یافتن پست: #چهار

صوفياجون
صوفياجون
سلووووووووووووووو منم اوووومدم یوووووووهووووو {-96-}{-96-}{-130-}{-131-} فقط 4 روز مونده به سال جدید {-131-}{-165-}
رضا
رضا
Mostafa مصطفی جالبه چند روز تو رتبه کاربران فعال سوم چهارمی من و تو هی عوض میشه {-7-}
شهرزاد
شهرزاد
مساحت خلوتم را
پر کن!
فـرقی نمی کند
عمودی یا افقی!
همیــن کــه ضلعی
از چهار دیواری ام باشی،
کافی است!
amirhosein
amirhosein
یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.

او برروی یک صندلی دسته‌دارنشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. در کنار او یک بسته بیسکوئیت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند .وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.» ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت ، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنش نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟» مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! او حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.

وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد … یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.

آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد…

در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.

- چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند…
سنگ … پس از رها کردن!
حرف … پس از گفتن!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/22 - 17:24 ·
2
شهرزاد
شهرزاد
دلم تنگ می شود ، گاهی
برای حرف های معمولی
برای حرف های ساده
برای «چه هوای خوبی» / «دیشب چه خوردی؟»
برای «راستی! ماندانا عروسی کرد / «شادی پسر زائید»
و چقدر خسته ام از «چرا؟»
از «چگونه؟»
خسته ام از سوال های سخت ، پاسخ های پیچیده
از کلمات سنگین
فکرهای عمیق
پیچ های تند
نشانه های با معنا، بی معنا
دلم تنگ می شود ، گاهی
برای
یک «دوستت دارم» ساده
دو فنجان قهوی داغ
سه روز تعطیلی زمستان
چهار خنده ی بلند
و
پنج انگشت دوست داشتنی


مصطفی مستور
... ادامه
amir hossein
amir hossein
دیشب تو پمپ بنزین یه معجزه دیدم،
یارو نزدیک پنج لیتر و نیم تو یه ظرف چهار لیتری بنزین زد!
وقتی هم به مسئول پمپ بنزین گفت، یارو گفت احتمالا دبّه ت خرابه...!!!
... ادامه
amir hossein
amir hossein
تلفظ صحیح چهارمین روز هفته کدام است؟
چارشنبه؟
چاهارشنبه؟
چهارشنبه؟
هیچکدوم نیست عزیزم، سه شنبه صحیح است.
حتما دانشجو هم هستی!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/21 - 23:50 ·
7
شهرزاد
شهرزاد
...


زندگی فی البداهه
نمایشی بی تمرین
تنی بی پُرو
سری بی تأمل

از نقشی که بازی میکنم ناآگاهام
فقط میدانم که از آن خودمست، غیر قابل تعویض

موضوع نمایشنامه را
درست روی صحنه باید حدس بزنم
برای افتخار زندگی هنوز آماده نیستم
سرعت جریانی را که بر من وارد میشود به سختی تاب می آورم
بدیهه میسازم، با آن که از بدیهه سازی بدم می آید

بر ناآگاهی ام هر گام سکندری میخورم
رفتارم بوی شهرستانی بودن میدهد
غریزه هایم نشان از تازه کاری دارند
ترس صحنه، علتی است برای تحقیرشدنم
به گمانم موجبات تخفیف، ظالمانه است

واژگان و حرکات غیر قابل پس گرفتن
ستارگان، تا آخر شمرده نشده اند
شخصیتم مثل پالتویی است که در حال دویدن دکمه هایش را میبندم
این هم نتایج تأسف بار این شتابزدگی است

کاش دست کم، بشود چهارشنبه ای را از پیش تمرین کرد
پنجشنبه ای را تکرار کرد
اما وای، دیگر، جمعه با نمایشنامه ای که نمیشناسمش از راه میرسد
میپرسم آیا این کار درستی است
(صدایم گرفته است
چون حتی نگذاشتند پشت پرده، سینه ام را صاف کنم)

گمراه کننده است که فکری کنی این امتحانی سرسری
در اتافی موقتی است، نه
میان دکورها ایستاده ام و میبینم چه استوارند
دقت همه ی آکساسوارها مرا متعجب میسازد
صحنه ای گردان، دیریست که میگردد

حتی دورترین سحابی ها روشن شده است
آه، شکی ندارم که این نخستین شب نمایش است
و هر کاری که میکنم
برای همیشه به کاری که کرده ام بدل میشود

وسیلاوا شیمبورسکا
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/21 - 23:27 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
چهارشنبه-سوری-از-گذشته-تا-به-امروز.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
دیدگاه · 1392/12/21 - 19:14 ·
4
رضا
رضا
سلام نیمه شب همگی بخیر 12:1 دقیقه چهارشنبه 21 اسفند 92
صوفياجون
صوفياجون
ıllı YAŁĐA ıllı
یب.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
( ) = {-57-}

گيلانيان از قديم بر اين باور بوده اند كه اجراي آيين چهارشنبه سوري پليدي ها را از انسان زدوده و سلامتي را به ارمغان مي آورد. خيمه شب بازي يكي از نمايشهاي پيشواز از نوروز است كه تا چهل سال پيش نيز در شهرهاي گوناگون گيلان اجرا مي شد كه آنرا «گوشي» مي ناميدند. خيمه شب بازان افرادي دوره گرد بودند كه در شهر رشت متمركز بودند و اين افراد عروسكهايشان را به بازارهاي هفتگي سراسر استان مي بردند و به نمايش مي گذاشتند و با خواندن اشعار شاد و في البداهه تماشاگران را مشغول ساخته و از آنها در پايان پول مي گرفتند. كول كوله چهارشنبه (چهارشنبه سوري) در گيلان و در همه نقاط ايران به عنوان يكي از آيين هاي پيش از نوروز متدوال بوده و هست. آيين چهارشنبه سوري بنا بر يك باور قديمي در غروب آخرين روز سه شنبه سال برگزار مي شود، براساس اين باور اجراي اين رسم و آيين از انسان پليدي و بيماري را رفع مي كند و تندرستي و سلامتي را به ارمغان مي آورد.
3 دیدگاه · 1392/12/20 - 22:10 در گیلک ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
0.344669001392083558_taknaz.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
صوفياجون
صوفياجون
سلوووووووووووووووووووووووووو منم اووومدم یووووووهوووووووو{-131-}{-115-}{-165-}
sam
sam
ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﻩ ﻋﮑﺴﺎﯼ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺳﻮﺭﯼ

ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ :

ﻣﻦ ﻭ ﺗﺮﻗﻪ |:...

ﻣﻦ ﻭ ﺍصغر ﺗﺮﻗﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺏ |:

ﻣﻦ ﻭ ﻣﻤﺪ ﺑﻤﺒﯽ |:

ﻣﻦ ﻭ ﺑﺎﺭﻭﺕ |:

ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﮐﺒﺎﺏ ﺷﺪﻥ |:

ﻣﻦ ﻭ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺩﻫﻨﻤﮑﯽ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺑﻤﺐ ﮔﺬﺍﺭﯼ |:

ﻣﻦ ﻭ ﻋﺸﻘﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ |:

ﻣﻦ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘﻦ |:

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮕﻪ .. ﺍﯼ ﻻﻭ ﯾﻮ ﭘﯽ ﺍﻡ ﺳﯽ
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/17 - 23:15 ·
5
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ