Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #يک

امید
امید
شما دختر جوونا يادتون نمياد!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
ولي يه زماني دخترا خواستگاراشون رو رد ميکردن !!
Mohammad
C3Y875BI5S.jpg Mohammad
اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت ...دلگير مباش که نه تو گناهکاري نه او !!!
آنگاه که مهر می ‌ورزی مهربانيت تو را زيباترين معصوم دنيا مي‌کند ...پس خود را گناهکار مبين !!!
من عيسي نامي را مي شناسم که ده بيمار را در يکروز شفا داد ...و تنها يکي سپاسش گفت !!!
من خدايي مي شناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده ...يکي سپاسش مي گويد و هزاران نفر کفر
پس مپندار بهتر از آنچه عيسي و خدايش را سپاس گفتند ...از تو براي مهربانيت قدرداني مي کنند !!!

دیدگاه · 1391/11/13 - 23:33 ·
5
LeilA
LeilA
تو کافى شاپ دختره دستشو گذاشته بود رو دست پسره و آروم لبخند ميزدند...منم اين يکى دستمو گذاشتم رو اون يکى دستم اما اصلأ خنده نداشت :|:D ملت به چه چيزايى ميخندنا :|
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
واکنش افراد با ديدن بنز 500 ميليوني :
آمريکايي : او ، ماي گاد
عرب : احسنت
انگليسي : اوه ، وري نايس
ايراني : پدر سگ دزد ! شيشه فروش
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
خدايا بسه ديگه خسته شديم تا کي چشامونو ببنديم و هيچي نگيم خيانتا , بغضا , گريه ها رو ميبني و هيچي نميگي همه خستن همه خسته شدن اره خسته خسته جووناي 20 ساله قلبي دارن مانند قلب يک پيرمرد 80 ساله که 1000 تيکه شده خدا جون بسه امتحانمون همه ي ما شکست خورديم و شکستيم .... خدا جون بسه...
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
شخصي سر کلاس رياضي خوابش برد. زنگ را زدند بيدار شد و با عجله دو مسئله را که روي تخته سياه نوشته شده بود يادداشت کرد و با اين «باور» که استاد آنرا به عنوان تکليف منزل داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب براي حل کردن آنها فکر کرد. مطمئن بود اگر مسأله ها را حل نكند ، نمره كلاسي اش را از دست مي دهد . هيچيک را نتوانست حل کند. اما طي هفته دست از کوشش برنداشت. سرانجام يکي از آنها را حل و به کلاس آورد. استاد به کلي مبهوت شد زيرا آن دو را به عنوان دو نمونه ازمسايل غير قابل حل رياضي داده بود .

فكر مي كنيد كه آن دانش آموز چگونه توانست اين مسأله را حل كند ؟ او كاري را با موفقيت انجام داد كه گمان مي كردند غير ممكن است ، در حالي كه او باور داشت ممكن است . نه تنها باور داشت حل مسأله ممكن است ، بلكه باور داشت اگر مسأله را حل نكند ، نمره كلاسي اش را از دست مي دهد . اگر او مي دانست اين مسأله حل نشدني است ، هرگز پاسخي برايش نمي يافت .
... ادامه
صفحات: 28 29 30 31 32

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ