Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #کتی

♥هـــُدا♥
260573_409282122464352_341883387_n.jpg ♥هـــُدا♥
هرچه دلم را خالی میکنم از هر چیز ....

پر میشود از تو ....

عجب برکتی دارد مهرتـ ـ ـ !!!
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ایرانسل اس ام اس داده مشترک گرامی ۵۰۰کیلوبایت هدیه ما به شما استفاده اینترنت رایگان !
مدت اعتبار ۳۰ روز !!!!
یا ما خیلی اوسگولیم
یا اونا خیلی اوسگلن
یا میخواستن شوخی کنن
یا نمیفهمن ۵۰۰ کیلوبایت ینی چی
یا نمیفهمن اینترنت ینی چی
پ.ن : برای دوستم این اس اومده ، با ذوق زنگ زده به من میگه برنده شدم !
بدبخت فک کرده ۵۰۰ کیلو پرتقال برنده شده ! یه همچین مملکتی داریم کلا !!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/18 - 16:15 ·
Mohammad
jian1.jpg Mohammad
یک «ژیان» بود و کلی قابلیت منحصر به فرد. از کوچک و کم جا بودنش گرفته تا کمک فنرهای عجیب و غریب و موتور دوسیلندره و سیستم خنک کننده و بخاری سرخودی که هوای گرم موتور را می فرستاد داخل اتاق تا سرنشینانش را در روزهای سرد، گرم کند.

در روزهایی که قیمت خودروها سر به آسمان ساییده، رفته ایم سراغ خودرویی ارزان و بی دنگ و فنگ که بخشی از خاطره مشترک بیشتر ایرانی هاست.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
عزیزم تو فرارکن من مردونه ایستاد

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند :
با بخشیدن،عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر،تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود..
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان
لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد.

جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟...


زاهد گفت: مال تو کجاست؟

جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.

زاهد گفت: من هم.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
روزی استادی در کنار دریا راه می رفت که نوجوانی نزد او آمد و گفت:

«استاد! می شود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست »

استاد از نوجوان خواست وارد آب بشود.

نوجوان این کار را کرد.

استاد با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت، طوری که نوجوان شروع به دست و پا زدن کرد.

استاد نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید.

او که از کار استاد عصبانی شده بود، با اعتراض گفت:

« استاد ! من از شما درباره حکمت سؤال می کنم و شما می خواهید مرا خفه کنید »

استاد دستی به نوازش به سر او کشید و گفت:

«فرزندم! حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی.

هر وقت معنی آن نفس حیات بخش را فهمیدی، معنی حکمت را هم می فهمی!»
... ادامه
رضا
رضا
عصر ایمیل زدم به شرکتی تا الان جواب ندادن دنیای آنلاین یعنی چی؟
دیدگاه · 1391/12/9 - 23:44 ·
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
در مملکتی که فقط دولت حق حرف زدن را دارد، هیچ حرفی را باور نکنید "دکتر شریعتی"
دیدگاه · 1391/12/6 - 00:57 ·
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
64425608637458360435.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید :
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت :
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت :
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت : اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت :
خوب … من تو رو دوست دارم …
چون … زیبا هستی…
چون… صدای تو گیراست …
چون… جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون … باملاحظه و بافکر هستی …
چون … به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت … دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت… دوست دارم …
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …

چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی
... ادامه
شهريار
anar.jpg شهريار
اينم يه ظرف انار تقــــــــــديم به همه دوستان و نگار خانوم :)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
هرچه دلـــــــم را خـــــالی میکنم ، باز پــــــــــــــر میشود از تـــــــــــــو ، چه بــــــــــــــرکتی دارد دوست داشتنت . .
دیدگاه · 1391/12/1 - 23:18 ·
Mostafa
Mostafa
یکی از فانتزیام اینه که برم تو یه شرکتی برا استخدام..بعد رئیس شرکت ازم بپرسه چه ساعتی رو برای شروع کار شرکت پیشنهاد میکنی؟...!!!!!!
منم از اونجایی که زورم میاد صبح زود از خواب پاشم بگم 10.....!!!!
اونم قبول کنه و فرداش با احترام کارمو شروع کنم..!!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/30 - 01:21 ·
1
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
پنیگ چیست؟ حرکتی است تهاجمی از سوی زنان شمالی که در آن زن مهاجم با چرخاندن ۹۰درجه ای ۲ انگشت بر روی بدن مرد او را از پای در می آورد.
دیدگاه · 1391/11/29 - 02:53 ·
MONA
5540_2.jpg MONA
نوجوانی که سابقا آنقدر خجالتی بود که از رفتن به مهمانی اجتناب می کرد و نمی توانست در کلاس صحبت کند ، اکنون از طریق سایت یوتوب تبدیل به یک ستاره اینترنتی شده است.

به گزارش پرشین وی اما پیکلز 18 ساله ، بعد از سالها تلاش برای کنار آمدن با استرس های اجتماعی با انتشار ویدئوهای آموزشی گریم در شبکه اجتماعی بالاخره شجاعت از دست رفته خود را پیدا کرد.

بیش از 1.5 میلیون نفر تغییر شکل های شگفت انگیزش را به بسیاری از شخصیت های مشهور نظیر کتی پری، مردان ایکس و... را در اینترنت تماشا کرده اند.
... ادامه
[لینک]
Mohammad
MlmsYj8Ug7.jpg Mohammad
.
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/23 - 23:24 ·
4
MONA
MONA
بگذار اعتراف کنم بر این ایمان رفته از دست
دوستت دارم
زیاد دوستت دارم
و این تنها خیانتی بود که با خودم کردم
ذهنم یک انزوای طولانی مدت میخواهد
تنها میان تن هایی از جنس انسان
مرا ببخش که هستم
مرا ببخش که بودنم دلیل به نبودنت شد
مرا ببخش که سیگار به سیگار دود میکنم خاطراتت را
و باز پاکتی دیگر
به امید سرطانی از جنس خوشبختی
که شاید
انکار کنم موجودیتم را
تکلیف مشخص بود از اول
شروع عاشقی یعنی پایان اتاقی که آفتاب داشت
مرا ببخش که گاه به گاهی خوابت را می دیم
مرا ببخش که زیر آوار سنگین گناهانم دفن می شوم
مرا ببخش
... ادامه
Mohammad
Mohammad
امشب سایت چه خلوته

{-144-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
یعنی اگه یه دختر کور و کچل و معلول حسی حرکتی هم باشه یه راهی برا پز دادن

به یه دختر بدبخت تر از خودش پیدا می کنه ... والا دیگه :|
دیدگاه · 1391/11/9 - 01:19 ·
10
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ