کجایی سهراب؟
کجایی که ببینی دیگر هیچکس مثل تو فکر نمیکند
همه راه خانه دوست را گم کرده اند
شبنم فروش ها به جای شبنم اشک به مردم میفروشند
درسبد های پر خواب این انسان نماها،جایی برای سیب سرخ خورشید نیست
شاخه گل های معرفت راهم از بیخ و بن کنده اند
راستی...
یادم رفت بگویم:
تو حق داشتی...
پشت دریا ها یک شهر بود
شهر عشق....
آدمهای این دوره و زمانه به دیوار های کاه گلی و باران خورده آن هم رحم نکردند...
من هم مدتی است نقاشی آخرتو را به پنجره اتاقم زده ام...
میدانی چرا؟
تا هنوز تصور کنم:
دست هر کودک ده ساله ی شهر،شاخه معرفتی است....
پشت دریا ها شهری است...
سلام ابجي جون بي معرفت
1393/01/20 - 23:22سلام گلم
1393/01/20 - 23:25نمي دوني چرا ابجي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1393/01/20 - 23:26سلام زلال جون
1393/01/20 - 23:27بعدا مي فهمي خانومي
1393/01/20 - 23:32خوبی عزیزم
1393/01/20 - 23:35همين كه چرا بي معرفتي ديگه
1393/01/20 - 23:35من خوبم تو چطوري زلال جون؟
1393/01/20 - 23:36فدات
1393/01/20 - 23:36چه خبر ها؟
1393/01/20 - 23:37