Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #چشم

...
297363_128.jpg ...
دوس داشتم یه متن واسه اش بنویسم ولی حوصله ام نشد...
نزدیک بهاره وبی حوصلگی...
یادترانه پویان افتادم
که اونم حفظش نیستم!!!
یه حلقه توی دست من
یه قطره اشک توچشم تو
..........
.....
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
97cb028bbe3e53f1c16316036a6a0241.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
52b561e89c552a6164d8fdbc6148ac77.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
hastii
9a61ea0ba9f7aa47769d3bdfbe183ccc_1024.jpg hastii
.
bamdad
bamdad
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و برمی‌گشت، با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان ابری بود، دختر بچه طبق معمول همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد. بعدازظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت طوفان و رعد و برق شدیدی گرفت.

مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیلش به دنبال دخترش برود، با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شد و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد، اواسط راه ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده می‌شد، او می‌ایستاد، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد.

زمانی که مادر اتومبیل خود را کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همین‌طور بین راه می‌ایستی؟
دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ به نظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس می‌گیرد!

یادمان باشد هنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی، خدا کنارمان است؛ پس لبخند را فراموش نکنیم!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/16 - 12:24 ·
6
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلام
خوبیننننننننننن
bamdad
bamdad
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ


ﻭ ﺑﻲ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻗﺪﻡ ﻗﺪ ﻣﻴﮑﺸﻢ


ﺳﻬﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯﻫﺎﻱ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ


ﭼﺸﻤﻬﺎﻱ ﺧﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺑﺮﻭﻳﻲﺳﺖ


ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺘﯽ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/16 - 09:29 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
خاطره ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم ,
توانش را نیز ...
برایم شادی است و اندوه
در چشمانم خیره شود اگر کسی
آن را خواهد دید
غمگین تر از آنی خواهد شد
که داستانی اندوه زا شنیده است
می دانم!
خدایان انسان را
بدل به شیئی می کنند , بی آن که روح را از او بر گیرند
تو نیز بدل به سنگی شده ای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی

آناآخماتووا
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/16 - 01:51 ·
3
♥هـــُدا♥
جــدایی (730).jpg ♥هـــُدا♥
تــَمآم هوآ رآ بو مـے کشم
چشم مـےدوزم
زل مـے زنم…
انگشتم رآ بر لبآטּ زمیـטּ مے گذآرم:
” هــــیس…!مـے خوآهم رد نفس هآیش بـﮧ گوش برسد…!”
امآ…!
گوشم درد مـےگیرد از ایـטּ همـﮧ بـے صدآیـے
دل تنگـے هآیم را مچالـﮧ مـے کنم و
پرت مـے کنم سمت آسمآטּ!
دلوآپس تو مـے شوم کـﮧ کجآے قصـﮧ مآטּ سکوت کرده ایـے
کـﮧ تو رآ نمـے شنوم...!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/15 - 21:53 ·
6
fatima
fatima
ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭمـ ﺑﺒﺮﻣﺘــ ﯾﻪ ﺟـــﺎﯼ ﺷﻠـــﻮﻍ ،

ﺧﯿﻠـــــــــ ــــﯽ ﺷﻠـــﻮﻍ ،

ﻭﺍﯾﺴــــ ـمـ ﺍﻭﻥ ﻭﺳــــــﻂ ﻧﮕﺎت ﮐﻨـــمـ!

ﺑﮕـــمـ ﺍﯾﻨـــﺎﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨـــﯽ؟

ﺑﮕـــﯽ ﺁﺭهـ . . . !

ﺑﮕـــمـ ﺗــﻮ ﻫﯿﺎﻫـــﻮﯼ ﻫــﻤﻪ ی ﺍﯾـــﻦ ﺁﺩﻣـــﺎ ،

ﺑـــﺎﺯمـ ﻣـــﻦ ﭼﺸﻤـــــــ ــآمـ ﻓﻘـــ ـــﻂ

ﺩﻧﺒـــﺎﻝ ﺗــﻮ ﻣﯿﮕـــﺮﺩﻩ!!

ﺑﮕـــمـ ﺣـــﺎﻻ ﭼﺸﻤﺎﺗــــﻮ ﺑﺒﻨـــﺪ ،

ﺑﮕـــــ ــﻮ ﭼــــﻪ ﺣﺴـــــــ ـــــﯽ ﺩﺍﺭﯼ!؟

ﺑﮕـــﯽ ﺍﻧﮕـــــ ــﺎﺭ ﮔــــمـ ﺷــﺪمـ ﺑﯿـــﻦ ﯾــﻪ ﻋﺎﻟﻤـــــ ـﻪ ﻏﺮﯾـــﺒﻪ ،

ﺑﮕـــمـ ﺍﮔـــﻪ ﻧﺒﺎﺷـــﯽ ﮔــمـ ﻣﯿﺸـــمـ

بـﯿــﻦ ﯾــﻪ ﺩﻧﯿـــﺎ ﻏﺮﯾـــﺒﻪ . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/15 - 21:37 ·
6
✔♥Дℓɨ♥✔
78455621819991926987.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
گـــهوارـہ تڪـــــرار را ترڪــــ گفتــــــҐ

בر ســــرزمیـــنے بــے پرنـــــבـہ و بـے بهـــــار.

نخســتیـــــטּ ســـفرҐ باز آمـــــבטּ بوב از چشم‌انــבازهاے امیـــב‌فرســاے ماســہ و פֿـار،

بے آن‌ڪـــــہ با نخستیـــــטּ قــــــבم‌هاے نا آزمــــوבـہ نوپـــــائے פֿــــــویش

بـہ راهـــے בور رفــــتـہ باــشــمــــ.

نخستیــــــטּ ســــفرҐ

باز آمــــــבטּ بــــوב.
... ادامه
کاپیتـان رستمی
کاپیتـان رستمی
ابر باد بارون بارون باد میگن ای دادمیگن ای داد اونیکسی که رفته میبره یادتو از یاد پر بارون چشمامو رو ب اسمان صدامووووووو واسی برگشتن اینجا می زنم فریاد خدامو صدا می زنم
... ادامه
کاپیتـان رستمی
کاپیتـان رستمی
اونیایکه تو توهم عشق و غیره هستن بخونن>>>>>>>>>>>>حسرت واژه ی سنگینیست به سبکه بغض به رنگ زخم. روحم فرسوده شده اشکم بی رمق ای کاش ها سوزن میزنن به قلبم، قلبم وامانده از تصمیم عقل.عقلم شرمنده از تصمیمی که گرفت و در آخر این چشم است که با اشکه حسرت دیدار را میطلبد.>>>>>>>>{-13-}{-13-}
bamdad
bamdad
هـــر انســـانے

یـــڪ بــــار بـــراے رسیــבטּ بـہ یـــڪ نفـــر

בیـــر مے ڪنــב

و پـــ๛ از آטּ ...

بـــراے رسیــבטּ بـہ ڪساטּ בیگـــر

عجلـــــہ اے نـבارב...
... ادامه
bamdad
bamdad
آهای دنیا آهای دنیا
همین امشب خلاصم کن
اگر کفره بزار باشه
اگه حقه جوابم کن

آهای دنیا ببین دارم
با چشم خون بهت میگم
بیا این بار و مردی کن
بگو آسوده میمیرم


تو هر کار که دلت میخواد
با این جون و تنم کردی
آهای دنیا آهای دنیا
چه بی رحمی و نامردی

نزاشتی یک شبم باشه
بدون حسرت و خواهش
ببین حتی یه روزم تو
نداشتی باهام سر سازش

همیشه گریه و زاری
همش روزای تکراری
یه دنیا غصه و ماتم
همش درد و گرفتاری
تا اینجا که رسیدم من
یه روز خوش ندیدم من
میگن داره مکافاتی
به این جمله رسیدم من
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/14 - 21:33 ·
4
شهرزاد
f4460c77c2dee7b01.jpg شهرزاد
تلفنی ‌ست که زنگ می‌ زند مُدام
صدای غریبه ‌ای‌ ست که سراغِ دیگری را می‌گیرد از من!
یک‌ شنبه‌ سوت ‌وکوری ‌ست که آسمانِ ابری‌ اش ذرّه‌ ای آفتاب ندارد
حرف‌ های بی‌ ربطی‌ ست که سر می ‌بَرَد حوصله ‌ام را
تنهایی زل ‌زدن از پشتِ شیشه ‌ای‌ ست که به شب می‌رسد
فکرکردن به خیابانی ‌ست که آدم‌ هایش قدم‌ زدن را دوست می ‌دارند
آدم‌ هایی که به خانه می ‌روند و روی تخت می‌ خوابند و چشم‌هایشان را می ‌بندند امّا خواب نمی‌‌ بینند
آدم‌ هایی که گرمای اتاق را تاب نمی‌ آورند و نیمه‌ شب از خانه بیرون می ‌زنند
تنهایی دل ‌سپردن به کسی‌ ست که دوستت نمی ‌دارد
کسی که برای تو گُل نمی‌ خَرَد هیچوقت
کسی که برایش مهم نیست روز را از پشتِ شیشه‌ های اتاقت می ‌بینی هر روز
تنهایی اضافه ‌بودن‌ است در خانه ‌ای که تلفن هیچوقت با تو کار ندارد
خانه ‌ای که تو را نمی‌ شناسد انگار
خانه‌ ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است
تنهایی خاطره ‌ای‌ست که عذابت می‌دهد هر روز
خاطره‌ ای که هجوم می ‌آوَرَد وقتی چشم ‌ها را می ‌بندی
تنهایی عقربه‌ های ساعتی ‌ست‌ که تکان نخورده‌ اند وقتی چشم باز می‌کنی
تنهایی انتظارکشیدنِ توست وقتی تو نیستی
وقتی... تو رفته‌ای از این خانه...
وقتی... تلفن زنگ می ‌زند امّا غریبه‌ ای سراغِ دیگری را می ‌گیرد...
وقتی... در این شیشه ‌ای که به شب می‌رسد خودت را می‌بینی هر شب...
" دریتا کمو - ترجمه محسن آزرم "
... ادامه
صفحات: 54 55 56 57 58

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ