یافتن پست: #وسعت

شهرزاد
409651_502124609804265_775081852_n.jpg شهرزاد
وقتی تمام دنیایت قفس باشد

فرقی نمی کند که وسعتش به اندازه ی اقیانوس باشد

یا یک کف دست
...
اسمان را که از تو بگیرند تو اسیری
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/22 - 12:29 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد


که امشب با ناله ای بغض آلود
بر دیار این دل خسته
اشک می ریزد
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
443694_XyOPyhHz.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
شب و تنهایی و فکرهای پوچ

پوچتر از پوچ
♥ یلدا♥
004Male_To.jpg ♥ یلدا♥
خانه ام وقتی که میایی تمامش مال تو

هر چـه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو

صد دو بیتی .صد غــزل ..و حتی یک بغل

شعر های خوب نیمایی تمامش مال تو

ضرب و آهنگ غزلهایم صدای پای توست

این صدای پای رویایی تمامش مال تو

وسعت آرام اقیانوس آرام دلـــــــــم

ای پری خوب دریایی تمامش مال تو

خوب یادم هست گفتی عشق_ یک بخش است

بخش کردم.عشق یک بخشی تمامش مــال تو

عشق من .عشق زمینی نیست باور کن عزیز

عشقم این عشق اهورایی تمامش مال تـــــو

باز هم بیت بد پایان شعــــرم مال من

بیت های خوب بالایی تمامش مال تو....!!!



احمد رضا نصیری
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 17:50 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
انگار همین دیروز بود
نگاهت می کردم با شوقی انکار ناپذیر،نگاهم می کردی با دیده ای پر از تردید.
لبخندی میزدم پر شورتر از خورشید،اخمی می کردی سردتر از زمستان.
بغضی می کردم به وسعت دریا،لبخندی می زدی به وسعت دنیا.
دیروز و دیروزها نمی دانستم برای چه مستحق این عذابم!
ولی امروز...
نگاهم می کنی با شوق،نگاهت می کنم.
لبخندی میزنی گرم،نگاهت می کنم.
بغضی می کنی جانسوز،نگاهت می کنم.
من فقط و فقط نگاهت می کنم...
نگاهی خالی از لبخند و گریه
نگاهی خالی از بغض و کینه
و تو تعجب میکنی از حال دیروز و امروز،
و من امروز می دانم چرا فقط نگاهت میکنم
فقط نگاهت می کنم تا مبادا...
لبخندی بزنم،بغضی بکنم،اشکی بریزم
تا تصویرت در نگاهم محو شود...
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/1 - 23:55 ·
4
♥ یلدا♥
83cdfe92b31.jpg ♥ یلدا♥
کودکی که لنگه کفشش را دریا از او گرفته بودروی ساحل نوشت

دریا دزد کفشهای من

...مردی که از دریا ماهی گرفته بود ،روی ماسه ها نوشت

.دریا سخاوتمندترین سفره هستی

موج آمد و جملات را با خود شست .....

تنها برای من این پیام را گذاشت که

برداشتهای دیگران در مورد خودت را ،در وسعت خویش حل کن تا باشی...
دیدگاه · 1391/10/27 - 08:00 ·
4
...
...
آن سوی دلتنگی ها. آن سوی دلتنگی ها همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشتن
هاست.


دوست خوبم

دعامیکنم که هیچگاه چشمهای زیبای تورا

درانحصارقطره های اشک نبینم

دعامی کنم که لبانت رافقط درغنچه های لبخندببینم

دعامیکنم دستانت که وسعت آسمان وپاکی دریاوبوی بها راداردهمیشه ازحرارت عشق گرم باشد

من برایت دعامیکنم که گل های وجودنازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه خانه ات دعامیکنم

که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشیدآسمان زندگیت دعامیکنم که هیچگاه غروب نکند{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دلتنگی ادم ها

به وسعت دریاهاست

اما

برای پرکردنش

یک لیوان محبت کافیست ...
دیدگاه · 1391/10/20 - 01:09 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
گاهـــﮯ...

حجم ِ בلتنگـﮯ ـهايَـ م

آنقدر زيــآد مـﮯ شـوב

ڪــﮧ دنيــا با تمامـ ِ وسعتش برايَــ م تنگ مـﮯشوב

בلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ گردش ِ روزگارش

بـﮧ مَــ טּ ڪـﮧ رسيـב از حرڪـت ايستاב

دلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ בلتنگـﮯـهايَـ م رـآ نديـב

دلتنگ ِ خوבمـ

خوבے ڪـﮧ مدتهاست گم ڪـرבه امـ ...
... ادامه
Majid
Majid
در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

كاروانهاي فرومانده خواب از چشمت بيرون كن !

باز كن پنجره را !



تو اگر باز كني پنجره را،

من نشان خواهم داد ،

به تو زيبايي را .

بگذر از زيور و آراستگي

من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد

كه در آن شوكت پيراستگي

چه صفايي دارد

آري از سادگيش،

چون تراويدن مهتاب به شب

مهر از آن مي بارد .



باز كن پنجره را

من تو را خواهم برد؛

به عروسي عروسكهاي

كودك خواهر خويش؛

كه در آن مجلس جشن

صحبتي نيست ز دارايي داماد و عروس .

صحبت از سادگي و كودكي است .

چهره اي نيست عبوس .

كودك خواهر من،

امپراتوري پر وسعت خود را هر روز،

شوكتي مي بخشد .

كودك خواهر من نام تو را مي داند

نام تو را ميخواند !

- گل قاصد آيا

با تو اين قصه خوش خواهد گفت ؟! -



باز كن پنجره را

من تو را خواهم برد

به سر رود خروشان حيات،

آب اين رود به سر چشمه نمي گردد باز؛

بهتر آنست كه غفلت نكنيم از آغاز .

باز كن پنجره را ! -

- صبح دميد ! .
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 21:06 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
یادت هست که گفتی : دوست دارم
سرم رو پایین انداختمو گفتم : نظر لطفته
سرم رو بالا آوردی و تو چشام نگاه کردی و گفتی : نظر لطفم نیست ٬ نظر دلمه
تکرار اون نگاه نافذ و اون جمله که هیچوقت برام تکراری نمی شه باعث شد که دل منم صاحب نظر بشه و منو مجبور کنه که بگم : منم دوست دارم
مگر نگفته بودی :" دوست دارم "
مگر دوستت نداشتم؟
پس چرا حالا تنها هم آغوش من یاد توست؟
یکی از ما دو تا دروغ میگفت.....
ولی هنوز همانقدر برایم عزیز هستی که نمی توانم تهمت این دروغگویی را به تو بزنم
آره ... من دروغ می گفتم...
دروغی به وسعت تمام بی تو ماندن هایم
من دوستت نداشتم
من دیوانه وار عاشقت بودم
من تو را با ذره ذره وجودم می پرستیدم
... ادامه
MONA
MONA
دستها بالا بود

هر کسی سهم خویش را میطلبید

سهم هر کس که رسید

داغتر از دل ما بود

ولی...

نوبت من که رسید

سهم من یخ زده بود

سهم من چیست مگر؟

یک پاسخ!

پاسخ یک حسرت

سهم من کوچک بود

قد انگشتانم

عمق آن وسعت داشت

وسعتی تا ته دلتنگی

شاید از وسعت ان بود

که بی پاسخ ماند..
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/15 - 03:11 ·
6
Majid
Avatar-17.jpg Majid
Majid
Avatar-04.jpg Majid
Majid
427c2de7-f197-4cf8-9697-001bf9c22773majoabd2.jpg Majid
hamid
hamid
چه زيباست بخاطر تو زيستن

وبراي تو ماندن بپاي تو مردن وبه عشق تو سوختن؛

وچه تلخ وغم انگيز است، دور از توبودن، براي تو گريستن؛

و به عشق و دنياي تو نرسيدن؛ ايكاش مي دانستي بدون تو،

مرگ گواراترين زندگيست؛ بدون تو وبه دور ازدستهاي مهربانت،

زندگي چه تلخ وناشكيباست. ايكاش مي دانستي مرز خواستن كجاست،

وايكاش ميديدي قلبي راكه فقط؛

براي تو مي تپد

دوست دارم تا اخرين باقيمانده ي جانم تو را عاشق كنم

زندگي من در زلالي چشمان تو خلاصه شده

زندگي من در نفس هاي بازدم تو جاري شده

زندگي من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته

نفس كشيدن من تنها با ياد اوري زنده بودن تو امكان پذير است

همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردي تو را ميبينم برايم كافي است و قانع

كننده است كه زندگي زيباست

اگر روزي از ديار من سفر كني با چشماني نابينا شده از گريستن در نبودت جاي

قدمهايت را بر روي سنگفرش خيابان گل باران ميكنم
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/3 - 20:05 ·
3
نگار
نگار
کلمات بی صدای تو روحم را نوازش می کند

انگار در پس تنهایی

انگشتان آشنایی ساز مرا می نوازد

به وسعت لبخند آهنگین می شوم ...

نت های آرام ، کوتاه و مداوم ...

لحظه دلنشین می شود

آرام می شوم

....
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/28 - 00:57 ·
3
صوفياجون
0.245915001330152968_taknaz_ir.jpg صوفياجون
عقد اصیل ایرانی:اجزای سفره عقد:قرآن مجید:كتاب خدا به نشانه ی مورد تایید قرار داشتن وصلت از سوی خداوند و طلب یمن و بركات الهی جلو آینه و بالای جانماز قرار می گیرد.



آینه: آینه یکی دیگر از اجزای سفره عقد است، هچنان كه در خرید عروسی آینه در سرلوحه و پس از قرآن مجید قرار دارد ، در سفره عقد نیز در صدر سفره و رو به عروس و داماد قرار می گیرد تا با نگریستن در آن دلهایشان نسبت به هم مانند آینه صاف و زلال باشد و سعادتمند شوند.



شمعدان:یك جفت شمعدان از دیگر اجزای سفره عقد است،شمعدانها در دو سوی آینه جای دارندو شمع های فروزان درون آنها هنگام جاری شدن صیغه عقد ،‌نشانه آرزوی روشنایی وگرمی در پیوند عروس و داماد است .



جانماز:جانماز هم یکی دیگر از اجزای سفره عقد است.جانماز پیشاپیش آینه گسترده می شود و روی آن مهر و تسبیح زیبایی قرار می دهند تا گواهی بر پای بندی زوج نسبت یه اصول دین اسلام باشد و تبرك آن شامل حال عروس و داماد شود .
... ادامه
ramtin
ramtin
من که رفتم بنویسید دمش گرم نبود

بنویسید صدا بود ولی نرم نبود

خانه در خاک خدا داشت،تماشایی بود

بنویسید دو خط مانده به تنهایی بود

بنویسید که با ماه ،کبوتر می چید

از لب زاغچه ها بوسه ی باور می چید

بنویسید که با چلچله ها الفت داشت

اهل دل بود و با فاصله ها نسبت داشت

دلش از زمزمه ی نور ،عطش میبارید

ریشه در ماه ،ولی روی زمین میجوشید

بنویسید زبان داشت ولی لال نشد

بنویسد که پوسید ولی کال نشد

پرطوفان غزل بود ولی سیل نداشت

بنویسید که دل داشت ولی میل نداشت

پنجه بر پنجره ی روشن فردا میزد

وسعت حوصله اش طعنه به دریا میزد

بنویسید به قانون عطش ،آب نداد

و کسی کودک احساسش را تاب نداد

سرد و سرمازده از سمت کویر آمده بود

کودکی بود که در هیات پیر آمده بود

تا صدای دل خود چند تپش فاصله داشت

گاه با فلسفه ی عشق کمی مساله داشت
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/25 - 22:26 ·
7
شهرزاد
شهرزاد
کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد
و جاده وسعت مسافر را نمی فهمد
دوباره وقت رفتن می شود کوچ پرستوها
و حتی مرغ مهاجر را نمی فهمد
پر از شک و یقینم بی تو ایمانی نخواهم داشت
خدا حرف دل این نیمه کافر را نمی فهمد
خیابان ها و ماشین های سر در گم نمی دانند
که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد
چراغ سبز یا قرمز چه فرقی می کند وقتی
سواره خط کشی قلب عابر را نمی فهمد
حضور حاضر غایب که می گویند یعنی من
غریب افتاده ای که جمع حاضر را نمی فهمد
نمی خواهد بپرسی حال و روز واژه هایم را
کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد

سید علیرضا جعفری
دیدگاه · 1391/09/22 - 21:26 ·
6
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ