یافتن پست: #فریاد

رضا
رضا
گاهی را در وجوشان فریاد میزنند فریادی بی صدا .
... ادامه
MahnaZ
j8668_506141_g0Q7DAdcW.jpg MahnaZ
خدایا فرشتگانت گفتند آدم راخلق کردی که روی زمین خون ریزی وفساد کند.....
اکنون سربازان شیطان از میانمار گرفته تا پاراچنار ازبحرین تا عربستان واز فلسطین تا سوریه و........
مشغول خون ریزی وجنایت اند و مدعیان دروغین حقوق بشر
از عربهای سینه چاک دروغگوی طرفدار اهل سنت تا غرب متمدن که برای نجات یک گربه جنجال رسانه ای براه می اندازند
همه خموش ونظاره گر بدترین جنایتهای تاریخ بشر........
اما فرمودی که دراین میان خلیفه الله خلق میکنی آنچه فرشتگانت نمی دانستند
و حالا خدایا بقیه الله ات را بفریاد برسان

........
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
آن شب که در خیابان چشمم به چشمت افتاد / چشمک زدی چه شیرین رفتم به راه فرهاد / من عاشق تو گشتم، تو عاشق جدایی / فریاد از نگاهت، فریاد از جدایی
دیدگاه · 1392/05/25 - 14:00 ·
2
شهرزاد
13454503444713281494.jpg شهرزاد
دلم برای کودکی ام تنگ شده
برای حال و هوای ساده ی آن روزها...
دلم برای نقاشی های تکراری ام تنگ شده
برای وسعت ِ حوصله ی مادر و نگاه ِ پر انرژی پدر تنگ شده
دلم برای ریسک های بچگی تنگ شده
دلم برای فریاد های کودکانه تنگ شده
دلم برای تمام ِ لبخند ها از بیست گرفتن ها تنگ شده
دلم برای مــــــّهر ِ صد آفرین تنگ شده
دلم برای سرما خوردن ها ی کودکانه تنگ شده
دلم برای حلیم ِ گرم صبحانه در روزهای سرد ِ زمستانی کنار ِ بخاری تنگ شده
دلم برای با دست غذا خوردن تنگ شده
تنگ شده...چقدر خوشمزه بود ان غذا ها با دست های چرب و چیلی|!
و این چسپندگی چقدر کم شده با وجود ابزار ها به ظاهر سهل دهنده!
چقدر دلم تنگ شده
حتی دلتنگی برای ان روزها هم برایم دلچسپ است.
... ادامه
Morteza
Morteza
تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/24 - 11:56 ·
4
Morteza
Morteza
چند وقتیست


هر چه می گردم


هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ...


نگاهم اما ...


گاهی حرف می زند...


گاهی فریاد می کشد...


و من همیشه به دنبال کسی می گردم


که بفهمد یک نگاه خسته


چه می خواهد بگوید
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/24 - 11:51 ·
5
iman
iman
از سکوتــم بتــرس ..

وقتــی که ساکت می شوم ...

لابـد همــه ی درد دل هایــم را بــرده ام پیش خدا ...

بیشتر که گوش دهــی ...

از همــه ی سکوتــم ...

از همــه ی بودنــم ...

یک "آه" می شنـــوی ...

و باید بترســـی ..از "آه"

مظلومـــی که فریاد رســی جز خدا ندارد...
... ادامه
مائده
1 (12)~41.jpg مائده
چند وقتی است
هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ...
نگاهم اما ...
گاهی حرف می زند...
گاهی فریاد می کشد...
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته
چه می خواهد بگوید ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/22 - 05:06 ·
9
iman
iman
فکــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد !!
به یکبــاره جــا خــوردم …
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــ!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/22 - 00:29 ·
7
شهرزاد
شهرزاد
این جمله منو تکون داد....

ای مالک اگر بنده ای را نیمه شبی درحال گناه دیدی ..سحرگاه با همان
چشم به او منگر که شاید سحرگاه توبه کرده باشد.....

ببین کجای کاریم؟؟؟؟
پشت سر چندنفر که اطمینان به گناهشون نداشتی حرف زدی !!!!!!!! .
....خدا میبیندو می پوشاند مردم نمیبینندو فریاد میزنند............
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/21 - 22:41 ·
7
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
یادت باشد
دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش
حواست باشد ؛
دل شکسته ، گوشه‌هایش تیز است.
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/21 - 11:36 ·
2
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
یادت باشد
دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش
حواست باشد ؛
دل شکسته ، گوشه‌هایش تیز است.
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/21 - 11:31 ·
1
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
ﺩﻭﻝ ﺧﯿﺲ ﮐﻦ ﭼﯿﺴﺖ ؟ !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﺍﯾﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﯾﮑﻨﺎﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺿﺮﺑﻪ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻫﯽ ( ﺩﻭﺭ
ﺧﯿﺰ ﮐﻦ )
... ادامه
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
آزارم میدهی . . .
آزارم میدهی . . . به عمد . . .
اما من آنقدر خسته ام . . .
آنقدر شکسته ام که هیچ نمیگویم .
نه گله ای . . .
نه شکوه ای . . .
حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است .
دیگر چیزی برای دلبستن نمانده است . . . !
انتظار بی مفهوم است . . . !
نه کینه ای . . . نه بغضی . . . نه فریادی . . .
فقط صدای نم نم باران .
این منم که به وسعت دل زمین میگریم.....
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/20 - 13:35 ·
3
♥هـــُدا♥
86215864197474383683.jpg ♥هـــُدا♥
بن بست بود و کوچه ی شب پرسه های من

افتاد اتفاق جدایی برای من

فریاد من شکست سکوتم شنیده شد

گم شد میان امد و شد ردپای من

در اوج وحشتی که فقط کوچه بود و عشق

او رفت و زاده شد غم تلخی به جای من

سر ریز شد زمین و سرازیر اسمان

سنگین تر از همیشه و هرگز هوای من

حالا بدون او به کجا میشود گریخت

حالا بدون او

به کجا ؟!

ای خدای من ؟!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/19 - 14:49 ·
8
fateme
fateme
شبها کنار پنجره فولاد خواند ه ام

شاید غزل غزل قصیده ی آزاد خوانده ام

گاهی بلند مثل دماوند استوار

گاهی سکوت کردم و فریاد خوانده ام

در این سکوت پر از عشق جان من

گاهی غروب کردم و از داد خوانده ام

از کربلا بگیر ، تو تا نان سفره ام

صدآرزو کردم و اضداد خوانده ام
جابر رضاپور

بهمن 91
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/16 - 02:29 ·
7
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
خداونــــــــــدا...
مــــــــــــبادا گــم کنــــم راه قشـــــــنگ آرزوها را
مـــــــــــــــبادا گم کنــــم اهــــــــداف زیـــــــــبا را
مـــــــــــــــــبادا جا بمانم از قطار موهبت هایت
دلم بیـــــن امـــــــــید و ناامیـــدی میزنــــــــد پرســـــــــه،
میکــــــــــند فریاد،
میشـــــــــــود خســــــــــتــــــــه
مـــــــــــــرا تـــــــــــــنها تو نــــــــــــگذاری،خداونــــــــــدا...
... ادامه
♥هـــُدا♥
جــدایی (1715).jpg ♥هـــُدا♥
دلم میخواهد فریاد بزنم بگویم:


من مترسکه خاطرات تو نیستم!


درست مثل دیوانه ای


که اصرار دارد بگوید من دیوانه نیستم


راستی!گفته بودم؟


من دیوانه نیستم .
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/14 - 12:29 ·
7
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
من ناوم خه‌ونه

خه‌لكی ولاتی ئه‌فسوونم

باوكم شاخه و

دایكم ته‌مه

من له سالیكی مانگ كوژراوو، له مانگیكی هه‌فته كوژراوو

له روژیكی سه‌عات كوژراودا

دوای شه‌ویكی پشت كوماوه‌ی هه‌وراز به كول

به‌ره‌به‌یانیكی زامدار

له شه‌فه‌قیكی كه‌سكه‌وه

وه‌ك گزنگیكی خویناویی كه‌وتمه خواری و

داگیرسام و بووم به مومیك

گر به مل و

بووم به پرسیك

ده‌م به هاوار

برگردان شعر به فارسی:

اسم من خواب

از دیار افسون

پدرم قله و

مادرم مه.

زاده به سالی ماه مردار، ماهی هفته مردار و روزی ساعت مرده‌ام

بعد شبی آبستن به باد

بعد شبی كوژپشت و كوهستان به دوش

در بامدادی رنجور و زخم بر تن

از شفقی تارو تنگ

چون تیری خونین به زمین افتادم و

شلعه‌ور شدم و چون مومی روشن

آتش به گردن

شدم پرسشی

لب به فریاد
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/14 - 11:20 ·
4
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ