به دلم افتاده است که به یاد من نشسته ای امشب…
پلک هایت سنگین خوابند اما هنوز آنها را بر روی هم نگذاشته ای…
به دلم افتاده است که دلت هوای مرا کرده
و در میان خاطرهامان به دنبال من میگردد امشب …
امشب و هر شب یک دل سیر از بغضت خالی میشوم…
عکست را آغوش میگیرم، وای که چقدر جایت خالی است در کنارم…
دست خودم نیست اگر دستم از تو می نویسد…
اگر دلتنگم و چشمانم
هر شب از یاد تو خیسند…
“دوستت دارم”…
... ادامه
کاش میشد ازشون سوال کرد چطور رفتن اونجا
1398/02/12 - 22:38احتمالا جواب میدن "به سختی"
1398/02/12 - 23:48به دو تا بع بع موضوع رو شرح میدن
1398/02/12 - 23:54نه دیگه بع بع واسه گوسفنده ، بزها میگن مع مع ، اون زبون رو بلد نیستن خب
1398/02/13 - 00:01تخصصی شد ببخش اطلاع نداشتم تو دکتری بلدی
1398/02/13 - 00:17