سلوووووووووو من اوووومدم الان اینجوریم دقیقا بابام ساعت 8:30 زنگ زده بهم میگه چند صفحه نوشتنی دارم واسم بتایپی بهش گفتم چن صفحه اس گفت یه یک و دو و سه صفحه بیشتر نیس کمه کلی غر زدم بعد اومد خونه دیدم 6 صفحه است
6 تا از یان برگه ها که قدیم ساندویچ باهاش میپیچوندیم از آچهار بزرگ تر
الان بقدری عصبانیم که نگوووووو چشام آلبالو گیلاس میچینه کاملا تار میبینم دیگه کور شدم رف{-16 -}
خوبی؟
آدم یا کاری رو قبول نمیکنه یا وقتی قبول کرد دیگه غر غر نمیزنه ، آخه میدونی چیه؟ این باعث میشه که از ارزش کاری که میکنه کم بشه...
خب حالا:
خسته نباشی
چه خبرا؟
حالا باباست دیگه ، مگه میشه گفت نه؟
البته در مورد دخترا اینجوریه ها چون بابایی هستن
پسرا زیاد حرف گوش کن نیستن متأسفانه...
منم بد نیستم
خدا رو شکر
مثل همیشه...
آقای مجری: فامیل نمیدونی کی به این ماهی چلو کباب میده؟!
فامیل: چی شده؟ اعتراض کرده؟ اینم دیگه واسه ما اعتراض میکنه! میخوری بخور، نمیخوری نخور!
مجری: یعنی چی؟ یعنی شما بهش میدی؟
فامیل: من؟؟چیه گفته به من کباب مونده داده؟؟
مجری: ایناها، اینجا، برنجا رو آب معلومه!
فامیل: هه هه کباباشو خورده، برنجاش مونده!
مجری: فامیل میشه خواهش کنم دیگه به ماهی چلوکباب ندی؟
فامیل: نمیدم دیگه آقای مجری، چشم! همون قیمه بستشه!
مجری: اِ اِ قیمه چیه؟؟ چرا بهش غذا میدی؟؟؟ این ماهیه! من خودم بهش غذای ماهی میدم،.
فامیل: غذای ماهی چیه آقای مجری؟ چرا بدعادتش میکنین؟ من از دور اومدم، شما به من غذای دوری دادین؟! آشِ در دوره تاحالا یبار درست کردین بدین به من؟؟!!
مجری: نه ببین فرق میکنه، من چه جوری توضیح بدم...
فامیل: آقای مجری دهن داره دیگه! کسی که در دهنشو باز کنه، هرچی گذاشتن جروش تشکر میکنه میخوره!
خب یک سری از کاربرها پسورد قوی برای حسابشون انتخاب نمی کنن. یک بار حساب یکی از کاربرهای قدیمی و فعال هک شد طرف حذفش کرد بعد از اون تصمیم گرفتم اون بخش رو غیر فعال کنم .
میخوای حسابت رو حذف کنی بگو حذفش کنم .
اینم بدون رضا جان مدیر
اون شعر سال 87 منتشر شد تو سایت و وبلاگ دوستم
که خودم گفته بودم
حالا یه فرد احمقی کپی کرده به من مربوط نیست
کاش حداقل یه وبلاگی میاوردی که فعال باشه بتونیم از مدیرش بپرسیم
نع یه وبلاگی که برا سال 91 هستش و دیگه فعالیتی نکرده
بعدم این چیزا برا من مهم نیستکه فک کنی من اون شعرو کپی کردم یا چیز دیگه چون اصلا حرف مردم برام مهم نیست
من عاشق کارمم و بازم میکنم
مرتضی جان باز میگم فقط ازت سوال پرسیدم خودت جبهه گیری کردی پست رو پاک کردی . وقتی نوشتی شعر خودم بعد از سوال من گفتی از جایی کپی کردی الان میگی تو وبلاگ دوستت منتشر شده باشه حرفت درست آدرس وبلاگ دوستت رو بده ببینیم.
وفتی موضوعی تموم شد کش نده .
بابا مسخره بازیه چی رو توجه نکنم
به ما چه
به جهنم به درک کدوم سگی مرده نمیخوای پست بزاری نزار بابا دیونه شدم اومدم سایت دیدنی پست ایشون میادئ اونارو بحذف بابا داداش اینجا ما میایم برا دلخوشی و نه ناراحتی
هزارتا از این مفت حرفا تو نت پره
دلم می خواهد از دید بعضی آدمها پنهان بمانم
آدمهایی که مدام توی زندگیت سرک می کشند
و با ژست صمیمیت
داشته هایت را می شمارند
احساساتت را خط کشی می کنند
اشتباهاتت را سرزنش می کنند
به چیز هایی که خود ندارند حسادت می کنند
دست می گذارند روی نقطه ضعف هایت و آنها را بزرگ و بزرگتر می کنند
و هر کاری که لازم باشد می کنند
تا تو را کوچک و بی رنگ و کدر نشان دهند
این آدمها ” آینه ” نیستند ، ” خورده شیشه اند ...
شب شعر:
آقای مجری: یکی از شعرایی رو که بلد هستین رو بگین، فامیل، اگر در بند در ماند قبول نیستا! یه شعر جدید بخون.
فامیل دور: از در درآمدی و من از خود به در شدم...
آقای مجری: این دیوونم کرد از دست این دره!
فامیل دور: ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم... که با این درد اگر در بند در مانند ، درمانند...
آقای مجری :اینوکه ۳۰ بار خوندی .حالا معنیش چیه؟
فامیل دور: این معنیش خیلی عمیقه !!! درمورد درهای در مانند هست آقای مجری ، یعنی دری که واقعا در نیست شبیه درهست . کنار خیابون دیدی نقاشی در کشیدن؟ فکر میکنی در هست ولی در نیست ، در ماننده !؛ یعنی این دردها مارو شبیه اون درها میکنه!
ببعی :
It's nice to be important, but it's more important to be nice
آقای مجری: نه شعر فارسی بخون.
ببعی :در گلستانه چه بوی علفی می آمد ، به به!
کلاه قرمزی :دستم استخون نداره ، نون خورده و جون نداره ، دیلا دیلای لالای لای لای
پسرعمه زا: سلطان غم مادر، بی تو پسر نمیشود!
آقای مجری: نه بچه جان! یه شعر قشنگ؛ باید میم هم داشته باشه.
پسرعمه زا: می تو پسر نمیشود... خوبه؟! آقای مجری این میتو پسر نمیشود یعنی چی؟
آقای مجری: بی تو به سر نمی شود
پسر عمه: چی نمی شود؟
آقای مجری: به سر نمی شود ، یعنی نمیتونم بی تو زندگی کنم.
پسرعمه: با پسرش؟
آقای مجری: پسر نیست که ، بی تو به سر نمی شود.
کلاه قرمزی: یعنی کلاه ما رو میگه دیگه ، میگه اگه تو نباشی من به سرم نمیرم
آقای مجری: نه نه ، بچه ها ، خیلی ساده ست . یعنی من بدون تو نمیتونم زندگی کنم.
فامیل دور : منو میگی آقای مجری؟ منم بدون تو نمیتونم زندگی کنم ، من از بچگی آرزوم بود شما بگید به من نمیتونید بدون من زندگی کنید!!!!!!!
ببعی: مرنجان دلم را که این مرغ وحشی، ز بامی که برخاست، مشکل نشیند، ببببعععع! عین بده...
پسرعمه زا: سلطان غم مادر!!!
یلدا تو که بزرگی از تو انتظار نداشتیم این بچه بازیا چیه شایدم مارو دوست خودت نمیدونی ıllı YAŁĐA ıllı
و اما پرنیا توام از یلدا کپی کردی باش توام هنوز بچه ای انتظار نداشتم ParNiyA
و اما تو سامان توام جنبه عشق نداری فقط همین @SamanjonjonI
و در اخر همتون خیلی بچه اید تقصیر رضاست که همه کار کرد تا سایت بسته نشه یکم قدر شناس باشید
سلام همشهری تبل و غرغروی من
1393/03/12 - 22:20خوبی؟
آدم یا کاری رو قبول نمیکنه یا وقتی قبول کرد دیگه غر غر نمیزنه ، آخه میدونی چیه؟ این باعث میشه که از ارزش کاری که میکنه کم بشه...
خب حالا:
خسته نباشی
چه خبرا؟
سلاااااااااااااااااااام به رو ماهت صوفی جونم.خوش اومدی.الهی فدات شم خسته نباشی عزیز دلم
1393/03/12 - 22:22من مجبورم بنویسم مجبورم چیزی رو قبول نکردم مجبورم
1393/03/12 - 22:24سلووووووو خوب نیستم مرسی شماهاا خوبین نداجونی و بامی
صوفی جونم قربون اون انگشتات برم الهی ی ی
1393/03/12 - 22:27حالا باباست دیگه ، مگه میشه گفت نه؟
1393/03/12 - 22:28البته در مورد دخترا اینجوریه ها چون بابایی هستن
پسرا زیاد حرف گوش کن نیستن متأسفانه...
منم بد نیستم
خدا رو شکر
مثل همیشه...
صوفیا از این به بعد واسه تایپ کردن پول بگیر
1393/03/12 - 23:37