shaghayegh(پارتی_السلطنه)
الان یادم اومد یه چیز بگم بخندین:
یکی از فامیلامون ۵ سالشه اسمش اتنا س عمش تعریف میکرد
میگفت تو جاده یه قم یه غرفههای هست که قران بخوانید جایزه بگیرید بود
آتنا رو بردیم با کلی عزت و احترام گذشتنش پشت میکروفن!
آتنا شروع کرد:
بسم الله رحمان رحیم مستمو مستم آره جردنو بستم آره ازم میترسن!
یهو همه یه مسئولین غرفه با باباشو مامانش حمله ور شدن سمت میکروفن....
ینی اینو شنیدم ترکیدم از خنده
یکی از فامیلامون ۵ سالشه اسمش اتنا س عمش تعریف میکرد
میگفت تو جاده یه قم یه غرفههای هست که قران بخوانید جایزه بگیرید بود
آتنا رو بردیم با کلی عزت و احترام گذشتنش پشت میکروفن!
آتنا شروع کرد:
بسم الله رحمان رحیم مستمو مستم آره جردنو بستم آره ازم میترسن!
یهو همه یه مسئولین غرفه با باباشو مامانش حمله ور شدن سمت میکروفن....
ینی اینو شنیدم ترکیدم از خنده