من به مهمانی دنیا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم
رفتم از پله مذهب بالا .
تا ته كوچه شك ،
تا هوای خنك استغنا ،
تا شب خیس محبت رفتم .
من به دیدار كسی رفتم در آن سر عشق .
رفتم . رفتم تا زن ،
تا چراغ لذت ،
تا سكوت خواهش ،
تا صدای پر تنهایی .
*****
چیزها دیدم در روی زمین :
كودكی دیدم . ماه را بو می كرد .
قفسی بی در دیدم كه در آن ، روشنی پرپر می زد .
نردبانی كه از آن ، عشق می رفت به بام ملكوت .
من زنی را دیدم ، نور در هاون می كوبید .
ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزی دور شبنم بود ،
كاسه داغ محبت بود .
من گدایی دیدم ، در به درمی رفت آواز چكاوك می خواست
و سپوری كه به یك پوسته خربزه می برد نماز
*****
بره ای را دیدم ، بادبادك می خورد
من الاغی دیدم ، یونجه را می فهمید
در چرا گاه (( نصیحت )) گاوی دیدم سبز
شاعری دیدم هنگام خطاب ، به گل سوسن می گفت : (( شما ))
*****
من كتابی دیدم ، واژه هایش همه از جنس بلور
كاغذی دیدم ، از جنس بهار .
موزه ای دیدم ، دور از سبزه
مسجدی دور از آب
سر بالین فقیهی نومید ، كوزه ای دیدم لبریز سئوال
*****
... ادامه