یافتن پست: #عشق

zahra
zahra
شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگمکه چون شب‌بو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم



مرا چون آینه هر کس به کیش خود پنداردو الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگم



شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندمهمان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم



اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیستکه من گریانده‌ام یک عمر دنیا را به آهنگم



به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق استفراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم



“مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید”همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/9 - 10:29 ·
2
Majid
10832244_1516427125300035_371965310_n.jpg Majid
به اون روزها که شعر من پوسید
به عشق اون که آخرین بیتش هم بوسید
به اون که با بد و خوبم ساخــــت ... به اون که بردم بــرد ، باختم باخـــت ...
گذشت از حس و دل و لذت بدنــــش ... نگران ِ دست ِ مــن بود ، نه ضربه ها به تـــنــش
... منو ببخش عزیزم ، منم یه انسانم ...نه از ترحم و حس عذاب وجدانم ...تو فرصت من شو برای جبرانم ...
نمیدونم من نبودم ، عزیزم چیا کشیـــدی ...
ولی خـب میدونم آره ، مثل ِ من عــاشق نـدیـدی ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/9 - 02:40 ·
4
Majid
سلطانم.jpg Majid
تو بر جایی نشستی که به احترام تو برپاست


تو هر گوشه از این قلبم سر جا دادنت دعواست


من و تو نداریم...


منو تو نداریم...


همه عشقی دارن...


من و تو نداریم...


اگر که لج کنی با من


اگر که دیر برگردی


یه روز هستی کنار من


منم سردم تو هم سردی


میدونستم تو رودرواسی میمونی


زمانی که بهم گفتی میمونم


هنوزم تو واسم غریبه نیستی


هنوزم تو رو از خودم میدونم
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/9 - 02:33 ·
4
حامد دراگون
حامد دراگون
متني بسيار زیبا
از مرحوم "حسین پناهی"

آري از پشت كوه آمده ام
چه ميدانستم اينور كوه بايد
براي ثروت ، حرام خورد
براي عشق ، خيانت كرد
براي خوب ديده شدن.، ديگري را بد نشان داد
وبراي به عرش رسيدن ، بايد ديگري را به فرش كشاند.....
وقتي هم با تمام سادگي دليلش را ميپرسم ، ميگويند:
"از پشت كوه آمده!"....
ترجيح ميدهم به پشت كوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم بازگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اينكه اينور كوه باشم و گرگ!
... ادامه
حامد دراگون
حامد دراگون
یه مطلب فوق العاده که شاید ساعتی بهش فکر کردن ارزشش رو داشته باشه:

اگر:
A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

برابر باشد با:

1 , 2 , 3 , 4 , 5 , 6 , 7 , 8 , 9 , 10 , 11 , 12 , 13 , 14 , 15 , 16 , 17 , 18 , 19 , 20 , 21 , 22 , 23 , 24 , 25 , 26
باشد
آیا برای خوشبختی و موفقیت، تنها تلاش سخت کافیست؟
Hard work=تلاش سخت
H+a+r+d+w+o+r+k=8+1+18+4+23+15+18+11= 98%

آیا دانش ما را 100% به موفقیت می رساند؟
Knowledge=دانش
K+n+o+w+l+e+d+g+e=11+14+15+23+12+5+4+7+5= 96%

عشق چطور؟؟؟
Love=عشق
L+o+v+e=12+15+22+5= 54%

خیلی از ما فکر میکردیم که اینها مهمترین باشند؛
اما نه...!!!
پس چه چیز 100% را میسازد ؟؟؟
پول
Money=پول
M+o+n+e+y=13+15+14+5+25= 72%

اینها کافی نیستند؛
پس برای رسیدن به اوج چه باید کرد؟؟؟
...
...
...
...
...
نگرش...!!!
Attitude=نگرش
A+t+t+I+t+u+d+e=1+20+20+9+20+21+4+5= 100%

آری...
اگر نگرشمان را به زندگی، کارمان، گروه و عشقمان عوض کنیم، زندکی 100% عوض خواهد شد...
نگرش، همه چیز را عوض میکند
نگاهت را تغییر بده و چشمانت را بشور؛
همه چیز عوض میشود
... ادامه
zahra
zahra
دنبال یه شعر یا یه مطلب تازه بودم که رنجم رو دردم رو عشقم رو به تصویر بکشم چیزی که یه کم آرومم کنه چیزیکه حرف دلم باشه توی ادبیات ما پره از این اشعار انگار هرکسی یکبار زهر عشق رو چشیده و به دنبال اون زهر بیوفایی و اینکه کسی قلبش رو لگد کنه انگار من تنها نیستم اما این بازهم دردی از من درمان نمیکنه بغض به سختی گلوی من رو میفشاره چشمهام داره میباره اما بغضم خالی نمیشه قلبم انگار زیر لگدهای تو به خاک و خون کشیده شده چه درد عجیبی چه درد وحشتناکی در قلبم احساس میکنم. منکه بچه نیستم منکه سالها زیستمو احساسم رو به هیچکس ارزانی نداشتم و تو وتو وتو ای کاش هیچگاه تو رو نمیدیدم ای کاش هرگز ملکه ای نبودم که تو سرسپهدار فدائیان من باشی ای کاش هنوز همون سرسخت با اراده دیروز بودم که قلبم فقط در تسخیر آرزوهای بلندم بود. من و عشق و درد بیوفایی و رسوایی؟ اینها کی و کجا کنار هم جمع شدند که حالا دارند ذره ذره وجود من رو نابود میکنند. ای خدا قلب آزاد من کو؟ ای خدا زهرای تو چه شد؟ ای خدا التیام من تو بودی درد من تو و درمان من تو بودی پس چطور به این رنج مبتلا شدم؟ خدایا این از حد طاقت من فراتررفته تو بگو چه کنم.
متین (میراثدار مجنون)
Mohammad
Mohammad
خیال انگیز
خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر ازین عیبی که میدانی که زیبایی
من از دلبستگی های تو با ایینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق تر از مایی
بشمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلس افرو.زی تو ماه مجلس آرایی
منم ابر و تویی گلبن که می خندی چو می گریم
تویی مهر و منم اختر که م یمیرم چو می ایی
مراد ما نجویی ورنه رندان هوس جو را
بهار شادی انگیزی حریف باده پیمایی
مه روشن میان اختران پنهان نمی ماند
میان شاخه های گل مشو پنهان که پیدایی
کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو
دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشایی
مرا گفتی : که از پیر خرد پرسم علاج خود
خرد منع من از عشق تو فرماید چه فرمایی
من آزرده دل را کس گره از کار نگشاید
مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی
رهی تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن
که با این ناتوانی ها بترک جان توانایی

دیدگاه · 1393/10/7 - 13:00 ·
6
zahra
zahra
من به مردي وفا نمودم و او

پشت پا زد به عشق و اميدم

هر چه دادم به او حلالش باد


غير از آن دل كه مفت بخشيدم



دل من كودكي سبك سر بود

خود ندانم چگونه رامش كرد

او كه مي گفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم به جامش كرد؟



اگر از شهد آتشين لب من

جرعه اي نوش كرد و شد سرمست

حسرتم نيست زآنكه اين لب را

بوسه هاي نداده بسيار است



باز هم در نگاه خاموشم

قصه هاي نگفته اي دارم

باز هم چون به تن كنم جامه

فتنه هاي نهفته اي دارم



باز هم مي توان به گيسويم

چنگي از روي عشق ومستي زد

باز هم مي توان در آغوشم

پشت پا بر جهان هستي زد



باز هم مي دود به دنبالم

ديدگاني پر از اميد و نياز

باز هم با هزار خواهش گنگ

مي دهندم بسوي خويش آواز



باز هم دارم آنچه را كه شبي

ريختم چون شراب در كامش

دارم آن سينه را كه او مي گفت

تكيه گاهيست بهر آلامش



زانچه دادم به او مرا غم نيست

حسرت و اضطراب و ماتم نيست

غير از آن دل كه پر نشد جايش

به خدا چيز ديگرم كم نيست



كو دلم كو دلي كه برد و نداد

غارتم كرده، داد مي خواهم

دل خونين مرا چكار آيد

دلي آزاد و شاد مي خواهم



دگرم آرزوي عشقي نيست

بي دلان را چه آرزو باشد

دل اگر بود باز مي ناليد

كه هنوزم نظر به او باشد



او كه از من بريد و تركم كرد

پس چرا پس نداد آن دل را

واي بر من كه مفت بخشيدم

دل آشفته حال غافل را
فروغ فرخزاد
متین (میراثدار مجنون)
دیدگاه · 1393/10/7 - 11:55 ·
1
zahra
zahra
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !


در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید


یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !


با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/7 - 11:52 ·
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
متین (میراثدار مجنون)
داداش گلم، تولدت مبارک{-35-}
{-217-}
آرزو دارم بهترین ها برات اتفاق بیفته... و به همه آرزو های خوب ات برسی...
برایت روزهایی سرشار از شادی و زیبایی و عشق آرزومندم{-142-}
شاد، تندرست و موفق باشی{-35-}
zahra
zahra
هرروز او متولد میشود؛
عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد...
و قرن هاست كه او؛ عشق می كارد و كینه درو می كند چرا كه در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می اورد كه تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می كند ... و اینها همه كینه است كه كاشته می شود در قلب مالامال از درد...! و این, رنج است


زن عشق می كارد و كینه درو می كند... دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر... می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی .... برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج كنی ... در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو ... او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی ... او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی...او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد ... او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ... او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر .....
دکتر شریعتی
متین (میراثدار مجنون)
دیدگاه · 1393/10/6 - 22:40 ·
2
bamdad
bamdad
کس ندارد هنر زاهد و انسان بودن

روزگاری که کثافت هنر چشمان است

بیخودی سعی نکن جلوه کنی انسانی

ارزش هر نفسی پاکی آن چشمان است

تو چقدر پیش خودت ارزش و باور داری

زینت و حجب و حیا ثروت با عقلان است

بارها پیش خدا خم شده ایم وعقبش آنچه نباید کردیم

او چقدر خط بکشد، فاصله اش تا دل ما چندان است

جان ببخشای مرا ،هر چه ندارم بر جای

عشق و خون و جگرم در قفس شیران است

حس شعرم بخدا کور شد از بس به غلط افتادم

نکند فکر کنی کار تو از چشم خدا پنهان است

{-167-}
zahra
zahra
میراثدار مجنون بادقت بخون شاید اینها آخرین کلماتی باشه که بین ما رد و بدل میشه. روز اولی که باهات آشنا شدم بهت گفتم اگه قصدت دوستی باشه و چیزی جز ازدواج من نیستم و تو گفتی با این مسافت بین ما چه چیزی جز ازدواج میتونه ما رو به هم نزدیک کنه و من و تو بهم نزدیک شدیم به تو دلبستم و گمانم این بود که تو هم دلبسته ای از عشق میگفتی از میراثی که از مجنون به تو رسیده از روز نخست حرف بین ما خدا بود و امام حسین و حضرت عباس. تو سرسپهدار فداییان من بودی و من ملکه تو. چقدر کودکانه باورت کردم افسوس افسوس. تو از فاطمه گفتی که بالاخره مخش رو زدی و رفت ازدواج کرد و من گفتم مخ منو نمیتونی بزنی من بیخ ریش خودتم از سارا گفتی گه چقدر دور و برته و تو حتی به دستهاشم نگاه نمیکنی حالا من موندم قصه من رو داری برای کدام بینوای دیگه تعریف میکنی. اما من باورت کردم میتن. حالا برای کنار گذاشتن من هزار و یک دلیل پیدا کردی و من مات ومبهوت جز این فضای مجازی حالا که حتی موبایلتم خاموش کردی هیچ جایی نمونده که فقط تولدت رو بهت تبریک بگم@Matin_dada
... ادامه
zahra
zahra
میراثدار مجنون بادقت بخون شاید اینها آخرین کلماتی باشه که بین ما رد و بدل میشه. روز اولی که باهات آشنا شدم بهت گفتم اگه قصدت دوستی باشه و چیزی جز ازدواج من نیستم و تو گفتی با این مسافت بین ما چه چیزی جز ازدواج میتونه ما رو به هم نزدیک کنه و من و تو بهم نزدیک شدیم به تو دلبستم و گمانم این بود که تو هم دلبسته ای از عشق میگفتی از میراثی که از مجنون به تو رسیده از روز نخست حرف بین ما خدا بود و امام حسین و حضرت عباس. تو سرسپهدار فداییان من بودی و من ملکه تو. چقدر کودکانه باورت کردم افسوس افسوس. تو از فاطمه گفتی که بالاخره مخش رو زدی و رفت ازدواج کرد و من گفتم مخ منو نمیتونی بزنی من بیخ ریش خودتم از سارا گفتی گه چقدر دور و برته و تو حتی به دستهاشم نگاه نمیکنی حالا من موندم قصه من رو داری برای کدام بینوای دیگه تعریف میکنی. اما من باورت کردم میتن. حالا برای کنار گذاشتن من هزار و یک دلیل پیدا کردی و من مات ومبهوت جز این فضای مجازی حالا که حتی موبایلتم خاموش کردی هیچ جایی نمونده که فقط تولدت رو بهت تبریک بگم@Matin_dada
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/6 - 19:20 ·
omid khomar
2j28cqw.jpg omid khomar
می‌دونی قشنگترین احساس چه وقتیه؟ وقتی برمی‌گردی یواشکی به عشقت نگاه کنی می‌بینی که اونم داشته بهت نگاه می‌کرده…
دیدگاه · 1393/10/5 - 17:53 ·
2
bamdad
bamdad
دیکته سال 1393:
سر سطر بنویس
کار پسران و دختران قلیان
مادران دق مرگ
پدران سگ دو برای نان
بنویس
بابا نای نان دادن ندارد
بابا سهمیه ای برای استخدام ندارد
بنویس
آن بچه سرطان دارد. هزینه هر آمپولش بیشتر از 1 میلیون تومان است. خانه آنها پایین شهر است. اشک چشمهای مادرش مروارید دارد.
بنویس
تلاش بی ثمر.
صاحب خانه بابا را جواب کرد
حاج رحیم برای چندمین بار به حج می رود
بابا پول قبض آب ندارد
بنویس
اهل محل برای ساختن مسجد پول جمع می کنند اما سقف خانه ما چکه میکند
بنویس
پسر همسایه ما از گرسنگی مرد اما در مجلس ختمش گوسفند سر بریدند
بنویس... عشق و محبت بی معنی ترین کلمه ها هستند چون آدمها آنقدر خودخواه و مغرورند ک اگر کسی رو به مرگ باشد و فقط ذره ای محبت بخواهد تا در آرامش باشد، به راحتی از او دریغ می کنند
بنویس در سرزمین من همه

یا سنگ می‌فروشند...
یا سنگ می زنند...
یا سنگ می اندازند...
یا سنگ دل اند...
یا نگاهشان سنگین است...
بنویس زندگیمان سخت آسان می گذرد

:(
دیدگاه · 1393/10/4 - 19:40 در Lawless ·
5
zahra
zahra
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

باور مکن که طعنه ی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب می گزد چو غنچه ی خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو می کشم
استاد شهریار
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/3 - 22:28 ·
3
zahra
zahra
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
شاعر: فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/3 - 22:12 ·
2
صوفياجون
10846236_808034972577277_1540357942717568260_n.jpg صوفياجون
bamdad
bamdad
اندکی نومیدی ازاین جهان سردوماتم زده.... اندکی سکون.... اندکی رهایی ازتوهم وخیال.. درست درهمین لحظه عشق شعله ورمی شود!! ومن تورا ،نه بانوردیدگان خویش، که بانورعشق می یابم!! جایی همین نزدیکی! جایی در درون خود!!

{-41-}
دیدگاه · 1393/10/1 - 21:14 ·
2
bamdad
kelas-khandeh.mihanblog.com .jpg bamdad
مجری: بچه ها اگه گفتین امشب چه شبیه؟
پسرعمه: شب مراد است امشب!
کلاه قرمزی: امشب شب بخور بخوره!
مجری: تو شب یلدا که فقط خوراکی نمیخورن،باید فال هم بگیریم
فامیل: آقای مجری آینده ما که معلومه،قطعاٌ بدبخت تر از اینی که هستیم میشیم! این که دیگه فال نمیخواد!
مجری: میدونین امشب طولانی ترین شب ساله؟
کلاه قرمزی: طولانی ترین شب سال اون شبیه که فرداش میخوان از طرف مدرسه ببرنتون اردو! هرچی میگذره صبح نمیشه!
مجری: راستی گفتی مدرسه،شماها تکلیف فرداتون رو انجام دادین؟
پسرعمه: ای بابا هرچی خورده بودیم پرید!


یلدا مبارک
:)
iman
iman
سلامتیه دختری که وقتی بنز واسش بوق زد پیشه خودش گفت پیکان گوجه ای عشقمو عشقه بعد ماشین بنز زد لهش کرد . . .

نتیجه گیری :دختر خانوم وسط خیابون راه نرو هرکی واست بوق زد دلیل نمیشه که بخواد باهات دوس بشه
... ادامه
دیدگاه · 1393/09/29 - 14:58 ·
7
bamdad
bamdad
در امتداد قصه ام، در اضطراب یک سفر
و از غروب جمعه ای رسیده ام به این گذر

به فکر با تو بودنم به شرط جاودانگی
بگو به رسم کودکی که تا همیشه غصه پر

دوباره بی مقدمه مرا به خلسه برده ای
به صرف نور و روشنی، به لحظه های تازه تر

به استناد چشم تو غزل گل از گلش شکفت
دِرام رنگ عشق شد و آفریده شد هنر

من اعتراف می کنم به حس دلسپردگی
به اینکه با تو زندگی دمی نمی شود هدر

نشان به آن نشان که شب دلیل یک دسیسه است
قصیده نذر می دهم به یمن رستن از خطر

کسی دسیسه می کند که ردپایش آشناست
به قصد انقراض گل؛ به حکم وحشت از تبر

به فکر با تو بودنم فقط به قدرعافیت
در این شب کلیشه ای، دقیقه های دربدر

“پوریا بیگی”

{-35-}
bamdad
bamdad
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد

گرچه من تجربه ای از نرسیدنهایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

کیستم ؟ … باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد

با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه ی بر پا شدنش می ارزد

دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد

سالها گرچه که در پیله بماند غزلم
صبر این کرم به زیبا شدنش می ارزد

“علی اصغر داوری”

{-35-}
bamdad
bamdad
عشق پرواز بلندی‌ست مرا پر بدهید
به من اندیشه از مرز فراتر بدهید

من به دنبال دل گمشده‌ای می‌گردم
یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید

تا درختان جوان، راه مرا سد نکنند
برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید

یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید
باغ جولان مرا بی در و پیکر بدهید

آتش از سینه آن سرو جوان بردارید
شعله‌ اش را به درختان تناور بدهید

تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند
به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید

عشق اگر خواست، نصیحت به شما، گوش کنید
تن برازنده او نیست، به او سر بدهید

دفتر شعر جنون‌ بار مرا پاره کنید
یا به یک شاعر دیوانه دیگر بدهید

{-35-}
صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ