یافتن پست: #نگار

Mohammad
Mohammad
حموم رفتن زمان ما :
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه عر میزدیم از سوزش،
مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر.
بعد با اون صابون زرد گنده ها که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن.
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش.
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم، میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!{-7-}
bamdad
bamdad
نذر کرده ام

يک روزي که خوشحال تر بودم

بيايم و بنويسم که

زندگي را بايد با لذت خورد

که ضربه هاي روي سر را بايد آرام بوسيد

و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

يک روزي که خوشحال تر بودم

مي آيم و مي نويسم که

اين نيز بگذرد

مثل هميشه که همه چيز گذشته است و

آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است

يک روزي که خوشحال تر بودم

يک نقاشي از پاييز ميگذارم , که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي

نيست

زندگي پاييز هم مي شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر

يک روزي که خوشحال تر بودم

نذرم را ادا مي کنم

تا روزهايي مثل حالا

که خستگي و ناتواني لاي دست و پايم پيچيده است

بخوانمشان

و يادم بيايد که

هيچ بهار و پاييزي بي زمستان مزه نمي دهد

و

هيچ آسياب آرامي بي طوفان

{-35-}
دیدگاه · 1393/10/22 - 19:59 ·
4
رضا
social-media.jpg رضا
رضا
رضا
بارون با شدت میباره بعد سرعتش کم میشه انگار استراحت میکنه دوباره با شدت میباره با خودش درگیره این آسمون :)
دیدگاه · 1393/10/18 - 23:26 ·
5
bamdad
bamdad
یارو دوس دخترش زنگ زده

با گریه میگه : پویا میخوان منو از تو جدا کنن

داره واسم خواستگار میاد

پویا نمیدونم قراره چی بشه

وااای خدای من اگه جوابم مثبت باشه چی؟؟؟

هیچ وقت خودمو نمیبخشم :||

.

.

.

.

.

من o-O

خواستگار ^ - ^

اسماعیل فلاح ، خبرنگار اعزامی صدا و سیما :|

{-15-}
bamdad
bamdad
تازگی ها ، در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمی گویم !
سکوت و سکوت و سکوت ...
انگار که لال شده باشم ؛ شاید هم کور و کر !
دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش را ...
می دانی ؟ دیر ، دریافتم که مسئول طرز فکر آدم ها نیستم ...
بگذار هرکه هرچه خواست بگوید !
چه اهمیتی دارد ؟
من در لاک خود راحت ترم ... آن جا می شود آرام و بی دغدغه ، زندگی کرد .
ماهی ها ؛ نه گریه می کنند ، نه قهر و نه اعتراض !
تنها که می شوند ، قید دریا را می زنند و تمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقیشان ، برعکس شنا می کنند ...

:(
دیدگاه · 1393/10/17 - 22:58 ·
6
bamdad
bamdad
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...


به کسی توجه نمی کنه ...


از کسی خجالت نمی کشه ...


می باره و می باره و ...


اینقدر می باره تا آبی شه ...


‌آفتابی شه ...!!!


کاش ...


کاش می شد مثل آسمون بود ...


کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ...


بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بود.

{-15-}
دیدگاه · 1393/10/14 - 20:51 ·
6
zahra
zahra
دنبال یه شعر یا یه مطلب تازه بودم که رنجم رو دردم رو عشقم رو به تصویر بکشم چیزی که یه کم آرومم کنه چیزیکه حرف دلم باشه توی ادبیات ما پره از این اشعار انگار هرکسی یکبار زهر عشق رو چشیده و به دنبال اون زهر بیوفایی و اینکه کسی قلبش رو لگد کنه انگار من تنها نیستم اما این بازهم دردی از من درمان نمیکنه بغض به سختی گلوی من رو میفشاره چشمهام داره میباره اما بغضم خالی نمیشه قلبم انگار زیر لگدهای تو به خاک و خون کشیده شده چه درد عجیبی چه درد وحشتناکی در قلبم احساس میکنم. منکه بچه نیستم منکه سالها زیستمو احساسم رو به هیچکس ارزانی نداشتم و تو وتو وتو ای کاش هیچگاه تو رو نمیدیدم ای کاش هرگز ملکه ای نبودم که تو سرسپهدار فدائیان من باشی ای کاش هنوز همون سرسخت با اراده دیروز بودم که قلبم فقط در تسخیر آرزوهای بلندم بود. من و عشق و درد بیوفایی و رسوایی؟ اینها کی و کجا کنار هم جمع شدند که حالا دارند ذره ذره وجود من رو نابود میکنند. ای خدا قلب آزاد من کو؟ ای خدا زهرای تو چه شد؟ ای خدا التیام من تو بودی درد من تو و درمان من تو بودی پس چطور به این رنج مبتلا شدم؟ خدایا این از حد طاقت من فراتررفته تو بگو چه کنم.
متین (میراثدار مجنون)
محسن
محسن
کامنت:


خوندی cm بزار :'(
رضا
B5aml7uCAAA7khF.jpg رضا
2 روز پیش اس ام اس فرستاد که نرخ دیتای موبایل از اول دی کاهش پیدا کرده اما تو سایتش قیمتها دو برابر شدن واقعا جالبه .
رضا
رضا
مستند هایی که شبکه پخش میکنه همش قدیمیه انگار حق پخش برنامه های جدید خیلی زیاده که برنامه جدید نمیخرن تا پخش کنن .
✔♥Дℓɨ♥✔
timthumb.php.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
رضا
رضا
یکی از بزرگترین دلایل رشد اپلیکیشنهایی مثل و و اینه که برای ثبت نام نیاز به ایمیل نداره . جز یک تعدادی که کاربر دائمی اینترنت هستن و از این اپ ها استفاده میکنن جمعیت بیشتری از استفاده کننده های این برنامه ها کاربر اینترنت و یا کامپیوتر هم نبودن و بخاطر ثبت نام راحت بوسیله شماره موبایل سریع جذب این برنامه ها شدن .
اگر ثبت نام این برنامه ها کمی سخت تر بود (برای کاربران عادی موبایل ) سرعت رشد کندتری پیدا میکردن .
bamdad
bamdad
دلم یک نفر غریبه می خواهـد ..
بیاید بنشیند فقط سکوت کند
من هی حرف بزنم
بزنم و بزنم
تا کمی کم شود از این همه بار ...
بعد بلند شود و برود
نه نصیحتی نه ...
انگار نه انگار ...

:(
دیدگاه · 1393/09/12 - 20:18 ·
7
رضا
رضا
از عجایب امروز زنگ زدم شماره یک سازمانی رو بگیرم نفر اول شماره رو گفت تماس گرفتم کلا شماره اشتباه بود و از شبکه حذف شده . نفر دوم شماره رو گفت که انگار درست هست البته کسی گوشی رو برنداشت فقط جالبه چطور این دو نفر از یک بانک اطلاعاتی مشترک برای یک مکان خاص 2 تا شماره مختلف پیدا کردن .
دیدگاه · 1393/09/9 - 13:51 ·
9
رضا
رضا
از 6 ساعت قبل که رفتم تا الان سایت تکون نخوره انگار کسی آنلاین نشده چیزی بنویسه .
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
من سر درد گرفتم !
بابا این همکاره من حرف زدن عادیش دادو بیداده!
داره با تلفن حرف میزنه انقدر داد میزنه انگار سر جالیز وایساده!!! سرم درد گرفت:دادوبیداد
شعورم خوب چیزیه!{-15-}{-15-}{-15-}
دیدگاه · 1393/09/2 - 16:23 ·
4
bamdad
bamdad
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

حال همه خوب است، من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر

مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

چیزی که میان تو و من نیست غریبی است

صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟

بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران

آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم

{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/09/1 - 22:40 ·
5
رضا
رضا
سلام شب همه بخیر . بعد از چند روز که سایت مشکل داشت الان انگار مشکلات رفع شده .
دیدگاه · 1393/08/27 - 22:56 ·
7
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﺑﻌﻀﯽ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﺍﯼ ﺯﻥ ﺟﻮﺭﯼ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﻣﯿﺰﻧﻦ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﯽ ﺷﻮﻫﺮﯾﺸﻮﻥ،
ﺷﮑﺴﺖ ﻋﺸﻘﯿﺸﻮﻥ،
ﺍﻧﺤﺮﺍﻑ ﺑﯿﻨﯿﺸﻮﻥ،
ﺭﯾﺰﺵ ﻣﻮﻫﺎﺷﻮﻥ،
ﺟﻮﺵ ﺯﯾﺮ ﭘﻮﺳﺘﯿﺸﻮﻥ،
ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮ ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﺸﻮﻥ،
ﺩﺭﺩ ﺯﺍﯾﻤﺎﻥ ﻧﻨﺸﻮﻥ
ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﮐﻮﻓﺖ ﺩﯾﮕﺸﻮﻥ ﺗﻘﺼﯿﺮ اونجای
ﻣﺎﺳﺖ !!!...
ﻣﺴئﻮﻟﯿﻦ ﺭﺳﯿﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻟﻄﻔﺎ!!{-18-}
رضا
رضا
چه بارون شدیدی از صبح بارید انگار تا فردا ادامه داره .
مرجان بانو :)
DSC_0053.jpg مرجان بانو :)
اینم کیک دیشب!
انگشتر محض خنده خودم گذاشتمش رو کیک!
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
نمیدانم چرا ازجان من غم در نمیگردد
دوصدپیمانه خالی شدولی لب ترنمیگردد

همه یاران کنارمن به عیش ونوش وسرمستی
ولی انگار بهر ما کسی ساغر نمیگردد
دیدگاه · 1393/08/4 - 11:28 ·
3
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن ؛
به رفتن که فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی،
می خواهی بمانی
رفتاری می بینی که انگار باید بروی..!
و این بلاتکلیفی
خودش کلــــــی جـــــــهنم است ...

دانشور
رضا
10403280_406044409550820_4331169990777368388_n.jpg رضا
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ