ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها/ای آتشی افروخته در بیشه اندیشهها
امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی/بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی/مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا
در سینهها برخاسته اندیشه را آراسته/هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا
ای روح بخش بیبدل وی لذت علم و عمل/باقی بهانهست و دغل کاین علت آمد وان دوا
ما زان دغل کژبین شده با بیگنه در کین شده/گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا
این سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل را/کز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا
تدبیر صدرنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی/و اندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لا یری
میمال پنهان گوش جان مینه بهانه بر کسان/جان رب خلصنی زنان والله که لاغست ای کیا
خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم/کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا
#مولوی
#دیوان_شمس
غزل شماره ۱
باشه نوشین جان بعدیارو اینجا میزارم
1392/09/10 - 00:09مرسی
عجب عکسایی از اهواز گذاشتی... خیلی قشنگن..
1392/09/10 - 00:10چشاتون قشنگ میبینن
1392/09/10 - 00:12اتا حالا اومدید اهواز
نه متاسفانه قسمت نشد اما خیلی دوست دارم ی بار بیام اهواز... این عکساییم که تو گذاشتی دیگه واجب شد که ی سفر بیایم فامیل بابام اینا مسجد سلیمان زندگی میکنن
1392/09/10 - 00:19انشاءالله قسمت بشه بیاید
1392/09/10 - 00:20مسجد سلیمان هم دیدنویهای داره
ولی به اهواز نمیرسه