یافتن پست: #ناله

bamdad
bamdad
سلامتی اون گرگ تیر خورده ای که هیچ موقع از زخم ناله نمیکنه...

چون میدونه اگه بناله کفتارها احساس غرور میکنن!

زخمم خوب میشه.....بی ناله....

اما...

میدرم...

تمام کفتارهایی را که سر شکستن غرورم شرط بستند

{-101-}
دیدگاه · 1393/11/13 - 17:19 ·
3
zahra
zahra
وقتی نمیتوانی فریاد بزنی ناله نکن

خاموش باش

قرنها نالیدن به کجا انجامید


تو محکومی به زندگی کردن

تا شاهد مرگ آرزوهای خود باشی!
دکتر شریعتی
... ادامه
zahra
zahra
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

باور مکن که طعنه ی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب می گزد چو غنچه ی خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو می کشم
استاد شهریار
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/3 - 22:28 ·
3
رضا
رضا
Mostafa غر زدی بارون قطع شد آسمون آفتابی هم شد . کمی غر بزن پول نداریم شاید فرجی بشه .
Mohammad
1393933060560480_large.jpg Mohammad
iman
تولدت مبارک داش انشاالله به تمام آرزوهای خوبت برسی :) {-107-}
رضا
رضا
باید دانست
" جاده های زندگی را خدا هموار می کند
کار ما فقط برداشتن سنگ ریزه هاست ... "
پس اینقدر آه و ناله چرا ؟!
نویسنده : ناشناس
... ادامه
دیدگاه · 1393/08/8 - 17:03 ·
8
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
تو بخوان قصه مردان حساب و عدد و سود و زیان و قلم و ثبت و سیاق، کز همان روزهای نوروز در انبار بمانند و بگیرند و ببندند و شمارند و نویسند دو صد مشق در آن دفتر پیچیده به قیطان، که اگر خط بخورد یا که شود دیر، بهراسند از آن هیبت آن هیات سه مرد قلندر، همان هیات تشخیص علی الراس و اگر مانده حسابی نشود جمع، بر سر و صورت خود جمله بکوبند و دو صد لعن فرستند بر آن مرد ونیزی، همان لوکه پاچولی، که همه تی اکانت و دو طرف ثبت حساب از کرامات و افاضات هموست.
آن دگر خرده بگیرند از آن دسته اول که چرا آن ننوشتی و دگر چیز نوشتی که اگر این بشود شرط و شروط است و عدم، رد نظر.
هرگه این مرد سیه روز شود دیر به خانه، بخرامد به اتاقی و چپد زیر لحافی که بماند ز امان از خم ابروی زن و طعنه فرزند، که چه شد سهم تو از آن همه اعداد که بنوشتی و زدی جمع و چه شد وعده دریا و لب آب و نه حتی دو قدم پارک. این چه حرفه ست که نه چون کله پزان صنفی و جایی و نه چون آن مرد قدم رنجه به بازار مالی و منالی و نه یک باغ و حیاطی، که اگر یار برفت و تو در سوگ نشینی، آن جنازه تو به غسال سپاری که گزارش سر موقع توبه مجمع برسانی.
پس بگفتا گنهم چیست که جز این حرفه ندانم. این حرفه همان حرفه محبوب جهان است که در این دیر خریدار ندارد. من نه آن میرزا نویس در دکان و دم حجره ی آن بی هنرم، من دگر ممبر آن آیفک بین المللم.
آخر قصه: آخر قصه همه غصه و بس ناله نی که خراج دولت از آن سود به توافق به سر آید و در آن مجمع غدار بخورند و بگفتند و شنودند و دو صد سود و دو پاداش به تقسیم سپردند و ندیدند از پس پرده ی اعداد و رقم، آن همه خون جگر، دربدری، سوته دلی.
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
دوباره 4 تا برگ از درخت افتاد چس ناله های عاشقان شروع شد :| {-177-}
negaaaar
negaaaar
کاش عاشقت نبودم ، که اینگونه بسوزم به پایت ، که اینگونه بمانم در حسرت دیدارت
کاش عاشقت نبودم که عذاب بکشم ، تمام دردهای دنیا را بر دوش بکشم…
که شبهایم را با چشمان خیس سحر کنم، روزهایم را با دلتنگی و انتظار به سر کنم
کاش عاشقت نبودم که اینگونه دلم سوخته نباشد ، در هوای سرد عشقت افسرده نباشد
کاش عاشقت نبودم که اینک تنها باشم ، تو نباشی و من پریشان باشم ، تو نباشی و من دیوانه و سرگردان باشم…
کاش عاشقت نبودم که اینک لحظه هایم بیهوده بگذرد ، فصلهایم بی رنگ بگذرند ،تا حتی دلم به خزان نیز خوش نباشد…
تقصیر خودم بود که هوای عاشقی به سرم زد ، تا خواستم فرار کنم ، عشق تیر خلاصش را به بال و پرم زد ، تا خواستم دلم را پشیمان کنم ، دلم ، دل به دریا زد….
دل به دریا زد و بدجور غرق شد ، همه امیدهایم زیر آب محو شد….
کاش عاشقت نبودم که اینک از دست تو ناله کنم ، شب و روز دلم را سرزنش کنم ….
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/13 - 16:58 ·
5
مائده
مائده
ما که این همه برای عشق
آه و ناله دروغ می کنیم
راستی چرا
در رثای بی شمار عاشقان
که بی دریغ
خون خویش را نثار می کنند،
از هم
دریغ می کنیم ؟

"قیصر امین پور"
دیدگاه · 1393/04/24 - 00:58 ·
6
bamdad
bamdad
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند.

از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن! در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.

در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند.

برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند.

بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.

خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت… و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال …

سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده .

او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!

نتیجه اخلاقی: بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.

{-15-}
دیدگاه · 1393/04/6 - 23:23 ·
8
...
...
من نیماراد..
عضورسمی26شبکه اجتماعی که یکیشون اینترنشناله..
و4تاشون جزءپرطرفدارترینهاست...
که من کاربرحرفه ای3تاازاوناهستم..
رتبه هایی چون کابربرتر..پست هفته..پست تأثرگذارماه و....جزوافتخاراتیه که ازبین 1000ها کاربرکسب کرده ام...
درزندگی شخصی نیزازفعالیتهای معنوی بسیج و...گرفته تاکارهای فرهنگی نگارش شعروداستان برای نشریاتی چون گل آقا..آفتابگردان وکیهان بچه هابوده ام...
شایدبلاگ یاسایت نداشته ام
که کارهایم
درمعرض دید همگان قراربگیرد
ولیکن
برای دلم ماکرده ام
وبردلهایی که بایدبنشسته کارم...
مدتیست درشبکه نمیدونم مشغولم..
وفعالیتهای دیگرم تحت الشعاع این میکروبلاگ اجتماعی قرارگرفته..
خدای راشاکرم که طی این2سال دوستان خوبی نیزداشته ام...
ولیکن
اینکه عده ای بنابه سلیقه درمورداشخاص سخن رانده واظهارنظرمیکنندبرایم جالب است
آن هنگام که عده ای عامی این عرصه راجولانگاه رفتارهای سخیف خویش کرده وازهیچ رفتارشنیعی ابا نداشته والفاظ رکیک وبس شرم آوربزبان رانده ودرجمع نسوان
بابی شرمی تمام حرمت مردوزن رازیرسؤال میبردندو
اینجاراباچاله میدان اشتباه گرفته و
بابه به وچه چه نوچه های هم کیش خویش مواجه میشدند
هیچ شماتت وافسوس ودریغ ووااسفایی نبود
ولیکن
مادامی که اتفاقی هرچندجزیی راجع به کاربران مبادی آداب رخ داده ورفتاری ازآنهاسرمیزند
بابوق وسرناکوس رسواییشان رازده
تزهم میدهیم...
تازه ازآن اراذل واوباش نیزبه نیکی یادکرده وازآنهادعوت بعمل می آوریم!!!!
نمیدونم
چی بگم؟
اسم سایت نیزهمین است
نمیدونم
فقط همین بس که بگویم:
آدمهارازودقضاوت نکرده وراجع به آنهاحکم ندهیم
چراکه اوست که قاضی القضات است.
نیما
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 12:47 ·
2
bamdad
bamdad
دلم برايت تنگ شده دوست دارم اينجا در کنارم باشي

ولي افسوس
افسوس و صد افسوس که معلوم نیست تو را خواهم ديد یا نه
افسوس که بايد در آتش عشقت بسوزم
افسوس که هيچ کس صداي ناله ي مرا نمي شنود
که بي تو چه مي کشم
افسوس که تنها همدمم بالينم است
پلکهاي مرطوب مرا باور کن اين باران نيست که مي بارد

صداي خسته ي من است که از چشمانم بيرون مي ريزند

{-190-}
دیدگاه · 1393/03/6 - 22:38 ·
6
zoolal
zoolal
ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد

که امشب با ناله ای بغض آلود
بر دیار این دل خسته
اشک می ریزد
دیدگاه · 1393/02/20 - 20:58 ·
7
رضا
رضا
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت/و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز/کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد/اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

راه دل عشاق زد آن چشم خماری/پیداست از این شیوه که مست است شرابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت/تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی/پیداست نگارا که بلند است جنابت

دور است سر آب از این بادیه هش دار/تا غول بیابان نفریبد به سرابت

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل/باری به غلط صرف شد ایام شبابت

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی/یا رب مکناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد/صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت




غزل شماره ۱۵
Mohammad
Mohammad
باید دانست
" جاده های زندگی را خدا هموار می کند
کار ما فقط برداشتن سنگ ریزه هاست … "
پس اینقدر آه و ناله چرا ؟!
عسل
عسل
خدایا مگه نگفته بودی خودت پشتمونی؟{-15-}
پس چی شد؟
شکستم به امید اینکه تو بگیریم{-76-}{-76-}
تو نگرفتیمو علاوه بر اینکه شکستم
قلبم له شد
نبودی{-60-}
ندیدی
نشنیدی
صدای تکه تکه شدنمو{-58-}{-58-}{-58-}
صدای ناله هام وقتی صدات میکردم{-58-}{-58-}
ولی بازم به خودم مییگم{-17-}
شاید یکی وضعش از منم بد تر بوده اونجا بودییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}
آخه مگه داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟{-6-}{-6-}{-6-}{-6-}{-6-}{-6-}
bamdad
bamdad
به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی اونی که زود میرنجه زود میره ،ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره اما دیگه بر نمیگرده .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی رنج رو نباید امتداد داد باید مثل چاقو که چیزها رو میبره و از میونشون میگذره از بعضی آدم ها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور رو تموم کنی .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی بزرگ ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشه و نه شعور لازم برای خاموش موندن .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی شاید کسی که روزی با تو خندیده از یاد ببری ،اما هرگز اونی که با تو اشک ریخته فراموش نمیکنی .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی عشق ورزیدن بزرگ ترین هنر دنیاست .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی از دردهای کوچیکه که ادم میناله ولی وقتی ضربه سهمگین باشه آدم لال میشه .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی اگه بتونی دیگری رو همون طور که هست بپذیری و هنوزم عاشقش باشی عشق تو کاملا" واقعیه .


به یه جایی از زندگی که رسیدی ،میفهمی کسی که دوستت داره همش نگرانته به خاطر همین بیشتر از اینکه بهت بگه "دوستت دارم " میگه " مواظب خودت باش ".


و بالاخره خواهی فهمید که :

همیشه یه ذره حقیقت ،پشت هر " فقط یه شوخی بود " هست .

یکم کنجکاوی ،پشت " همین طوری پرسیدم " هست .

قدری احساسات ،پشت "به من چه اصلا" هست .

مقداری خرد ،پشت "چه میدونم " هست .

و اندکی درد ،پشت "اشکالی نداره " هست ....
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
soheil
04.jpg soheil
@tarane
از زندگانيم گله دارد جوانيم

شرمنده ى جوانى از اين زندگانيم


دارم هواى صحبت ياران رفته را

يارى كن اى اجل كه به ياران رسانيم


پرواى پنج روز جهان كى كنم كه عشق

داده نويد زندگى جاودانيم


چون يوسفم به چاه بيابان غم اسير

وز دور مژده ى جرس كاروانيم


گوش زمين به ناله ى من نيست آشنا

من طاير شكسته پر آسمانيم


گيرم كه آب و دانه دريغم نداشتند

چون ميكنند با غم بى همزبانيم

اى لاله ى بهار جوانى كه شد خزان

از داغ ماتم تو بهار جوانيم


گفتى كه آتشم بنشاني، ولى چه سود

برخاستى كه بر سر آتش نشانيم


شمعم گريست زار به بالين كه شهريار

من نيز چون تو همدم سوز نهانيم
... ادامه
soheil
03.jpg soheil
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

باور مکن که طعنه طوفان روزگار

جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر

با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی

تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

این کار تست من همه جور تو می کشم
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:39 ·
3
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ