

1394/02/28 - 15:46

مرجان بانو :)

والا بامداد استکبار جهانیه لقب اش رو میدن به ما!
این بود جواب زحمات بامداد؟؟

1394/02/28 - 15:53

Mohammad

1394/02/28 - 16:02

رضا

محمد به جای این کارها برو کشاورزی کن به اقتصاد کشور کمک کن {-7-}

مرجان حالا که بامداد نیست بذار باشه بعد باهاش برخورد بکن {-7-}

1394/02/28 - 16:06

Mohammad

ظلم ستیزی و مبارزه با استکبار بالاتر از کشاورزیه

1394/02/28 - 16:08

مرجان بانو :)

همیشه گفتم مبارزه با ظلم خودش جهاده...
فکر کنم اکبرم هست
جهاد اکبر، جهاد اصغر همی اینا یادم بود {-18-}

1394/02/28 - 16:10

Mohammad

{-18-}

1394/02/28 - 16:15

رضا

محمد از زیر کار شونه خالی نکن

مرجان بگو این #اکبر و اصغر کی هستن ؟

1394/02/29 - 12:54

Mohammad

1394/02/29 - 13:53

مرجان بانو :)

اینا برادر ناتنی های قلی سگ سبیل هستن، که هر سه نفر شون قرار بود برادر زن های تو بشن که الهی شکر خودت گفتی خوجسته رو نمیخوای دیگه
قضیه منتفی شد!
رضا بگم بهت شانس آوردی!!!!
{-18-}

1394/02/29 - 14:33

Mohammad

شمال واسه تهرانیا شده مثل مدرسان شریف !!!

عید بشه : بریم شمال

عروسی بشه : بریم شمال

عزا بشه: بریم شمال

آخر هفته بشه ：بریم شمال

تعطیل رسمی بشه ： بریم شمال

کی : شمال

چی: شمال

کجا: شمال
{-7-}

2 دیدگاه · 1394/02/21 - 11:19 ·

4

Mohammad

نقل شده که داش رضا

رضا تو سال 94
این جمله شده ورد زبونش که : خجسته واس ماس

">

مرجان بانو

نظر کارشناسی لطفاً

53 دیدگاه · 1394/01/15 - 11:55 ·

8

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

Mohammad

1394/01/18 - 16:08

bamdad

خوب آمارشو داریو مرجان
نکنه خودت جای سبزه پاهاشو گره زدی؟
#محسن چی شد ، بزار بفهمه ، با یه گونی شکلات میاد محل کارت
سبزه گره میزنی؟ پاهای #مارمولکوویچ رو اشتباهی جای سبزه گره زدی؟! پس کار تو بوده؟!!!! خیل عصبانی بود ، خدا بهت رحم کنه ، دیگه تموم شد ، برو یه گوشه ای قایم شو تا آبا از آسیاب بیوفته ، هرچند که هرجای دنیا بشی میاد و پیدات میکنه و انتقام خودشو و بروسلی رو یه جا ازت میگیره
#مارمولکوویچ
{-166-}

1394/01/18 - 23:25

رضا

بیاین کمی با هم دوست باشیم هر وقت جمع شدین با هم دعوا راه انداختین {-7-}

راستی مرجان تو سال جدید به #محسن بله رو بگو {-7-}

1394/01/19 - 00:06

Mohammad

دعوا نیست که

1394/01/19 - 08:02

مرجان بانو :)

بامداد {-7-}
نه محسن که خبری ازش نیست ولی تا دلتون بخواد فرهاد!
گفتم میرم شکایت میکنم گفت عیب نداره حداقل تو کلانتری می تونم ببینمت مرجان جان!!!! {-15-} {-15-} {-15-}

من سیزده به در جایی نرفتم ولی خیلیا برام سبزه گره زدن ، اصلا لامصبا معلوم نبود چی گره زدن تا دو روز همش حس ازدواج داشتم {-62-}

رضا دعوا نیس که.... عروسیه... عروسی....
تازه میخوایم بریم واسه بامداد خواستگاری بگیم این پسر ما به این خوبی رو دست می برنش {-26-}

1394/01/19 - 09:52

رضا

محمد آشوب طلب {-7-}

مرجان شماره طرف رو بلوکه کن اعصابت راحت بشه .

1394/01/19 - 12:53

Mohammad

فقط صلح

1394/01/19 - 14:02

bamdad

آشتی
{-96-}

1394/01/19 - 17:09

مرجان بانو :)

{-7-}

1394/01/20 - 12:06

Mohammad

1394/01/22 - 07:53

Mohammad

حالا بعد دو هفته ما اومدیم کسی تو سایت نیست

17 دیدگاه · 1394/01/15 - 08:58 ·

6

Mohammad

داداش ها و آبجی های خودم
انشالله سال 94 از شروع تا پایانش ، اصن چرا فقط 94،

باید بگم کل عمرتون خدا بهترین چیزها رو واستون بنویسه
انشاالله به تمام آرزوهای خوبتون برسید واسه ما هم حتماً دعا کنید
پیشاپیش سال نو مبارک باشه

در ادامه از شما دعوت می کنم به آهنگ فریدون فرخزاد که واسه عید خونده بود و منم خیلی دوسش دارم گوش بدید
البته این آهنگو

MONA دو سال پیش تو سایت گذاشته بود

[لینک]

21 دیدگاه · 1393/12/27 - 10:52 ·

12

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

Mohammad

تشکر فراوان از همه دوستان

1394/01/15 - 09:56

مائده

سلام.. خیلی خیلی ممنون : )
سال نوئه همتون مبارک...ایشالله که سال خوبی برا خودتون بسازین ؛ )
درسته نیستم ی خورده بی معرفت شدم شما ب بزرگواری خودتون درک کنید دیگه...

1394/01/23 - 02:22

Mohammad

شنیده بودیم به بزرگیه خودتون ببخشید، شما به بزرگواری خودتون درک کنید دیگه چیه

1394/01/23 - 08:09

مرجان بانو :)

{-62-}

1394/01/23 - 08:55

MONA

{-7-}

1394/06/27 - 16:56

مرجان بانو :)

یه کم دیر نی مونا جون؟
یه لبخند پاییزی بزن
خخخخ

1394/06/27 - 23:17 توسط Mobile

Mohammad

1394/06/28 - 09:44

Mohammad

93/12/27 من این پست رو گذاشتم، 94/06/27 مونا جواب داد، دقیقاً 6 ماه

1394/06/28 - 10:02

مرجان بانو :)

رفت دیگه 27/12/94
خخخخ

1394/06/28 - 23:20 توسط Mobile

Mohammad

1394/06/29 - 07:54

رضا

bamdad اینم #اژدها چند مدلی که گفته بودی برو سراغ محمد {-7-}

49 دیدگاه · 1393/12/9 - 13:55 ·

6

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

صوفياجون

اینجا چه خبره هر سری میرم و میام یه اسم جدید میبینم #خجسته #محسن #فرهاد {-28-} {-15-} {-196-}

1393/12/26 - 23:37

Mohammad

اینا معشوق های رضا و مرجان هستن {-18-}

1393/12/27 - 08:59

مرجان بانو :)

{-105-}

معشوقه نیستن خواستگارن موردای من....
واسه رضا قضیه عشقی کشکی هست.... خخخخخخ

1393/12/27 - 10:30 توسط Mobile

Mohammad

واسه خودت کشکیه، واسه رضا اصلیه اصلیه : {-18-}

1393/12/27 - 10:38

رضا

صوفیا حرف اینا رو جدی نگیر {-7-}

محمد مشت تو چشمت {-7-}

مرجان {-18-}

1393/12/27 - 12:20

Mohammad

آبجی حرف من جدیه جدیه
محمد امین پیام آور

1393/12/27 - 12:36

bamdad

{-7-}

1393/12/27 - 17:35

مرجان بانو :)

من دیگه رو حرف داداش محمد حرف نمیزنم {-7-}

صوفیا جونم واسه رضا قضیه اش اورجیناله... {-15-}

1393/12/28 - 08:57

رضا

مرجان چقدر مظلوم شدی صوفیا به حرفشون توجه نکن همه شایعه هست .

1393/12/28 - 13:08

مرجان بانو :)

{-7-}

1394/01/2 - 11:55 توسط Mobile

bamdad

...

125 دیدگاه · 1393/11/18 - 20:13 در عكس نوشته ·

4

مرجان بانو :)

Mostafa

تولدت مبارک
ایشالا سن تقویمی تون سه رقمی شه و حداقل 120 ساله بشین....
{-233-}

آرزو دارم همیشه شاد و موفق و تندرست باشی...
همه این آرزو های خوب + یه باغ انار تا سال دیگه....
{-241-}

10 دیدگاه · 1393/11/18 - 12:47 ·

8

دیدگاه

Mostafa

ممنون مرجان خانوم همچنین مخصوصا باغ انار

1393/11/19 - 19:28

مرجان بانو :)

خواهش میکنم ایشالا عروسیت {-62-}

1393/11/20 - 09:07

Mostafa

دیگه نفرین چرا میکنی )

1393/11/22 - 14:45

مرجان بانو :)

ععععععععععععه این نفرینه؟
بعد از رضا و خجسته خانوم دیگه نوبت توعه...
Mohammad مصطفی قضیه خجسته رو نمیدونه انگاری....

1393/11/23 - 11:14

Mostafa

منو کلا فاکتور بگیرین
خجسته کیه دیگه؟

1393/11/28 - 14:30

رضا

مصطفی شایعه هست که محمد و مرجان درست کردن باور نکن {-7-}

1393/11/28 - 14:31

مرجان بانو :)

شایعه نیست... رضا سعی نکن مصطفی رو هم فریب بدی...... {-15-}

1393/11/28 - 14:41

Mostafa

باشه

1393/11/28 - 14:49

رضا

مرجان {-18-}

مصطفی یک منبع ناآگاه گفته محمد و مرجان خودشون استکبارجهانی هستن {-18-}

1393/11/28 - 15:38

Mostafa

1393/11/29 - 18:32

Mohammad

ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺮﻭﺳﯽ
ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ، ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ :
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ، ﺩﻝ ﻣﯿﺒﺮﯼ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺮﻗﺼﯽ !!
ﻣﻨﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺭﺍﺱ ﻣﯿﮕﻪ
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺭﻗﺼﯿﺪﻡ {-7-}

دیدگاه · 1393/10/23 - 15:52 در خنده بازار ·

1

zahra

کارت دعوت عروسی جالب

دیدگاه · 1393/10/18 - 09:35 ·

1

صوفياجون

#لیلا_فروهر & #هِنری #زادور (چهره پرداز)
henryzadoor {-41-}

2 دیدگاه · 1393/10/17 - 12:26 در عكس خواننده ·

5

bamdad

محققین دلایل چاقیِ ایرانیان را شناسایی
كردند:
بخور حیفه
بخور مفته
بخور تبركه
بخور دیگه گیرت نمیاد
بخور همین یه امشبه از فردا نخور
بخور مگه سالی چنبار تولده
بخور عیده
بخور عروسیه
بخور جشنه
بخور عیدفطره بعد یکماه
بخور فردا میخوای روزه بگیری
بخور شیرینی نامزدیه
بخور شیرینی زایمانه
بخور میخای درس بخونی
بخور دیگه اومدیم بیرون خوش بگذرونیم
بخور اومدی مهمونی دیگه

{-18-}

2 دیدگاه · 1393/10/15 - 19:11 در خنده بازار ·

5

مرجان بانو :)

یه سوال دارم دوست دارم همه بچه ها بیان پاسخ بدن.
یعنی ممنون میشم راهنماییم کنین.
بنظر تون اگه کسی سالی 2-3 بار مشروب بخوره اونم تو مهمونی ها و ....
این ایراد داره؟
میخوام از دیدگاهی پاسخ بدید که شما بخواین با پذیرش یا عدم پذیرش اون آدم به عنوان شریک زندگی، پاسخ بدید.

ممنون میشم هر کس حقیقت نظرش رو بگه.
خیلی دوستت تون دارم و ممنونم که نظر میدیدن. {-35-}

17 دیدگاه · 1393/10/13 - 12:32 ·

6

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

مرجان بانو :)

چه جواب قشنگی....
خیلی خوب گفتین.... هرچند که من خونوادم اصلا اهل این چیزا نیستن و برام ملموس نیست ولی آدم باید با فکر پیش بره... نه ندانستن...
جواب شما خیلی کامل و روشن و درست بود.
بسیار بسیار سپاس {-153-}

1393/10/17 - 08:46

Mohammad

بامداد درست میگه چون بعضیا به قولشون عمل میکنن اصن دیگه نمی خورن
ولی بعضیا از سالی 2-3 بار یهو میبینی میشه: یه کام دو کام دیوید بکهام

1393/10/17 - 08:49

مرجان بانو :)

محمد {-18-}

1393/10/17 - 09:44

Mohammad

{-105-}

1393/10/17 - 09:53

رضا

با نظر بامداد موافقم اگر واقعا طرف مقابل با صداقت گفته مثلا تو چند تا عروسی مشروب بخوره این نشون میده که چیزی رو مخفی نمیکنه .
فکر نمیکنم این موضوع مشکل خاصی رو پیش بیاره شاید هم بعد از ازدواج کلا تغییر کنه .
در طرف مقابل فرض کنیم کسی این کار رو انجام میده اما قبل ازدواج نمیگه یعنی مخفی میکنه با این کار ممکنه چیزهای دیگری رو هم نگفته باشه .

1393/10/17 - 16:23

bamdad

{-35-} {-35-} {-35-}
3تا گل برای هر سه نفر شما
نفری یدونه

1393/10/17 - 19:16

رضا

با تشکر بامداد عزیز .

1393/10/17 - 23:18

bamdad

خواهش
قابلی نداشت
{-11-}

1393/10/17 - 23:20

مرجان بانو :)

مرسی بامداد {-35-}

1393/10/18 - 09:22

bamdad

{-35-}

1393/10/18 - 12:31

مرجان بانو :)

اعتراف میکنم شدم مصداق بارز این بیت:
اگر با من نبودش هیچ میلی...
چرا ظرف مرا بشکت لیلی...
{-253-}

37 دیدگاه · 1393/10/7 - 14:43 ·

7

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

مرجان بانو :)

نکنه توقع داری طرف بیاد منو تبدیل به سفره ماهی کنه منم هیچی نگم و کاری نکنم ؟!
{-7-}

1393/10/17 - 08:54

Mohammad

نه، باهاش بجنگ {-105-}

1393/10/17 - 08:55

رضا

مرجان در حال گفتگو با طرف مقابل {-166-}

مرجان در حال خشم {-259-}

مرجان در حال تمرین های ورزشی {-269-}

1393/10/17 - 15:28

Mohammad

{-18-}
مرجان وارد می شود
مرجان به مدرسه می رود
مرجان و قالیچه حضرت سلیمان {-105-}

1393/10/17 - 17:43

مرجان بانو :)

ای کوفط محمد!

من در حالت عادی اینجوریم {-165-}

معمولا در حالت عصبانیت و ناراحتی سکوت می کنم و این بدترین تنبیه هست.(حتی دیده شده بعضیا ب غلط کردن افتادن)
{-7-}
آخه هرکی میاد فکر میکنه ما بچه ایم هرچی بگه بگیم چشم!

1393/10/18 - 09:35

رضا

محمد مگه صمد رو معرفی کردی {-7-}

مرجان نظر قبلیم تله بود دشمنان که منظور محمد هست رو بهتر بشناسی {-7-}

1393/10/18 - 15:36

مرجان بانو :)

میدونم رضا, آفرین عجب تاکتیکی, اونموقع میگه من مار نیستم!
الان قضاوت کن تو , این مار نباشه اژدها که هست.
خخخخخخ

1393/10/19 - 08:45 توسط Mobile

رضا

محمد ممکنه مار نباشه اما به هنرهاش میخوره #اژدها باشه زشته خب #مارمولک باشه {-18-}

1393/10/19 - 15:02

Mohammad

{-105-}

1393/10/20 - 08:41

مرجان بانو :)

{-7-}

1393/10/20 - 09:41

محسن

کامنت:

خوندی cm بزار :'(

6 دیدگاه · 1393/10/6 - 13:07 ·

3

دیدگاه

محسن

سلام مصطفی هستم 32سالمه.
بخاطر آرامش وجدانم و اینکه شاید این متن ب دست امثال من برسه این متن رو مینویسم.
امیدوارم درسی باشه برای بقیه... چند سال پیش با پریسا آشنا شدم و چون دختر پاکی و معصومی بود بعد ازمشورت وتایید خانوادم باهم ازدواج کردیم. زندگی معمولی و آرومی داشتیم.بعداز دوسال کم کم هوس کردیم بچه دار بشیم. و من وقتی تصور میکردم بابا میشم تمام وجودم رو آرامش و یه حس خاص ک فقط بابا ها میتونن درک میکنن، فرا میگرفت. برادر و خواهرانم همه شون پسر داشتن. ولی من همیشه از خدامیخاستم بچم دخترباشه. باهمسرم توافق کردیم ک فقط یک بچه داشته باشیم و من از صمیم قلب آرزو میکردم بچمون دختر باشه. همسرم دوماه حامله بود ک باهم ب مشهد رفتیم و چون شوق و ذوق زیادی ب بچه داشتیم کلی لباس و عروسک خریدیم. پریسا بمن میگفت فقط از خدابخواه بچون سالم وصالح باشه. ولی من میخندیدم و میگفتم سالم باشه صالح باشه دختر باشه..... وقتی از مشهد اومدیم اتاق بچه رو تزیین و مرتب کردیم .گذشت وگذشت. پریسا 4ماهه حامله بود سونوگرافی رفت و دکتر گفت بچه تون سالمه و دختره... نمیتونم بیان کنم ولی خدارو بخاطر لطفش خیلی شکر کردیم. گذشت وگذشت.... من و پریسا بخاطر شرایطش رابطه زناشویی مستقیم نداشتیم.. ولی بخاطر روحیه پریسا و مخصوصا خودم نمیذاشتم رابطه جنسیمون سرد بشه.. متاسفانه ی کم اراده من سست شده بود. .یکروز ک با یکی از دوستام تو مغازه نشسته بودیم بهم پیشنهاد داد ک وقتیکه مادرش خونه نیس یکی از دوست دختراشو ببریم خونشون... منم شرایطم طوری بود ک دوستم بیشتر وسوسم میکرد...قبول کردم و ..... . گذشت... تا اینکه باز این کار و هر بار با یه خانم تکرار شد... دیگه احتیاجی نبود ک طرفه پریسا برم. از اینکارم لذت میبردم.. پریسا همش بمن کنایه میزد اما من جدی نمیگرفتم و میگفتم من منتظرم بچه مون بدنیا بیاد بعد رابطمون مثل سابق میشه. از صمیم قلب پریسا و بچه مون رو دوست میداشتم اما مثل کسی ک اعتیاد داره ب این کار وابسته شده بودم. اما اصلا فکرشو نمیکردم پریسا بمن شک کنه. پریسا هفت ماهه حامله بود ومن هی بیشتر تو لجنزاری ک بخودم درست کرده بودم غرق میشدم.ای کاش میشد ب گذشته بر میگشتم. ی شب ک عروسی دوست پریسا بود تصمیم گرفتم در نبود پریسا یکی از دخترها رو بیارم خونه.چند بار این کار رو قبلا انجام داده بودم.عصر پریسا بامن تماس گرفت و گفت با خواهرش ب آرایشگاه میره.منم ک فرصت رومناسب دیدم دختره رو ب خونمون آوردم ... حدودا یکساعت بعدش دختره رفت ومنم ک خیلی هول بودم ب پریسا زنگزدم هرچی زنگزدم جواب نداد. ب خواهرش زنگزدم اون گفت خبری از پریسا ندارم.دلواپس وعصبانی شدم. دوبار صدبار هزاربار زنگ زدم جواب نداد. داشتم دیوانه میشدم.شاید اگه حامله نبود بهش شک میکردم و دربارش فکرای بد میکردم. ساعت7شب بود.و خبری از پریسا نبود. کفشامو پوشیدم ک برم بیرون ک یکدفعه دیدم هر سه تا کفش پریسا سرجاشه.تعجب کردم.اومدم یکی یکی اتاق و آشپزخونه رو نگاه کردم .ترس تو دلم افتاد ک نکنه پریسا خونه بوده و همه چی رو دیده.. حمام و توالت رو هم نگاه کردم فقط تو کمد لباس نگاه نکرده بودم. در کمددیواری رو باز کردم..... پریسا توکمد بود اما انگار خودشو ب خواب زده. زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی بگم ...گفتم تو اینجایی ؟؟ مگه آرایشگاه نبودی؟؟ جواب نداد... وقتی تکونش دادم ی دفعه افتاد.. لباسش غرقه ب خون بود.. پریسا رگ دستش رو زده بود..و من اصلا باورم نمیشد..او همه چی رو کامل دیده بود... وقتی اونو ب بیمارستان رسوندم او تموم کرده بود دکتر گفت بخاطر خونریزی شدید مادر و بچه هردو مردن...تموم دنیا بر سرم خراب شد هنوز همه از من میپرسن چرا..مگه چ مشکلی داشتید ک پریسا خودشو کشت و فکر بچه تو شکمش رو هم نکرد... ومن فقط نگاشون میکنم و حرفی ندارم بگم.بیمارستان دوتا جنازه تحویلم داد. حالم خییلی خرابه..ب کسی چیزی نگفتم و لی زندگی ک بعد از پریسا برام مونده از عذاب طناب داربدتره. بی اختیار ب اتاق دخترمون میرم و ساعتها زانو میزنم و اشک میریزم ومیشینم لباسها و عروسکها رو نگاه میکنم.برگه های سونو و آلبوم عکس تنها یادبودیه ک از پریسا و دخترم برام مونده. پریسا من اشتباه کردم اما این تقاصی نبود ک بخاطر یک لحظه لذت و نفهمی بخام پس بدم. تو حق زندگی داشتی. زندگی برای من تموم شده.پریسا فقط یک رویای کوتاه بود.بارها خواستم تیغ رو روی رگهام بکشم اما شهامتش رو ندارم. تیغی ک پریسا هفت بار رو دستاش کشیده بود...میخام برم اعتراف کنم اما برم چی بگم.؟؟ چی عوض میشه؟؟ پریسا برمیگرده؟؟ دخترم چی؟؟ یا امام رضا قول داده بودم ک دخترم بدنیا اومد سه تایی بیام پابوست.. پریسا خیلی ظالمی.. من صدبار گناه کردم بهت خیانت کردم اما تو یکبارب همیشه نابودم کردی.. هر روز سر خاکشون میرم.. ازشون معذرتخواهی میکنم..

1393/10/6 - 13:13

صوفياجون

تأسف آوره {-60-}

1393/10/6 - 15:26

bamdad

واقعا این اتفاق برای خودت افتاده؟
اگه اینطور باشه که... چی بگم؟!
هیچ وقت نمیتونم این کاری رو که کردی توجیه کنم
فقط میتونم بگم متاسفم
اگه نخواسته بودی کامنت بذارم اصلا چیزی نمینوشتم
بازم بگم که متاسفم ، فقط همین

1393/10/6 - 19:03

صوفياجون

بامداد این شروینه یه داستان بود واسه یه یارویی بنام مصطفی الان منظورت به کی بود نفامستم

1393/10/7 - 13:57

bamdad

چرا نفهمستی؟
خب یکم فکر کودی دِ
کیه تانم بگم خب
هَ یارویه گم دِ خاخور

1393/10/7 - 21:08

محسن

بامداد جان ب نظرت الآن مصطفی من هستم؟ {-29-}

1393/10/9 - 23:41

مرجان بانو :)

از امروز دیگه به تمام پیشنهادای #ازدواجم فکر میکنم! {-101-}

گور بابای اونی که رفته، خیلی شیک و #مجلسی میریم استقبال اونی که قراره بیاد! {-189-}

دارم معیارام هم می نویسم {-287-}

85 دیدگاه · 1393/09/16 - 14:37 ·

8

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

مرجان بانو :)

من اهل خشونت نیستم گفته بودم قبلا، الان اسید مد شده 4 لیتری اسید فقط {-7-}

1393/10/14 - 15:40

Mohammad

1393/10/14 - 15:58

رضا

مرجان واقعا خطرناک هستی مراقب بقیه باش {-7-}

محمد واقعا بریم جایی پناه بگیریم خطرناک شد {-7-}

1393/10/14 - 23:02

Mohammad

پناه چیه برادر من، خودش از دست اسید پاشا فراریه {-105-}

1393/10/15 - 08:16

رضا

مرجان بیا پاسخگو باش این محمد راست میگه ؟ {-7-}

1393/10/15 - 15:24

مرجان بانو :)

همانا آنهایی که تهمت فرار می زنند بدانندو آگاه باشند روزی پایشان ب بیمارستان فارابی باز خواهد شد {-7-}

1393/10/15 - 15:28

Mohammad

معلوم که راست میگم

1393/10/15 - 15:28

Mohammad

خب شاید بریم بیمارستان فارابی دکتر رو ببینیم

1393/10/15 - 15:29

مرجان بانو :)

تو بری اونجا که دیگه کارت تمومه... میگم دکتر جان بیا که برات نمونه آزمایشگاهی آوردم.... {-18-}

1393/10/17 - 09:05

Mohammad

دکتر با من رفیقه

1393/10/17 - 09:20

مرجان بانو :)

فاطمه
چقدر آواتارت قشنگه.... بوووووووس {-41-}

7 دیدگاه · 1393/09/15 - 12:58 ·

8

دیدگاه

Mohammad

یکی نیست به ما تبریک بگه
✔♥Дℓɨ♥✔

1393/09/15 - 13:21

مرجان بانو :)

میدونستم چقدر حسودین شما پسرا..... {-200-}
تو آواتارت رو عوض کن ، من عروسی میگیرم برات تبریک که جای خود داره {-62-}

1393/09/15 - 13:41

Mohammad

داشتم ادای تو رو در می آوردم
چی؟؟؟ عروسی؟؟؟ ، همون یه بار واسه هفت پشتم بسه

1393/09/15 - 13:43

مرجان بانو :)

وااااااا مگه قرارع تو خرج کنی؟ من خودم خواهر شوهرم دارم پولدارم میشم خرج میکنم برات داداش.... تو فقط وایسا دست بزن و خوش بگذرون.... {-151-}

پریشب ها یه نفر ✔♥Дℓɨ♥✔تو راز سرخ داشت آهنگ گوش میداد تحقیق کردیم {-163-} دیدیم متن آهنگ اینه:
کفتر کاکل بسر های های....
{-213-}

1393/09/15 - 13:49

Mohammad

1393/09/15 - 13:51

مرجان بانو :)

یه خورده که گذشت آهنگ بعدی پلی شد:
یه حلقه طلایی اسمت روش نوشتم....
میخوام بیام دستت کنم بیای تو سرنوشتم......
{-204-}

1393/09/15 - 13:53

فاطمه

مرسي عزيزم {-81-}

1393/09/17 - 11:07

Mohammad

زندگی،
زنجیره ای از آغازهاست…
تا به رویاهایمان رنگ واقعیت ببخشیم.
امیدوارم تمامی آغازهای تو،
از نیزه های آفتاب پر فروغ گردند.
و تمامی رویاهای تو،
گرمی پیروزی را نوید دهند
تولدت مبارک آبجی خانوم، انشاالله به تمام آرزوهای خوبت برسی

جشن بمونه واسه بعد ماه محرم

اصن خدا رو چه دیدی یهو میبینی بعد ماه محرم و صفر عروس میشی ما رو هم دعوت میکنی واسه عروسیت

6 دیدگاه · 1393/08/10 - 09:10 ·

5

مرجان بانو :)

شب است ماه درآسمان همچون
عروسی زیبا میدرخشد ستاره ها
دور عروس شب حلقه زده اند
ابرها به زیبایی آسمان میافزاید
ومن مست ومبهوت این همه
زیبایی انگشت به دهان مانده ام
وچه زیبا آفرید این همه زیبایی را
ومن چه نا شکرانه از غم ودلتنگی نالیدم

... ادامه

2 دیدگاه · 1393/07/27 - 11:13 ·

4

یافتن پست: #عروسی

تفکیک