تلفن همراه پیرمردى که توى اتوبوس کنارم نشسته بود زنگ خورد …
پیرمرد به زحمت تلفن را با دستهاى لرزان از جیبش درآورد ، هرچه تلفن را در مقابل صورتش عقب و جلو کرد نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند … رو به من کرد و گفت ببخشید ، چی نوشته ؟
گفتم نوشته “همه چیزم” ؛ پیرمرد : الو ، سلام عزیزم …
یهو دستش را جلوى تلفن گرفت و با صداى آرام و لبخندى زیبا و قدیمى به من گفت : همسرمه … مادر بچه هامه
واااااااااااااااای من از این تجربه ها داشتم کوتاهم نمیادم لامصببببببببببببی هستمااا
1392/02/12 - 14:16منم کوتاه نمیام کوتاه بیای ضایع میشی
1392/02/12 - 14:18لیلا
1392/02/12 - 14:18یکتا
1392/02/12 - 14:20