شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

✲ميــMisS.ArEzoOــس✲

salamm

20 دیدگاه · 1392/09/22 - 21:36 ·

8

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

✲ميــMisS.ArEzoOــس✲

ghorrrrrbunet {-35-{ che khabara??

1392/09/22 - 22:03

✲ميــMisS.ArEzoOــس✲

bah bah agha niam
merC bad nistam
shoma khubin?

1392/09/22 - 22:06

...

مرسی .
منم خوبم..
بدنیستم...
نیستی آرزوجان..
کم پیدایی؟!

1392/09/22 - 22:12

✲ميــMisS.ArEzoOــس✲

kam saadatim
madarbozorgam fot karde bud...

1392/09/22 - 22:14

...

خدایش بیامرزد
بقای عمرشماوخانواده محترم..
کم سعادتی ازماست..
حیف!
این عزیزان سرمایه ای بس عزیم اند
که
تادرقیدحیاتند
نمیدانیم
این مهم را
ولیکن
بارفتنشان
ماراحالی میگردد
که
چه گرانمایه
اشخاصی راازدست داده ایم..
دریغ وصددریغ و
هیهات!
روحشان قرین رحمت الهی
ویادشان گرامی

1392/09/22 - 22:27

✲ميــMisS.ArEzoOــس✲

mamnun

che khabara?

1392/09/22 - 22:29

MahnaZ

عزیز غم آخرت باشه... خدا عزیزای دیگتو واست حفظ کنه {-35-}

1392/09/22 - 22:55

✲ميــMisS.ArEzoOــس✲

fadaaat mahnaz jun

1392/09/22 - 22:58

...

سلامتی..قابل عرض..
خبراپیش شماست

1392/09/22 - 23:18

✲ميــMisS.ArEzoOــس✲

na khabari nist

1392/09/22 - 23:42

bamdad

آهـای زمستان حـواست جمـع باشد..

که دور تـو و شاعـرانه هـا خـط خواهــــــم کـشید…

اگر بـا آمــدنت..او حـتی یک سرفه کنـد!!!

دیدگاه · 1392/09/22 - 18:37 ·

5

صوفياجون

سلووووووووووو من اووووومدم یووووهووووو {-35-}

16 دیدگاه · 1392/09/21 - 22:01 ·

7

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

صوفياجون

خب کار خاصی اونورا ندارم . مگر اینکه بخوام وجب به وجب خیابون نواب رو واسه داروخانه هاش که کوفتم نداره طی بکشم .

1392/09/21 - 22:49

bamdad

اسم خیابون ما رو گفتی که!!!
خونه ی ما تو نوابه دیگه...

1392/09/21 - 22:51

صوفياجون

شوخییییییییی میکنی؟ جدی؟ {-64-} {-32-}
خوش بحالتون پس البته خدای ناکرده خدای نکرده اگه مریض شین بازم میگم خدای ناکرده انواع و اقسام مطب و داروخونه تو خیابونتون هست از اینجا اعلام میدارم که داروخونه ها همشون الکی و کشکن .

1392/09/21 - 22:56

bamdad

چرا شوخی؟!
بخدا خونه مون تو نوابه
ولی کلافه شدیم از بس اینجا شلوغ شده و ماشین رفت و آمد میکنه
بعضی وقتا میخوایم از در خونه بیایم بیرون میبینیم یکی ماشینش رو دم در پارکینگ ما پارک کرده
اصلأ یه وضعی...
{-139-}

1392/09/21 - 23:00

صوفياجون

اون که آره {-75-}
بجاش جلوی خونمون یه باغه که الان نزدیک 20ساله قراره خیابون شه بلوار از وسطش بیا از این حرفا هر کی اومد زمینشو دیوار کشیده قبلا جلوی خونمون زمین فوتبال و زمین والیبال بود بعد تابستون که هررو ز بچه محلا میومدن بازی میکردن الان دیگه همشون بزرگ شدن و دیگه مثل سابق جلوی خونمون شلوغ نیست سوتو کوره و من این سکوت و باغشو خیلی دوست دارم تقریبا میشه نرسیده بلوار احمدزاده که جدیدا باز کردن

1392/09/21 - 23:07

bamdad

بلوار احمدزاده؟!
{-36-}
الان حضور ذهن ندارم!

1392/09/21 - 23:36

صوفياجون

ته خیابون بوستان ملت یه سه راهیه سمت راست امین ضرب -لبه آب . سمت چپ میشه ژاندارمری مستقیم میشه بلوار احمد زاده
خونمون تو این بلوار نیست بازم تهش یه دوراهیه که سمت راست میخوره به فرهنگ و دین(خیابان شهدا) سمت چپ میخوره به دیانتی. سمت فرهنگ و دین البته اینارو گفتم که برسونم ما هم به چهارراه گلسار نزدیکیم هه هه هه {-11-} {-11-} {-64-}

1392/09/21 - 23:51

bamdad

اهوم
طرف فرهنگ و دین و میگی
گرفتم ، مسیر همیشگی منه که
از جلوی اون امام زادهه دیگه؟!
اتفاقأ هر روز از همون بلواره رد میشم ولی اسمشو نمیدونستم تا حالا...

1392/09/21 - 23:54

صوفياجون

بقعه آقا سید محمد مسجد حجتیه النصر رو میگی؟؟؟؟؟؟؟؟

1392/09/22 - 00:26

bamdad

اهوم
همون...

1392/09/22 - 18:35

متین (میراثدار مجنون)

دلم را ساده گیر آورده ای

تو نه مستاجر، اسیر آورده ای

تو تمام رهن قلبت پیش پیش است

نگو بازم که دیر آورده ای !

دیدگاه · 1392/09/21 - 20:10 در دوستها ·

7

متین (میراثدار مجنون)

تو در من آن تب گرمی که آبم میکند کم کم
نگاهت همچو مستی ها خرابم میکند کم کم
منم آن کهنه دیواری ، به جا از قلعه های سنگ
که باد و آفتاب آخر خرابم میکند کم کم

... ادامه

دیدگاه · 1392/09/21 - 20:09 در دوستها ·

8

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

فکر کردی فقط الکل مستـــــی میاره . . . .... . . . . . . خاطـــــراتت خودشان ساقی اند {-38-}

دیدگاه · 1392/09/20 - 22:42 ·

7

ReyHaNE (دختر همسایه)

یلدا؟این واسه تو.قابلی نداره

7 دیدگاه · 1392/09/19 - 15:50 ·

8

mostafa AZ

خاطرات خیلی عجیبند
گاهی اوقات می خندیم، به روزهایی که گریه میکردیم!
گاهی گریه میکنیم، به یاد روزهایی که میخندیدیم!

1 دیدگاه · 1392/09/19 - 15:14 ·

7

zahra

ناخدای, باخدای, اقیانوس وجودم...
برایت آرزو می کنم.....
آرزومند هیچ یک از آرزوهایت نباشی...
تکیه گاه هیچ یک از غمهایت نباشی...
زندان هیچ یک از شادیهایت نباشی...
بیمارستان هیچ یک از امیدهایت نباشی...
بزرگراه هیچ یک از بدیهای دنیا نباشی...
بن بست هیچ یک از خوبیهایت نباشی...
آزمند هیچ یک از آزهای بی پایان دنیا نباشی...
آرامستان هیچ قلب پوینده ای نباشی...
و قلب و وجودت هماره سرشار از خوبی و پاکی و جوشش و عشق باشد.....

... ادامه

دیدگاه · 1392/09/18 - 12:33 ·

5

bamdad

.
صندوق صدقات نیست دل من که گاهی سکه ای محبت درآن بیندازی وپیش خدای دلت فخربفروشی که
مستحقی راشادکرده ای!…

1 دیدگاه · 1392/09/17 - 20:29 ·

6

ReyHaNE (دختر همسایه)

هر چه میخواهد دل تنگت بگو

18 دیدگاه · 1392/09/17 - 20:17 ·

7

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

ReyHaNE (دختر همسایه)

اوه اوه عصبانی نباش

1392/09/17 - 20:39

bamdad

عصبانی نیستم...
دلخورم...

1392/09/17 - 20:41

ReyHaNE (دختر همسایه)

هخییی داداشی دلخور نباش دیگه لطفا

1392/09/17 - 20:42

bamdad

مگه میشه دلخور نبود؟!
نمیدونم چرا همیشه موقعی که آدم واسه آیندش برنامه ریزی میکنه ، یهو همه چیز بهم میریزه؟!!!

1392/09/17 - 20:43

ReyHaNE (دختر همسایه)

خب غصه خوردن چارست؟؟

1392/09/17 - 20:45

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

رفتنت فقط لایق یه کلمست هــــــــــــــــــــــــــــــری

1392/09/17 - 20:46

ReyHaNE (دختر همسایه)

لااااایک خواهر گلم

1392/09/17 - 20:47

bamdad

نه
ولی نمیشه هم خوشحال بود...

1392/09/17 - 20:51

...

خرگوشی داشتم به نام پنبه
مامانم یواشکی ردش کرد
اولین باربودکه دلم شکست
۲ساعت گریه کردم...
هرجاهست
شادوخوشحال وسلامت باشه..

1392/09/17 - 22:06

ReyHaNE (دختر همسایه)

چه جالب

1392/09/18 - 10:02

Morteza

شیخــــــی به زنی فاحشـــه گفتـــا مستــــــی
هــــــر لحظـــه بـــه دام دگــــــری پــا بستــــــی
گفتـــــا شیخـــا هـــر آن چـــه گویـــی هستـــم
آیــا تـــو چنـــان کـــه مـــی نمـــایی هستــــــی!

... ادامه

1 دیدگاه · 1392/09/16 - 21:36 ·

14

ıllı YAŁĐA ıllı

#زمستان #طبیعت #برف {-103-}

3 دیدگاه · 1392/09/16 - 14:12 در طبيعت ·

10

amir hossein

پیداکردن شوهر از طریق فیس بوک +شعرطنز
خدا خیرت دهد « مستر زاکر برگ»
که من را یک شبه خوشبخت کردی
خیال بنده را از حیث شوهر
در این قحطی شوهر تخت کردی
زدم عکسی به« وال فیس بوکم»
قشنگ و دلرباتر از« شکیرا»
فتوشاپش چنان کردم که گویی
نباشد دختری چون من به دنیا
اگر چه چل بهار از من گذشته
نوشتم بنده هستم بیست ساله
و آن ها را برای درک بهتر
به عکس« وال » خود دادم حواله
نوشتم آدرسم را هم ولنجک
پدر تاجر و مادر دکتر پوست
بگردم ای الهی دور مادر
که مانند خودم خوش چشم و ابروست
همان یک شب هزاران «لایک» خوردم
همه مشتاق« چـَت» بودند و دیدار
یکی هم زان میان بد جور وا داد
نه یک دل ، بلکه صد دل شد گرفتار
و من هم عکس او را چون که دیدم
شدم یک دل نه ،صد دل عاشق او
از آن شب شد به پا در سینه ی من
از عشق آن پسر شور و هیاهو
خلاصه کارمان بالا گرفت و
برای خواستگاری کرد اقدام
جوانی بود بالاتر ز پنجاه!
چه گویم از بر و رو یا که اندام!
شکم افساید و قد او کوتوله
و صورت آبله گون و پاش شل بود
یکی از چشم ها سالم یکی کور
سرش هم طفلکی کـُلن کچل بود
به او گفتم چنان که کفش کهنه
بـُود البته نعمت در بیابان
لذا حالا که اکسیر است شوهر
عزیز جانم« مرا تی جانَ قربان»
همان لحظه شدم راهی محضر
به انکحتُ ، قبلتُ پاسخم بود
به لطف سال ها هجران شوهر
ندیدم در وجودش هیچ کمبود
شود «جاوید» نامت ای زاکر برگ
به لطف تو شدم دارای شوهر
دعایت می کنم روزی سه نوبت
که وضع تو شود هر روز بهتر

... ادامه

دیدگاه · 1392/09/15 - 23:38 ·

10

✲ميــMisS.ArEzoOــس✲

مرد نصفه شب در حالی که مست بوده میاد خونه و دستش می خوره به کوزه ی سفالی گرون قیمتی که زنش خیلی دوستش داشته، میوفته زمین و میشکنه مرد هم همونجا خوابش می بره...

زن اون رو می کشه کنار و همه چیو تمیز می کنه...
صبح که مرد از خواب بیدار میشه
انتظار داشت که زنش جر و بحث و شروع کنه و این کارو تا شب ادامه بده ...

مرد در حالی که دعا می کرد که این اتفاق نیوفته میره اشپزخونه تا یه چیزی بخوره ...
که متوجه یه نامه روی در یخچال می شه که زنش براش نوشته...

زن : عشق من صبحانه ی مورد علاقت روی میز آمادست ...
من صبح زود باید بیدار می شدم تا برم برای ناهار مورد علاقت خرید کنم...
زود بر می گردم پیشت عشق من
دوست دارم خیلی زیاد....

مرد که خیلی تعجب کرده بود
میره پیشه پسرش و ازش می پرسه که دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟

پسرش می گه : دیشب وقتی مامان تو رو برد تو تخت خواب که بخوابی و شروع کرد به اینکه لباس و کفشت رو در بیاره تو در حالی که خیلی مست بودی بهش گفتی ...

هی خانوووم ، تنهااااام بزار ، بهم دست نزن...
من ازدواج کردم...

*´`*•.¸★★¸.• سلامتی همه ی مــــــــــردای پاک `*•.¸★★¸.•¨`*

... ادامه

دیدگاه · 1392/09/15 - 23:36 ·

11

shahin(غیرت_السلطان)

یه روز از عشق تو مستم
یه روز از زندگی خسته
یه روز دستت توی دستم
یه روز بال سفر بسته.
عشق!!!!!!

دیدگاه · 1392/09/15 - 23:32 ·

7

Noosha

Warning: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 677

2 دیدگاه · 1392/09/15 - 12:36 ·

12

fereydoun

حافظ حالت خوووبه ؟؟؟ {-15-}

من مال اندوز و مردم آزارم؟؟؟
بعد دقیقا شعر چه ربطی به مال اندوزی داره؟؟؟؟

1 دیدگاه · 1392/09/14 - 21:51 ·

5

shahin(غیرت_السلطان)

منو تو قلبت نگهدار مثل شعله تو زمستون
نزار از تو دور بشم باز بی تو قلبم میشه داغون
منو تو قلبت نگهدار حرف من یه التماسه
هیچ کسی بجز تو انگار قلبمو نمیشناسه

... ادامه

دیدگاه · 1392/09/14 - 21:20 ·

5