یافتن پست: #فروشنده

محـبـوبـهـ
محـبـوبـهـ
رفتم هِل سبز بخرم، فروشنده گفت چند بسته میخوای؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفتم: هله دان دان دان هله یدانه یدانه :|

انداختم بیرون {-7-}
iman
iman
یارو میره بقالی ، میگه : ببخشید آقا بستنی هاتون پاکــه ؟؟

فروشنده ِ میگه : نه ریدم توشون
دیدگاه · 1392/07/6 - 00:23 ·
4
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
غضنفر میره آمریکا هات داگ بخوره!
غضنفر :
give me a hot dog
فروشنده :to go?
نه پدرسگ تو نون....
MahnaZ
MahnaZ
....
می خواست تا یک سخنگو بخرد،
های متعددی را دید و قیمت و را پرسید.
گفت: " این ؟ سه چهار میلیون ! ... و
دلیل آورد: - " این میگه، تموم شعرای ، ، و 3فروغ رو از !"
به دنبال ، یکی پیدا کرد که بود اما هنوز و داشت،
رو به گفت: " پس این را می خرم که است و نباید باشد"
- این؟!... ، قیمت این بالای شش هفت میلیونه...
چون تمام اشعار و و رو از نا امید نشد و
دیگری پیدا کرد که حسابی بود،
گفت: " این که است و حتماً ... "
- این؟!... ، قیمت اش بالای پونزده شونزده میلیونه...
چون اشعار و و رو ...
که نمی خواست دست خالی برگردد به دیگری اشاره می کند که
و بر بی حرکت افتاده و هایش هوا بود....
انگار هم نمی کشید.
"- این یکی را می خرم که پیداست ، که نمی زند،
حتماً هیچ هم ندارد و باید خیلی باشد..."
- این یکی؟!... اصلاً ! قیمت این بالای شصت هفتاد میلیونه!
"- آخه چرا؟ مگه اینم می خونه؟"
"- نه...! نمی خونه،
حتی ندیدم تا امروز بزنه،
اصلا هیچ کاری نمی کنه...
اما این سه تا طوطی دیگه بهش میگن !
... ادامه
iman
iman
يارو میره میوه فروشی میگه:خیارقلمی برای جلوی مهمون میخوام داری؟

فروشنده میگه: نه سالادی دارم برای عقب مهمون‬ :))
دیدگاه · 1392/06/27 - 15:44 ·
7
iman
iman
رفتم به مغازه دوستم ، دیدم یه دختر شاکی اومد تو، لپ تابشو کوبید رومیز ، به فروشنده گفت که لپتابتون خرابه من اینو نمیخوام .
فروشنده : چرا ؟ :o
دختره : من نمیتونم اطلاعات لپ تاب قدیمیم و روی این بریزم !
فروشنده : خانم امکان نداره ، میشه لطفا این کارو جلوی من انجام بدین ؟
دختره لپ تاپاشو روشن کرد ، یه موس هم از کیفش درآورد !
- روی فایل مورد نظرش با موس راست کلیک کرد و Cut رو انتخاب کرد .
- موس رو از اون لپ تاب جدا کرد .
- بعدش با دقت موس و برداشت و به لپ تاب جدیده وصل کرد .
- دوباره راست کلیک کرد و از اونجا Paste رو زد !
.
.
.
.
.
- فروشنده سکته کرد مرد !
دیدگاه · 1392/06/27 - 15:33 ·
9
iman
iman
مردی برای تولد همسرش به شیرینی فروشی محل تلفن زد تا کیک او را سفارش دهد.
فروشنده پرسید که چه پیغام تبریکی روی کیک بنویسد؟

مرد فکری کرد و گفت بنویسید: با اینکه داری پیرتر میشوی ولی هر روز بهتر میشوی :) فروشنده پرسید چه جوری این پیغام را بنویسد. مرد گفت:خب، "با اینکه داری پیرتر میشوی" در بالا و "ولی هر روز بهتر میشوی" در پایین مهمانی شروع شد، پاسی از شب گذشته بود که کیک ارسال شد. در جعبه کیک که باز شد مهمانها شوکه شدند ،چون روی کیک نوشته شده بود : با اینکه داری پیرتر میشوی در بالا ، ولی هر روز بهتر میشوی در پایین !!!!
دیدگاه · 1392/06/26 - 01:13 ·
8
amir hossein
amir hossein
یارو زنگ ميزنه پيتزا فروشي ميگه يه پيتزا مي خواستم. فروشنده ميگه . به نام ... ؟ ميگه . آخ آخ . ببخشيد .به نام خدا , يه پيتزا مي خواستم !
دیدگاه · 1392/05/24 - 15:10 ·
5
iman
iman
دختره می ره لوازم التحریر فروشی می گه آقا شما کارت « تو تنها عشق منی » دارید ؟
فروشنده می گه : بله داریم
دختره می گه : پس ده تا بهم بدین . . . !
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/24 - 11:41 ·
3
نگار
نگار
با داداشم رفتیم بوتیک اون جنسی که می خواستم نبود
به فروشنده میگم ببخشید ما یه دور بزنیم برمیگردیم …
دادشم برگشته به فروشنده میگه :
دروغ میگه از صبح به ده نفر دیگه هم همینو گفته ، شما منتظر ما نباشین !
... ادامه
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
رفتم به مغازه دوستم، دیدم یه دختر شاکی اومد تو، لپ تابشو کوبید رومیز، به فروشنده گفت که لپتابتون خرابه من اینو نمیخوام.
فروشنده: چرا؟
دختره: من نمیتونم اطلاعات لپ تاب قدیمیم و روی این بریزم !
فروشنده: خانم امکان نداره، میشه لطفا این کارو جلوی من انجام بدین؟
.
...
....
دختره لپ تاپاشو روشن کرد، یه موس هم از کیفش درآورد
-روی فایل مورد نظرش با موس راست کلیک کرد و cut

رو انتخاب کرد.

-موس رو از اون لپ تاب
جدا کرد.

-بعدش با دقت موس و برداشت و به لپ تاب جدیده وصل کرد.

رو زد PASTE !!!!- دوباره راست کلیک کرد و از اونجا
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/21 - 22:10 ·
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
امروز رفتم داروخونه
بعد یه پسرِ اومد ابرواش از ابروای ننه منم باریکتر بود
شل و ولم را میرفت
اومد با کلی عشوه به فروشنده گفت: ببخشیــــــد ضد آفتاب داریـــــــن؟
یه نگا بهش کردم گفتم: نوار بهداشتی نمیخوای؟؟؟
بعد گفت: چی گفتییی؟
منم دیدم الان میخواد گیس کشی را بندازه بی سروصدا رفتم سمت افق
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/21 - 16:03 ·
3
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﻭﺍﺳﺶ ﺩﺳﺘﮑﺶ ﺑﺨﺮﻡ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﺵ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﭼﻪ ﺳﺎﯾﺰﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﻭﺍﻻ، !

ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ؟

ﻣﻨﻢ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ ﻫﻤﯿﻨﻪ .

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﻋﺸﻮﻩ ﻭ ﻧﺎﺯ ﮔﻔﺖ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﻪ ﻻﺯﻡ ﻧﺪﺍﺭﯾﻦ؟؟؟

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﯾﻪ ﺷﻮﺭﺗﻢ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﻭﺟﺪﺍﻧﻢ ﻧﺬﺍﺷﺖ )
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/21 - 15:06 ·
3
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
دختره می ره لوازم التحریر فروشی می گه آقا شما کارت «تو تنها عشق منی» دارید….
فروشنده می گه: بله داریم
دختره می گه: پس ده تا بهم بدین…..!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/20 - 12:23 ·
6
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
واسه ماشین پسر خالم میخواستیم بریم ضبط بخریم من بهش گفتم اگه بتونیم از این ضبطایی که از رو ماشینا میدزدن پیدا کنیم خیلی ارزونتر در میاد.حالا رفتیم تو مغازه پسر خالم برگشته به فروشنده میگه:داداش ضبط دزدی تمیز چی داری؟!هیچی دیگه کلی به یارو توضیح دادم که این طفلی عقب موندست و منظوری نداشته
... ادامه
saeid
19998114939211110521411125112321514322966.jpg saeid
تست میزان شجاعت
صوفياجون
images.jpg صوفياجون

نام کامل:BEYONCE GISELLE KNOWLES
اسامی مستعار:JUJU-MOTHE-BEE
تاریخ تولد: 4 سپتامبر 1981.
محل تولد: تگزاس.
شغل: خواننده، بازیگر، ترانه سرا، تهیه کننده.
قد: 170 سانتی متر.
نام پدر:MATHEW KNOWLES----شغل: فروشنده تجهیزات پزشکی و مدیر برنامه های بی یانسه.
نام مادر:TINA BEYONCE---شغل: طراح لباس.
خواهر:SOLANGE KNOWLES----شغل: خواننده. {-35-}{-35-}{-35-} عاشقشم{-41-}
MahnaZ
MahnaZ
نقش معلم پرورشی تو مدرسه مث نقش مداد سفید تو مداد رنگیا بود !

اگه شما لیسانس حالگیری داری
ما هم فوق تخصص انتقام داریم !
گفتم که در جریان باشی...{-27-}

یک شباهت اساسی بین مهندس های کامپیوتر و دکترها هست!
و اونم اینه که از هر چی سر در نمیارن می گن ویروسه!

ﺑﺎﺑﺎ : ﻣﻨﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﻳﺎ ﻣﺎﻣﺎنُ ؟
ﭘﺴﺮﺑﭽﻪ : ﻫﺮ ﺩﻭ ﺗﺎﺗﻮنُ
ﺑﺎﺑﺎ : ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﻩ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺗﻮ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺮﻯ ؟
ﺑﭽﻪ : ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ
ﺑﺎﺑﺎ : ﺧﻮﺏ ﺍﻳﻦ ﻳﻨﻰ ﺗﻮ ﻣﺎﻣﺎﻧﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﺩﻳﮕﻪ
ﺑﭽﻪ : ﻧﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﺎﺑﺎ : ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﻩ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺗﻮ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺮﻯ ؟
ﺑﭽﻪ : ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ
ﺑﺎﺑﺎ : ﭼﺮﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ؟؟؟
ﺑﭽﻪ : ﭼﻮﻥ ﻗﺒﻼً ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺑﻮﺩﻡ :))
ﺑﺎﺑﺎ {-9-}

ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﻳﻪ ﭼﻴﻨﻴﻪ ﻣﻴﺮﻩ ﺑﺎﻻﻱ ﻛﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻣﻴﺰﻧﻪ:
“ﺳﺎ ﻻﻭهیو ﻻﻥ ﻫﻴﻦ ﺷﻴﻦ ﺗﺎ ﻧﻴﻲ”
ﻳﻬﻮ ﺍﺯ ﻛﻮﻩ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﺎﺩ:
کصافططط! ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﮕﻮ{-152-}

رفتم عسل بخرم فروشنده میگه عسل خوب داریم ۷۵ تومن
خوانسار هم هست ۵۷ تومن
عسل ۳ تومنی و ۵ تومنی هم داریم …
فک کنم اون آخریا دیگه آزمایش ادرار زنبور بوده !{-33-}
iman
iman
طرز لباس خریدن پسرها و دختر ها ....!!!!

پسر ها :

انتخاب کت . پرداخت پول . خارج شدن از پاساژ ( چون پسرا با کلاسن میرن پاساژ )

دخترها :

فروشنده : خب چه طور بود خانوم ؟

دختر : راستش این مانتو خیلی چاق نشونم میده... بی زحمت اون یکی مانتو رو بیارین.

فروشنده : کدوم مانتو ؟

دختر : او مانتو بالا زانوییه

فروشنده : دخترم او بلوزه

دختر : باشه اون مانتو رنگ کالباسی رو بدید

فروشنده : این یکی خوبه ؟

دختر : نه این یکی خیلی لاغر نشونم میده. اون یکی رو بدید رنگ لجنیه

فروشنده : خب خانوم حالا پسند کردید ؟

دختر : ای وای این یکی هم بلنده هم گشاده . لطفا یکم تنگ تر و کوتاه ترشو بدید ( فروشنده داره تو دلش فوش خوار مادر به دختره میده )

فروشنده : خب چی شد این یکی چه طوره ؟

دختر : نه اصلا من میرم شب با دوستم میام آخه اینجوری نمی تونم انتخاب کنم ................. ببخشید خدا حافظ

فروشنده : (تو دلش .. دختره نکبت......)
... ادامه
viz viz
viz viz
غضنفر میره تو داروخانه و می پرسه شما ” اسید استیل سالیسیلیک ” دارید؟ فروشنده میگه: منظورتوت آسپرینه؟ جواب میده : آره خودشه ؛ اسمش همش یادم میره{-18-}
دیدگاه · 1392/02/20 - 19:51 ·
6
شهرزاد
شهرزاد
برای سفر به اصفهان رفته بودم. کنار سی و سه پل نشسته بودم. نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله خارجی افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد . بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد. دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد . به عادت همیشگی ، دستم را که خا لی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم. بلافاصله به سویم حـرکت کرد. در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد. بچه آمد و شکلات را گرفت. به پدرش که ایتالیایی بود گفتم من قصد اذیت او را نداشتم. گفت می دانم و مطمئنم که می خواستی با او بازی کنی اما وقتی مشتت را باز می کردی او متوجه می شد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است. کار تو باعث می گردید که بچه، دروغ را تجربه کند و دیگر تا آخر عمرش به کسی اعتماد نکند.
...
... ادامه
Mostafa
Mostafa
رفتم عسل بخرم فروشنده میگه عسل خوب داریم 75 تومن
خوانسار هم هست 57 تومن
عسل 3 تومنی و 5 تومنی هم داریم...
فک کنم اون آخریا دیگه آزمایش ادرار زنبور بوده
... ادامه
Mostafa
Mostafa
دوستی تعریف میکنه :
رفتم عسل بخرم فروشنده میگه عسل خوب داريم ٧٥ تومن
خوانسار هم هست ٤٧ تومن؛
عسل ٣ تومنی و ٧ تومني هم داریم...,
فک کنم اون آخریا دیگه آزمایش ادرار زنبور بوده !!
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/14 - 14:37 ·
3
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ