فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد.
آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد
نه نقاشی را میگذارد کنار،
نه دماغش را اگر معمولی است عمل می کند،
نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است،
نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش میگیرد،
نه حق لبخند زدن به یک سری آدمها را،
نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.
حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس از هبوط (سقوط) در لایه ی آدم های "معمولی".
و این هراس می تواند حتی لذت زندگی،
نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن،
خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.
تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم.
نمی خواهم دیگر آدم ها مرا
فقط با "ترین"هایم به رسمیت بشناسند.
از حالا خودِ معمولی ام را به معرض نمایش می گذارم
و به خود معمولی ا م عشق می ورزم
و به آدم ها هم اجازه دهم به منِ معمولی عشق بورزند
... تهمینه میلانی ...
من تو رو تحسین میکنم.
1394/04/20 - 14:06امیدوارم رضا از کارای خودش پشیمون شه
چی میگن اینا؟!!!!!!!!!
1394/04/20 - 18:39ما چیزی نگفتیم، جناب حافظ یه چیزایی فرمودند
1394/04/21 - 08:46محمد برو شیطنت نکن
1394/04/25 - 12:41به در میگه که دیوار بشنوه، جناب حافظ داش رضا با شما هستن، شیطنت نکن
1394/04/30 - 09:34محمد اینجا دیگه ربطی به من نداره
1394/04/30 - 13:45رضا بازم داری سفسته می کنی؟
1394/04/30 - 13:57عافرین عافرین
تکذیب میکنم .
1394/04/30 - 14:13