Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #مشتت

Mohammad
تعصب.jpg Mohammad
وقتی مشت خود را گره می کنید

نه کسی می تواند چیزی را در دستتان بگذارد و نه شما می توانید چیزی را از جا بلند کنید

بعضی وقت ها مشکله که مشتت رو باز کنی

ولی باید این کارو بکنی
... ادامه
دیدگاه · 1394/01/19 - 10:15 ·
7
Majid
74287247274034470112.jpg Majid
!میدونی رفیق

تاحالا دیدی وقتی یه سگ میره زیر ماشین و زخمی میشه

به زور خودشو میکشونه اونور جاده ...

انتظار نداره کسی کمکش کنه و زخمش هاشو ببنده ...

انتظار نداره کسی یه کاسه آب بذاره جلوش ...

فقط می خواد بره یه جایی کز کنه و با درد خودش بسازه

بره یه جایی که حداقل کسی بهش سنگ نزنه !!!

میدونی رفیق؟؟

دارم خودمو می رسونم اونور جاده ... نمی خوام بغلم کنی ...

نمی خوام حالمو بپرسی ... یا زخمامو ببندی ...

فقط ...

فقط اون سنگی که تو مشتت قایم کردی

یا بنداز زمین یا همین الان

بزن و بعدش برو !!!

خیلی خستم رفیق ... خیلی خستم
... ادامه
دیدگاه · 1393/12/11 - 01:53 ·
4
iman
iman
یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم

به هر حال ممنون از مشتت . . .
دیدگاه · 1393/05/19 - 13:50 ·
7
Noosha
37390_461.jpg Noosha


فکر کنید روی صخره های نارنجی رنگی قدم می زنید که لایه لایه زمین را بالا رفته اند و آب از بلورهای سنگی شان چکه می کند... رو که بر می گردانید، پشت سرتان زمین لایه لایه سبزآبی است... کمی آن طرف تر، لایه لایه زرد... فکر کنید مشتتان را زیر یکی از قندیل های سنگی گرفته اید و آب صخره ها را مزه مزه می کنید؛ ترش، خنک، متفاوت! بعد یکی پیدا شود و از جادویی بودن این معجون زرد رنگ بگوید که شفای بیماری هاست و دوای دو هزار درد! برای سفر به چنین سرزمین شگفت انگیزی حاضرید چه بهایی را بپردازید؟

مشابه این چشمه ها تنها در سه کشور ترکیه، امریکا و نیوزلند وجود دارد که اتفاقا برخلاف باداب سورت که در کشور ما در حد یک چشمه محلی باقی مانده،از توریستی ترین جاذبه های طبیعی این کشورها محسوب می شوند{-41-}
rozhan
00.jpg rozhan
وقتی دختركی در زندگيت هست كه به اين سادگی ها گريه نميكند،

و ميشنوی از آنطرف خط كه اشک ميريزدو

و مثل هوای اين روزها به هق هق می افتد

نخواه كه چشمانش خيس نشوند!

مشتت را به ديوار نكوب!

كلافه و كشيده اسمش را صدا نزن!

بی تفاوت عبور نكن!

اين حال ويرانش ميكند!

مردانه آرامش كن...
... ادامه
bamdad
bamdad
یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم

به هر حال ممنون از مشتت....
دیدگاه · 1392/08/29 - 22:54 ·
7
Morteza
Morteza
دستاشو مشت کـرده بود…
پرسـیدم توی مشتت چـیه؟!
گفت : خودتـ نگـاه کن
دستاشو گرفتم و آروم باز کردم…

توی دستاش چیزی نبود!!!
گفتم : چیزی نیست کـه…!
دستامــو که توی دستاش بود فشـــرد و گفت:
نبــود…ولی “حــالا هست”!
دستام گرم شد و اون لبخند زد…
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/29 - 13:48 ·
6
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم

به هر حال ممنون از مشتت . . .
دیدگاه · 1392/05/30 - 22:10 ·
5
MahnaZ
co38b06xljn283js2r8.jpg MahnaZ
کـرده بود...
پرسـیدم توي چـیه؟!
گفت : نگـاه کن
گرفتم و باز کردم...
توی چیزی نبود!!!
گفتم : کـه...!
که بود و گفت:
...ولی " "!
شد و اون زد...
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/30 - 00:09 ·
8
♥هـــُدا♥
جــدایی (387).jpg ♥هـــُدا♥
یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم

به هر حال ممنون از مشتت . . .
دیدگاه · 1392/04/19 - 23:02 ·
5
شهرزاد
شهرزاد
برای سفر به اصفهان رفته بودم. کنار سی و سه پل نشسته بودم. نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله خارجی افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد . بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد. دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد . به عادت همیشگی ، دستم را که خا لی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم. بلافاصله به سویم حـرکت کرد. در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد. بچه آمد و شکلات را گرفت. به پدرش که ایتالیایی بود گفتم من قصد اذیت او را نداشتم. گفت می دانم و مطمئنم که می خواستی با او بازی کنی اما وقتی مشتت را باز می کردی او متوجه می شد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است. کار تو باعث می گردید که بچه، دروغ را تجربه کند و دیگر تا آخر عمرش به کسی اعتماد نکند.
...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ممنون از مشتت


برای شکستن

یک تلنگر کافی بود .{-60-}
دیدگاه · 1391/11/30 - 02:31 ·
محمد
aaa.jpeg محمد
♥ ♥♥ ♥دوستی............♥ ♥♥ ♥
دوستی مثل آب تودستهنگه داشتنش خیلی سختهفکرمیکنی توی مشتته ولی وقتی که دستتوبازمیکنی چیزی نمونده جزخیسی خاطرات... ...
... ادامه
امید
امید
یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم، به هر حال ممنون از مشتت {-29-}
دیدگاه · 1390/09/22 - 21:49 ·
4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ