ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون «باد»
به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر میشود از خویش گریخت
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته‌ای
#اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
«فاضل نظری»
ıllı YAŁĐA ıllı
قدرت گرفته توسط شِیرترانیکس
فارسی
خوشگلی دیگه بامزه
1392/12/18 - 22:47با منی دادا؟!
1392/12/18 - 22:52آره دیگه چته خب کور شه چشم حسود
1392/12/18 - 23:00نه بابا
1392/12/18 - 23:02کجا خوشگلم؟!
بامزه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نه بابا مسخره نکن دادا
خدا رو خوش نمیاد...
من هیچ وقت کسی رو مسخره نمیکنم دادا
1392/12/18 - 23:04
1392/12/18 - 23:10حق به حقدار میرسه دادا خودتو دست کم نگیر
1392/12/18 - 23:13
1392/12/18 - 23:36بهله
1392/12/18 - 23:38
1392/12/18 - 23:40