یافتن پست: #فروشنده

Noosha
faghr51-y.jpg Noosha
دخترک پولهای مچاله شده که از وزن کردن مردم جمع کرده بود رو گذاشت جلوی فروشنده و گفت:

ببخشید یک کمربند برای روز پدر میخوام

فروشنده: چه جنسی باشه؟

دخترک: فرقی نمیکنه، فقط دردش کم باشه....
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/18 - 12:08 ·
7
نگار
نگار
یارو میره سمعک بخره فروشنده میگه:

همه جورشو داریم از هزار تومنی تا یک میلیون تومنی

طرف میپرسه: هزارتومنی اش چطوری کار می کنه؟

فروشنده میگه: این اصلا کار نمیکنه فقط مردم با دیدنش بلندتر حرف می زنن!
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/17 - 00:37 ·
7
Mostafa
Mostafa
دیدین چی شد ؟؟؟؟؟
↓↓
↓↓
↓↓
↓↓
↓↓
اومدم یه بوگاتی ویرون بخرم صاحبش سر یه حرف کوچیک دَبه کرد ،
همه چی رو اوکی کردیم فقط من گفتم پول ندارم ....
بهش بر خورد !!
:|
کصافط معلوم بود فروشنده نیست
saeid
saeid
یارو میره سمعک بخره فروشنده میگه: همه جورشو داریم از هزار تومنی تا یک میلیون تومنی.
طرف میپرسه: هزارتومنی اش چطوری کار می کنه؟ فروشنده میگه: این اصلا کار نمیکنه فقط مردم با دیدنش بلندتر حرف می زنن!!!........{-33-}{-18-}
دیدگاه · 1391/08/5 - 23:29 ·
6
Mostafa
Mostafa
تو مغازه خرازی وایساته بودم،که دختر اومد تو...
می خواست بگه،کش نیم سانتری دارید؟(از این ها که قطرشون نیم سانته)
گفت نیم سانت کش بید...
و جالب تر از اون فروشنده بود که جدی گرفته بود و با دقت داشت کش را میکشید تا نیم سانتر جدا کنه بده...
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/30 - 01:07 ·
5
Mostafa
Mostafa
بیاندیش ... نخند
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب.
نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند!
...به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،
به راننده ی چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که چرت می زند،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،
به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلاممی گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که باکیفی بردو
... ادامه
Mostafa
Mostafa
دمپایی پلاستیکی واسه حموم خریدیم ، توش یه کاغذه که روش نوشته در صورت بروز هرگونه اشکال لطفا به فروشنده مراجعه فرمایید...
الان ذهنم درگیر اینه که اشکالی که در مواجهه با دمپایی پلاستیکیِ حموم ممکنه بروز کنه چی میتونه باشه مثلا؟!؟!؟!...
... ادامه
Mostafa
Mostafa
راهنمای مشاغل در ایران

راهنمای مشاغل در ایران ...

قصاب: مرتیکه ی چاقوکش

کارگر: مرتیکه‌ی حمّال

فروشنده‌ی خدمات یا کالا: مرتیکه‌ی دلّال

آرایشگر: زنیکه‌ی فاحشه

ورزشکار: مرتیکه‌ی تنه‌لش

بازرگان: مرتیکه‌ی دزد

مهندس راه و ساختمان: مرتیکه‌ی عمله

پزشک: مرتیکه‌ی قاتل

طنزپرداز: مرتیکه‌ی دلقک

نوازنده: مرتیکه‌ی مطرب

شاعر: مرتیکه‌ی بی عار

دانشمند: مرتیکه‌ی بیکار

سخن‌ور: مرتیکه‌ی ورّاج

منتقد: مرتیکه‌ی عقده‌یی

قاضی: مرتیکه‌ی بی‌وجدان

سیاستمدار: مرتیکه‌ی حرومزاده
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/7 - 00:09 ·
5
محمد
محمد
رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارین،
میگه بال مرغ؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپیما، چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم !
... ادامه
دیدگاه · 1390/09/18 - 00:19 ·
2
abbasali
abbasali
رفتم تو ماهی فروشی به فروشنده می گم :آقا یه ماهی قزل آلا بدین.میگه : واسه خوردن میخای؟میگم: پـَـ نـَـ پـَـ اومدم واكسن هاری و كزازشو بزنم و برم
***************************
با دوستم رفتیم کشتارگاه میگه:اه اه اینجا چه بوی گوسفندی میاد.گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ میخواستی بوی اش رشته بیاد.
... ادامه
abbasali
abbasali
یک خانم روسی و یک آقای آمریکایی با هم ازدواج کردند و زندگی شادی را در سانفرانسیسکو آغاز کردند .طفلکی خانم ، زبان انگلیسی بلد نبود اما می توانست با شوهرش ارتباط برقرار کند. یک روز او برای خرید ران مرغ به مغازه رفت.اما نمی دانست ران مرغ به زبان انگلیسی چه می شود . برای همین اول دست هایش را از دو طرف مانند بال مرغ بالا و پایین کرد و صدای مرغ درآورد. بعد پایش را بالا آورد و با انگشت رانش را به قصاب نشان داد . قصاب متوجه منظور او شد و به او ران مرغ داد. روز بعد او می خواست سینه مرغ بخرد. بازهم او نمی دانست که سینه مرغ به انگلیسی چه می شود. دوباره با دست هایش مانند مرغ بال بال زد و صدای مرغ درآورد. بعد دگمه های پالتو اش را باز کرد و به سینه خودش اشاره کرد . قصاب متوجه منظور او شد و به او سینه مرغ داد. روز سوم خانم ، طفلک می خواست سوسیس بخرد. او نتوانست راهی پیدا کند تا این یکی را به فروشنده نشان بدهد. این بود که شوهرش را به همراه خودش به فروشگاه برد............<br><br><br><br><br><br>{-72-}<br><br><br><br><br><br><br><br><br><br><br> خیلی منحرفید! حواستون کجاست ؟ شوهرش انگلیسی صحبت می کرد
abbasali
abbasali
رفتم سوپری گفتم یک نوشابه زرد بدید

فروشنده گفت: منظورتون نوشابه پرتقالی که نارنجی رنگه؟

گفتم: بله، منظورم همون بود. ببخشید

(ستاد مبارزه با فتنه پـ نـ پـ واحد فرهنگسازی به جای حاضر جوابی)
... ادامه
abbasali
abbasali
رفتم کفش بخرم یه کفش پوشیدم خوشم اومده میگم همینو میخوام فروشنده میگه اون لنگشم بدم میگم پـَـ نـَـ پـَـ بده پسر حاکم پیدام کنه{-126-}
abbasali
abbasali
یارو با نامزدش رفته طلافروشی حلقه بخره ... فروشنده میگه واسه نامزدی میخواین؟! پـَـ نـَـ پـَـ سره صحنه فیلمبرداری ارباب حلقه ها بودیم، حلقه کم آوردیم، اینه که مزاحم شما شدیم
... ادامه
abbasali
abbasali
رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارین، میگه بال مرغ؟ پـَـ نـَـ پـَـ بال هواپیما، چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم
abbasali
abbasali
دختره رفته مغازه میگه مایع سفید کننده دارین؟ فروشنده میگه واسه کف دستشور و حموم میخواین؟ دختره میگه: پَ نَ پَ کرم سفید کننده گرونه، میخوام بجاش از این واسه صورتم استفاده کنم !{-125-}
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ