Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #پارچ

Mostafa
Mostafa
ميگن تو جهنم پسرا مجبورن با ليوان آب بخورن و دخترا مجبورن پارچ رو سر بكشن;اونم پارچ دهني ديگران رو!!
دیدگاه · 1391/07/4 - 13:52 ·
2
محمد
محمد
کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش. داداشم میگه کمرت درد می کنه؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.
تشنه لبان
تشنه لبان
دلم گرفته است از بي عفتي ها از بي غيرتي ها از تمام آنهائي كه اين دو روز دنيا را جدي گرفته اند دلم گرفته است از بي دردها آنهائي كه دردناكترين دردشان دير شدن سفر اروپاست و جلوتر از نوك بيني عمل كرده شان را نمي بينند *** دلم گرفته است از زناني كه عروسك اند نه عروس از زناني كه چون نقاشي درهم و برهم كودكي چهره هايشان رنگين است قرمز ، سياه ، بنفش ، قهوه اي ، آبي همه رنگ ها به غير از رنگ سبز خدا زناني كه محتاج اند محتاج به به و چه چه بيماردلان هرزه زناني كه به علت كمبود پارچه اندازه روسري هايشان از يك دستمال كاغذي تجاوز نمي كند با مانتوها و شلوارهائي كه آب رفته و تنگ و كوتاه شده كوتاهِ كوتاه به كوتاهي فكرشان و تنگ تنگ به تنگي زاويه ديدشان به جهان هستي تنگ اما نه به تنگي گودال قبر و اي كاش گودال قبر به يادمان بود دلم گرفته است از زنان مرفه بي دردي كه از سر بي پول!! در سرما و گرما جوراب ندارند! و صداي قهقه هايشان در خيابان صداي قهقة شيطان را به ياد مي آورد.........
... ادامه
دیدگاه · 1390/05/28 - 01:03 ·
3
تشنه لبان
تشنه لبان
شهدا را بچه‌هاي خودمان در منطقه شلمچه عراق در حضور عراقي‌ها كشف كرده بودند و تحويل عراقي‌ها داده بودند تا در مراسم تبادل، به طور رسمي وارد خاك كشورمان كنيم. اسامي شهدا مشخص بود. روز مذاكره كه روز قبل از تبادل در شلمچه صورت گرفت، ژنرال «حسن الدوري» رئيس كميته رفات ارتش عراق گفت: چند شهيد هم ما پيدا كرده‌‌ايم كه تحويلتان مي‌دهيم و به فهرستتان اضافه كنيد. يكي از شهدايي بود كه عراقي‌ها كشف كرده بودند، گمنام بود. هويتش معلوم نبود. سردار باقرزاده پرسيد: از كجا مي‌گوييد اين شهيد ايراني است؟ اين شهيد هيچ مدركي دال بر تشخيص هويت نداشته! پاسخ عراقي‌ها جگرمان را حال آورد و هويت شهيدانمان را هم به عراقي‌ها و هم بار ديگر به ما يادآور شد. ژنرال بعثي گفت: همراه اين شهيد پارچه قرمزرنگي بود كه روي آن نوشته شده «يا حسين شهيد». از اين پارچه مشخص شد كه ايراني است! بله، حتي دشمن هم ما را با عشقمان به حسين(ع) مي‌شناخت. اشك شادي و اشك درد... به امید ظهور یار... یاعلی... با شهدا برای شهدا تا شهادت{-35-}{-35-}{-35-}
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ