شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

میدونین چرا همیشه جلوی آرایشگاه زنونه پرده میکشن؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

واسه اینکه هیشکی نفهمه اون خانوم خوشگله ای که میاد بیرون همون هیولاییه که 2 ساعت پیش رفته بود تو ...

پسراااااااااااا کمک الان ترورم میکنن ((:
♥

... ادامه

7 دیدگاه · 1392/01/28 - 00:47 ·

9

peyman

تو همون موقع که به پای مدل بالای ماشین پسرکی خم شدی..
همون موقع که عشقت رو به پول رفقای شبانه ات فروختی تموم شدی...
گم شدی..
دنبال خودت نگرد...
شب نخند و صبح گریه...

... ادامه

دیدگاه · 1392/01/13 - 22:30 ·

5

MONA

Mohammad

دو روز غیبت داره..ثبت میشه.. {-287-}

14 دیدگاه · 1392/01/12 - 02:53 ·

9

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

امشب چشای من مث ابرای بهاره...نخند به حاله من که حالم گریه داره....چرا گریه م نمیتونه رو تو تاثیری بذاره...آره بخند بخند که حالم خنده داره

دیدگاه · 1392/01/5 - 03:43 ·

6

Mostafa

hossein
این عکس یادته؟

21 دیدگاه · 1392/01/4 - 14:53 ·

9

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

نوشتم"قدم حا"
همه بهم خندیدند!
گفتم به "غم"هایم نخندید...
که هر جور بنویسم درد دارد...
از اول تا اخر بخوان تا من اینروزها را بشناسی!!!

... ادامه

دیدگاه · 1392/01/3 - 16:59 ·

3

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

من دیوانه نیستم

فقط کمی تنهایم

همین!

چرا نگاه می کنی؟

تنها ندیده ای؟

به من نخند

من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم…

... ادامه

دیدگاه · 1391/12/29 - 02:18 ·

3

♥هـــُدا♥

به نوشته هایم نخند

آهشان روزگارت را سیاه خواهد کرد

حال مرا که می بینی؟

گذشته همچون تو بودم...

این تاوان روزهاییست که به قصه دیگران خندیدم

... ادامه

1 دیدگاه · 1391/12/27 - 12:54 ·

3

saeid

سلام دوستان شب چهار شنبه سوری همتون پر از خنده و خوشحالی

12 دیدگاه · 1391/12/23 - 01:11 ·

1

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

saeid

ای دوستان امشب که شب چهارشنبه سوری بود من با 5 نفر دیگه که به اسم های حسن اکبرزاده/حسن صالح آبادی/حمید یاقوتی/علی یاقوتی و دایی خودم حمید بابایی خیر سرمون رفتیم بیرون صفا.اولش خوب بود زدیم رقصیدیم,رقصونیدم {-7-} اما بعدش یه آدم احمق یه نارنجک انداخت وسط جمعیت {-15-} .رفیقم گفت آقا چرا اینکارو کردی ؟ {-147-} طرف نه گذاشت نه برداشت راست زد تو صورت این {-39-} .ماهم اومدیم جدا کنیم دیدیم 14/15 نفرن {-202-} اومدیم در بریم دیدم2نفر از پشت سر دارن با مشت میزنن تو سرم {-46-} هم برگشتم یه نارنجک راست انداخت جلوی پام یه دودی بلند شد هیچی ندیدم {-150-} همین طوری اومدم عقب که فرار کنم دیدم داییمو از موهاش و لباسش گرفتن دارن 5 نفره میزنن {-16-} اونطرف هم سه تا از رفیقام در رفتن.یکی دیگه از رفیقام تیم پو(ضرب) دستش بود با همون همچین گذاشت تو سر یکی از اون 5 نفر که در جا افتاد {-46-} خودش هم اومد در بره یه کله ملاق خور رو زمین {-7-} منم هم زمان برگشتم با پام تو صورت یکی شو زدم با مخ خورد زمین {-32-} یه تک راست هم تو صورت یکی دیگه {-32-} داییم هم یه تک گذاشت تو دماغ یکیشون ول کردن بعد در رفتیم {-7-} .یعنی شب چهار شنبه سوری مونو به فنا دادن {-93-} .این وسط یه گوشی گلکسی s2گم شد یه گوشی سامسونگ دوتا دسته کلید با یه تیم پو(ضرب)دوتا پا زخمی شد یه لب پاره شد خلاصه زدن حسابی خوشحالیمونو به باد دادن {-7-}

1391/12/23 - 01:18

saeid

سلام نخیر ما این هفته پیشواز گرفتیم چو روایت زیاد بود گفتیم هم این هفته بگیریم هم هفته ی دیگه {-7-}

1391/12/23 - 01:20

Mostafa

سلام

1391/12/23 - 01:21

MONA

سلااام.. {-202-}

1391/12/23 - 01:21

Mohammad

{-7-}

1391/12/23 - 01:22

saeid

سلام اقا مصطفی.سلام مونا خانم

محمد نخند {-7-} خنده نداره باید واسمون غصه بخوری {-7-}

1391/12/23 - 01:26

Mohammad

اومدین بترکونین
زندن ترکوندنتون {-7-}

1391/12/23 - 01:28

saeid

ناجورررررررررررررررر {-7-}
فکر کنم چشممون کردن {-7-} جو گیر شده بودیم فرانت میزدیم بک در جا میزدیم کلا حرکت نمایشی میزدیم میرقصیدیم همه خوششون اومده بود هی میگفتن بیاین وسط {-7-} یعنی اینقدر مواد محترقه با خودم آورده بودم که اگه مامورا میگرفتنم باید تیم خنسا کننده بمب خبر میکردن که از جیب هام بتونن در بیارن {-7-}

1391/12/23 - 01:33

Mohammad

{-33-}

1391/12/23 - 01:34

saeid

{-33-}

1391/12/23 - 01:38

رضا

امید موقع چت کردن یه چیزی میگه میره بعد 10 دقیقه میاد میگه کجا بودیم؟ {-7-}

5 دیدگاه · 1391/12/22 - 16:00 ·

ღ×گیلدا×ღ

#شكلات

4 دیدگاه · 1391/12/22 - 00:20 در غذا و شیرینی ·

1

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

تابستون امسال تا میتونین خربزه و هندونه و … بخورین ، تخمه هاشو نگه دارین واسه آجیل سال بعد !! والاااااااا ....نخند! جدی میگم {-18-}

دیدگاه · 1391/12/19 - 00:46 ·

1

♥هـــُدا♥

زَوَّجتُکَ نَفْسی فی المُدَّةِ الْمَعْلوُمَه عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلوُم . ..»بگو: «قَبِلْتُ» !
.
.
.
الان که اینو خوندی به عقد موقت من در اومدی نخند!! دیگه کار از کار گذشته! شب میام شام آماده باشه!! {-105-}

5 دیدگاه · 1391/12/5 - 15:24 ·

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

لبخندی زدی و گفتی:تا آخرش باهاتم هر جا بخوای بری زودتر از تو میرم اونجا تا تو بیای...

من خندیدم وتو اخم کردی و گفتی:نخند بخدا راست میگم...

نمیدونم چرا وسوسه شدم امتحانت کنم اونروز جای همیشگی قرار داشتیم

_میخوام یه چیزی بهت بگم

_بگو خانومی گوش میدم...

_من دارم میرم از اینجا...

لبخندی زدی و گفتی:کجا؟قرارمون ک یادت نرفته؟بگو کجا تا من زودتر برم...

_نمیشه باید تنها برم تنهای تنها

_توغلط میکنی گفتم کجااااا؟

_اون دنیا حاضری زودتر از من بری؟

_شوخی قشنگی نبود

_شوخی نبود من دارم میمیرم

فقط گفتی خدافظ و رفتی فک نمیکردم اینقد راحت بری خوب شناخته بودم این فقط یه امتحان ساده بود ولی تو...

همه ی کادوهاتو با اشک جمع کردم تا فرداش بیام دم خونتون وهمشوبهت پس بدم...

فرداش وقتی داشتم میومدم پیشت توی این فکر بودم ک اگه بفهمی یه امتحان بوده قیافت دیدنی میشه

وقتی رسیدم دم در خونتون عکستو روی دیوار دیدم خشکم زد زیر عکس نوشته بود:

انالله و انا الیه راجعون {-31-}

دیدگاه · 1391/12/4 - 23:35 ·

Choha

خنده هایم را در هفت سالگیم جا گذاشتم
نمی گویم دیگر نخندیدم...نه ...دروغ است.

اما دیگر به پاکی آنروزها نخندیدم

دیدگاه · 1391/12/3 - 22:16 ·

7

نگار

پیری برای جمعی سخنرانی میکرد.

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

او لبخندی زد و گفت:

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

... ادامه

دیدگاه · 1391/10/28 - 13:21 ·

5

♥ یلدا♥

به ﻟﺬﺕﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﻧﺨﻨﺪﯾﻦ. ﺷﺎﯾﺪ فقط همینا واسش مونده

دیدگاه · 1391/10/28 - 05:44 ·

1

سارا**** ملقب به ..سارا اصل..

دوستان خیلی خیلی خیلی اشیمد آف یو..ینی اینکه خیلی خیلی از شماها شرمندم اگه بضی از عکسا خیلی محترمانه نبود.ولی خب چیکار کنم خیلی باحال بود گفتم شمام ببینین حیف بود نخندین بهشون ههههه...تا دیداری بعد بدروووود {-23-}

1 دیدگاه · 1391/10/5 - 10:59 ·

6

mamadlsd

اون دخترایی که وقتی یه پسر مودبانه میره جلو ازشون میخواد که اگه امکان داره چند دقیقه وقتشون رو بگیرن.
بهش نخندن. یا مسخرش نکنن.
شاید بلد نیست مثل دیگرون شماها رو به بازی بگیره!!!
شاید واقعا" عاشقتون شده؟
نمیدونم چی بگم ولی نکنین این کارو!!!
گناه دل شکن هارو به پای طراحان دل ننویسید...
اگر توانستید

... ادامه

2 دیدگاه · 1391/10/1 - 23:38 ·

8

صوفياجون

وقتی که ما ایرانیا میخوایم کسی رو ستایش کنیم؛ {-60-}

عجب نقاشیه نکبت…

چه دست فرمون داره توله سگ…

چه صدایی داره کثافت …

چه گیتاری میزنه ناکس…

استاده کامپیوتره لامصب…

عجب گلی زد بی وجدان…

بی شرف کارش خیلی درسته…

دوستت دارم وحشتنـــــاک…

وقتی که میخوایم ناسزا بگیم یا نیش و کنایه بزنیم ؛

برو شازده…؟

چی میگی بامعرفت …؟

آخه آدم حســـابی…؟

چطوری آی کیو…؟

به به استاد معظــــم…؟

کجایی با مرام…؟

آقای محترم…؟

برو دکتـــر برو…؟

.

.

.

بیاندیش … نخند {-54-}