Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #نشسته

MONA
482975_318417578270502_1293949953_n.jpg MONA
داغ روزان بوشوبی چایی باغ سر آی مریم آی مریم

جوانان را دکتن تی پوشته سر آی مریم آی مریم

چینه چینه چینه تومانه

رودخانه آب روانه

بیاین دیگه بقیشو...

{-81-} {-69-} {-81-}{-69-} {-81-}
Mohammad
27.jpg Mohammad
انسان هایی هستیم که هر گاه در زمین زمینگیر میشویم یادمان می افتد که کسی در عرش نشسته است...
دیدگاه · 1391/11/15 - 01:00 ·
6
امید
امید
مامانم عصری میگه ماشینو بردار بریم دور دور ...
رفتیم تو ترافیک یه دختره وایساده سوار تاکسی شه .. مامانم میگه برو بگو مستقیم سوارش کن ...
میگم چرا ؟؟
میگه حرف گوش کن !
سوار کردم دختره رو ...
تا دختره نشسته مامانم میگه : عروس گلم دانشجویی ؟؟
دختره قرمز کرد منم نزدیک بود بزنم به جلوییم ..
مامانمم برگشته خیلی خونسرد میگه کی واسه تو خواست ؟؟ واسه داداشت میخوام !!
دختره بنده خدا گفت بله سال آخرم ..
خلاصه مامانم تلفن دختر رو گرفت
از این به بعد مامانمو میبرم شماره بگیره واسم
... ادامه
امید
امید
عمریست نشسته ام
پای لرز خربزه هایی
که هیچوقت یادم نمی آید
کی؟!
خوردمشان…
ABOLFAZL
ABOLFAZL
غباری که از تو نشسته روی قلبم

بارون چیه سیل نمیتونه بشوره

زخم که نه جدایی از تو دلخراشه

یاد تو مثل خوره مثل بوف کوره
دیدگاه · 1391/11/13 - 22:09 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
تو خیابون داشتم قدم میزدم که

کودکی رو دیدم یه جا نشسته داره یه چیزی رو کاغذ می نویسه

رفتم جلو نشستم کنارش گفتم اسمت چیه؟

گفت: حسین

گفتم بابات کجاست؟

یه نگاه بهم انداخت و با صدا آروم گفت رفته پیشه خــــــــدا

گفتم مامانت کجاست؟

حسین گفت مریــــــضه داره میـــره پیش خــــــدا

سرمو چر خوندم دیدم روی کاغذ نوشته بود

خــــــــــدا باهــــــــــات قــــهـــــرم....!{-31-}{-60-}
LeilA
LeilA
دیشب شب اول قبرم بود، نشسته بودم بالای سر جنازم، یکدفعه دیدم دو نفر اومدن تو قبرم! با ترس گفتم: شما نکیر و منکرین!!!؟دو نفری با هم جواب دادن: پـَـَـ نــه پـَـَــ ، کامران و هومن هستیم، اومدیم بهت بگیم تو خودت نمره بیستی . . . . !!!!!؟
... ادامه
ღ sepide ღ
ღ sepide ღ
یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش !
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت !
مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا
مرگ : نه اصلا راه نداره ! همه چی طبق برنامست ! طبق لیست من الان نوبت توئه
مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر . . .
مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره ! توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت !
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت . . .
مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست و منتظر
شد تا مرگ بیدار شه . . .
مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت ، به
خاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن می کنم...
مرگ:D
مرده::|
من:=))
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
امروز نشسته بودیم سر میز داشتیم ناهار می خوردیم، واسم اس ام اس اومده نگاه می کنم می بینم بابامه! متن اس ام اس: بابا جون عزیزم اون خورشت رو بده بیاد سمت من! من همینجور هاج و واج موندم! می خنده و بازم بهم اس ام اس میده که: امروز همراه اول بهم 150 تا «مسیج» هدیه داده گفتم حروم نشه!{-16-}{-15-}{-15-}{-15-}
♥ یلدا♥
006Panjechereh.jpg ♥ یلدا♥
در خاطره ی خانه صدای تو نشسته است

این پنجره عمریست به پای تو نشسته است

بگذار در آیینه ببینم غم خود را

در آینه گیسوی رهای تو نشسته است

ما مثل حبابیم و در اندیشه ی مرگیم

تا در سر ما عطر هوای تو نشسته است

رفتی و پس از رفتنت ای چشمه ی خورشید

شب نیست که دنیا به عزای تو نشسته است

گفتم که سفر پاک کند خاطره ات را

هر جا بروم خاطره های تو نشسته است


احسان پورنجاتی
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 18:08 ·
4
♥ یلدا♥
005Tahna.jpg ♥ یلدا♥
تنها اگر به خلوت رویا نشسته ام

شادم که با خیال تو تنها نشسته ام

سیمرغ وار بر قلل قاف آرزو

پنهان ز چشم مردم دنیا نشسته ام

چون باغبان به پای تو ای غنچه مراد

در بوستان عمر، شکیبا نشسته ام

شاهین اوج همتم، اما به حکم عشق

پیش کبوتری به تمنا نشسته ام

با داغ سینه سوز به دامان زندگی

مانند لاله در دل صحرا نشسته ام

دارم دلی شکسته و موجی ز اشک و خون

با قایق شکسته به دریا نشسته ام

ای آسمان، مخند به بخت سیاه من

خالم که روی چهره زیبا نشسته ام

عمرم گذشت و سختی جان را نگر که باز

در انتظار طلعت فردا نشسته ام

گفتم به غم که: خانه ویرانه ات کجاست؟

گفتا: ببین که در دل شیدا نشسته ام



محمد بیریای گیلانی
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 17:51 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
insomnia.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
تمام ترسم از این است ;
یک شب هم که بخواهی به خوابم بیایی من بیدار نشسته باشم …
.
دیدگاه · 1391/11/6 - 17:41 ·
2
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
3zgvg9y.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دیگر از این شهر


میخواهم سفر کنم…


چمدانم را بسته ام…


اگر خدا بخواهد امروز میروم…


نشسته ام منتظر قطار…


اما نه در ایستگاه…


روی ریل قطار ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 13:17 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
نشسته ام…
_ کجا؟
کنار همان چاهی که تو برایم کندی….
عمق نامردی ات را اندازه می گیرم
دیدگاه · 1391/11/4 - 21:12 ·
2
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
اگر تو روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشسته ای
و همه ی آنچه نداری کسی است
شاید آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه ی آنچه ندارد تویی

نیمکت های دنیا را بد چیده اند..
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد

رگهای خشکیده هیزمی شکسته است
که در خیال کوره ای
به انتظار سوختن نشسته است
تا همپای اندوه درونش
صورتش به رنگ زغال درآید

مجید پروازی
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/4 - 09:39 ·
5
...
...
روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید

که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است.

شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد…

شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت کرد

و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده

و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است !

شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خودحفظ کرده بود

و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند

باید برای همیشه باعشقش خداحافظی کند.

شیوانا با تبسم گفت :

اما عشق تو به دخترک چه ربطی به دخترک دارد!؟

شاگرد با حیرت گفت:

ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟

شیوانا با لبخند گفت:

چه کسی چنین گفته است؟! تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی

و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است.

این ربطی به دخترک ندارد. هرکس دیگر هم جای دختر بود

تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی.

بگذار دخترک برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست.

مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی .

معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد!

دخترک اگررفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندار
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/3 - 21:20 ·
9
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.

شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و

اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد …

در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟!

شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:

هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟!

زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت:

آره یادمه.شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر می‌کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!

زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می‌نشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود!


مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت:

یا با دختر من ازدواج می‌کنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری؟!

زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!

مرد نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد.
ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد.
از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، يکى از موهايم سفيد مى‌شود.
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده!
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/2 - 21:07 ·
4
صفحات: 23 24 25 26 27

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ