یافتن پست: #مسی

zahra
zahra
"نیلوفر آبی بودن"

دروغ گفته‌ام اگر بگویم
جهان به زیبایی قصه‌های کودکی‌ست،
پینوکیو یک روز آدم می‌شود،
کفشِ بلور همیشه با سایزِ پای سیندرلا جور در می‌آید
و شاه‌زاده‌ای از راه می‌رسد
تا به بوسه‌ای سفیدبرفی را از خوابِ جادو بیدار کند.


دروغ گفته‌ام اگر بگویمت
که در همین‌دم دختری سیزده‌ساله
تنش را چوبِ حراج نمی‌زند در کنار خیابان
و مردی تبخیر نمی‌کند واپسین نفس خود را بر تکه‌ای زرورق.

ما در گردبادی از زخم زنده‌گی می‌کنیم
و وزنه‌های حقیقت به پای رؤیاهامان زنجیر شده‌اند،
اما زنده‌گی آدامسی نیست که با بی‌مزه شدن
بتوانیم بر سنگ‌فرش خیابان تـُفش کنیم!
ما موظف به نیلوفرِ آبی بودنیم
چه در مُردآبِ لجن بسته،
چه در آب‌نمای یک پارک.
باید گل کنیم و عطر بپاشیم
وگرنه عفونت، جهان را ویران خواهد کرد.
به تو دروغ نمی‌گویم،
ما همان‌طور که به قله‌ها می‌اندیشیم
در حال فرو رفتنیم...
اما با دوست داشتن تو
رویشِ جفتی بال را حس می‌کنم
بر شانه‌های خود.

یغما گلرویی
متین (میراثدار مجنون)
رضا
رضا
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
اعتراف میکنم شدم مصداق بارز این بیت:
اگر با من نبودش هیچ میلی...
چرا ظرف مرا بشکت لیلی...
{-253-}{-253-}{-253-}
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-11-20-06-11-55-1.png ıllı YAŁĐA ıllı
الهی این دختر داره همه ی کتاباشو میبره تو اتاقش ک بخونه :x
مسیح
مسیح
سلام مسیح به #شبکه_اجتماعي #نميدونم خوش آمدي
دیدگاه · 1393/09/4 - 03:48 ·
7
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
بعضی عشقا مثل قصه ابراهیمه :باید همه چیزتو براش قربانی کنی...
بعضی عشقا مثل قصه مسیحه :اخرش به صلیب کشیده میشی...
اما بیشتر عشقا مثل قصه موساست :
تا یکم دور میشی یه گوساله جاتو میگیره{-7-}
Mohammad
20125744411.jpg Mohammad
جودی عزیزم ! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و
زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و
اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند.

درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است.
آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد …


نویسنده : جین وبستر
... ادامه
دیدگاه · 1393/09/1 - 13:39 ·
8
Mohammad
IMG_3188.JPG Mohammad
عکس ۳۰ سال پیش سینما متروپل
معمار این بنا وارطان هوانسیان بود که پیش از آن معماری ساختمان‌هایی چون هتل دربند تهران، سینما دیاموند، ساختمان مرکزی بانک سپه در تهران و... را انجام داده بود.
... ادامه
√√★nima★√√
1415725600864841_orig.jpg √√★nima★√√
108 ﻣﻮرد ﻣﺘﻠﮏ و آزار ﺟﻨﺴﯽ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺑﺎزﯾﮕﺮ در ﻋﺮض ۱۰ﺳﺎﻋﺖ + ﻓﯿﻠﻢ

!!!اوج ﺗﻤﺪن و رﻋﺎﯾﺖ ﺣﻘﻮق زﻧﺎن را در ﮐﻠﯿﭗ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ

ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﮔﺰارش ﻣﺴﯿﺤﯿﺖ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﻪ ﻧﻘﻞ از ﺳﺎﯾﺖ واﺷﻨﮕﺘﻦ ﭘﺴﺖ ﺑﺎزﯾﮕﺮی ﻣﻘﺎﺑﻞ دورﺑﯿﻦ ﻣﺨﻔﻰ ﺑﻪ ﻣﺪت دﻩ ﺳﺎﻋﺖ در ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎى ﻣﻨﻬﺘﻦ، در ﺷﻬﺮ ﻧﯿﻮﯾﻮرک ﭘﯿﺎدﻩروى ﻣﻰ ﮐﻨﺪ و دورﺑﯿﻦ او در اﯾﻦ ﻣﺪت، 108 ﻣﻮرد ﻣﺘﻠﮏ و آزارﻫﺎى ﺟﻨﺴﻰﻣﺮدان را ﻧﺴﺒﺖ .ﺑﻪ اﯾﻦ زن ﺛﺒﺖ ﻣﻰ ﮐﻨﺪ وﯾﺪﯾﻮى ﺛﺒﺖ اﯾﻦ آزارﻫﺎى ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻰ اﮐﻨﻮن ﯾﮑﻰ از ﺟﻨﺠﺎﻟﻰ ﺗﺮﯾﻦ وﯾﺪﯾﻮﻫﺎ درﺷﺒﮑﻪ .اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ

آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻣﺜﻼ آزادى ﭘﻮﺷﺶ و ﺑﯿﺎن اﺳﺖ، ﭼﺮا اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ اﺳﺖ؟ [ﻟﯿﻨﮏ]
... ادامه
دیدگاه · 1393/08/20 - 21:07 ·
2
ıllı YAŁĐA ıllı
1415460670194149.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
یکی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره ای گفت: یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند.آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را فورا صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟(البته آقا می دانست)؛ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر من و این دختر دوست هستیم.آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود : بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، ومن هم آمادگی دارم که شخصاً خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار ، همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند .آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند . با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.(منبع: نشریه ماه تمام ،شماره ۳،ص۱۷).در این جاست که تفاوت ها معلوم می شود !
... ادامه
دیدگاه · 1393/08/16 - 14:07 ·
3
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
خانمها چطور نیمرو درست میکنن؟

> ۱-ماهیتابه را میزارن رو گاز
> ۲- توی ماهیتابه روغن میریزن
> ۳- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
> ۴- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
> ۵- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن

آقایون چطور نیمرو درست میکنن؟

> ۱- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
> ۲- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن
> ۳- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
> ۴- توی ماهیتابه روغن میریزن
> ۵- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
> ۶- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن
> ۷- چند تا فحش میدن
> ۸- دنبال کبریت میگردن
> ۹- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
> ۱۰- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد )!
> ۱۱- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
> ۱۲- تخم مرغی که از روی کابینت سر
> خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن ۱۳- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
> ۱۴- میرن سراغ بقالی سر کوچه و ۲۰ تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
> ۱۵- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
> ۱۶- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
> ۱۷- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن
> ۱۸- دنبال نمکدون میگردن
> ۱۹- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن
> ۲۰- دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
> ۲۱- نمکدون رو پر از نمک میکنن
> ۲۲- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
> ۲۳- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
> ۲۴- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
> ۲۵- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
> ۲۶- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
> ۲۷- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
> ۲۸- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
> ۲۹- سریع برمیگردن توی آشپزخونه
> ۳۰- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
> ۳۱- ماهیتابه رو میندازن توی سینک
> ۳۲- دنبال ظرفهای مسی میگردن
> ۳۳- قابلمهء مسی رو روی اجاق گازمیذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
> ۳۴- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
دیدگاه
fatima aii
fatima aii
چه سخته "گم"بشی و ندونی بیراهه نرفته مسیر پی روته...!!!
دیدگاه · 1393/08/7 - 18:07 ·
3
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﻧﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ،
ﻧﻪ ﻗﻬﺮ ﻭﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ !!!
ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻗﯿﺪ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ...
ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺷﺎﻥ ،،،
ﺑﺮﻋﮑﺲ ﺷﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !!

" فروغ فرخزاد "
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ..از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ: ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ
آیاﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺩﺭﻓﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ؟{-41-}{-41-}{-41-}
1 دیدگاه · 1393/07/16 - 13:48 در Lawless ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-10-03-20-05-46-1.png ıllı YAŁĐA ıllı
Morteza
Morteza
انصافا خوندنیه
.....................
درددل یک جوان ایرانی
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون....
شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، خانم چادري وسنگینی بود کنارخیابون منتظرتاکسی بود
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن
گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
خانومه که دیگه امیدی به نجات نداشت با گريه گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم مجلس عزای سیداشهداعزیز فاطمه
گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن
اينارو هم هيچ حاليم نيست من اینقدرغرق تواین کاراشدم مطمئنم جهنم ميرم پس دیگه آب که ازسرگذشت چه یک وجب چه صدوجب خانمه که ازترس صداش میلرزید باهمون صدای لرزان گفت: تو ازخداوعذاب جهنم نمیترسی درسته ولی لات که هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟من شنیدم لاتهااهل لوتی گری ومردونگی هستن
_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي کن به حرمت مادرم زهرای مظلومه گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
آقامن که شهوت جلوچشاموگرفته بود هیچی حالیم نمیشداماباشنیدن کلمه زهرای مظلومه که باصدای لرزان وهمراه باگریه اون زن همراه بود تنم لرزید آقایه لحظه بدنم یخ کرد غيرتي شدم
... ادامه
bamdad
94572645548047264576.jpg bamdad
من خودم
مریم ، شقایق ، نیلوفر ، شیما
البته به اسم مامانشم ربط داره ها
{-7-}
bamdad
bamdad
دوباره چشم وا کردم به این کابوس بیداری
دوباره صورتک ها و تفاوت های تکراری

هجوم آدم و آهن تو این تکرار بی پایان
نمیدونن کجا میرن نمیدونن که چی میخوان

دارم سرگیجه میگیرم از این دنیای آشفته
تو عکس هایی که میگیرم جهان برعکس میوفته

مسیر آرزوهامو دارم گم میکنم کم کم
دارم سرگیجه میگیرم میون این همه آدم


زبون قصه خاموشه چراغ رابطه تاریک
چه شیرنن همه از دور چقدر تلخن از نزدیک

دلم میخواست می رفتم یه جایی دور از آدمها
دلم میخواست می رفتم نمیدونم کجا اما...............

{-15-}
رضا
Flightradar24.com   Live flight tracker .png رضا
دیدگاه · 1393/05/28 - 17:54 ·
6
هـــــستی جـــون
هـــــستی جـــون
از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/21 - 20:15 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
تلویزیون داره میگه : جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن ... یهو مامانم برگشته میگه : مسیرشون مشخصه دیگه ... اینترنت ..آشپزخونه... اینترنت...دستشویی... اینترنت...تخت خواب ...!!{-7-}
صوفياجون
صوفياجون
سلووووووو به همگی من اووووومدم یوووهوووو{-35-}{-35-}{-41-}
bamdad
bamdad
یک لحظه زندگی تو از دست می رود

وقتی کسی که هستی تو هست می رود



شاید که لحظه ای بنشیند کنار تو

اما کسی که بار سفر بست،می رود



از کمترین تکان تنش رنج می کشی

وقتی که پیش از این به تو گفت ست می رود



رفتن همیشه راه رسیدن نبوده است

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

:(
دیدگاه · 1393/05/7 - 22:15 ·
4
رضا
route.jpg رضا
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ